تبیان، دستیار زندگی
میثم از مامانش خواست تا اون رو به پارک ببره اما مامان میثم گفت که امروز نمی تونه با میثم به پارک بره آخه ماه رمضان نزدیک بود و مامان باید کارهاش رو انجام می داد تا برای ماه رمضان آماده بشن. میثم هم قرار شد که به مامانش کمک کنه.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : آرزو صالحی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من هم در این مهمانی شریکم
ماه رمضان

میثم از مامانش خواست تا اون رو به پارک ببره اما مامان میثم گفت که امروز نمی تونه با میثم به پارک بره آخه ماه رمضان نزدیک بود و مامان باید کارهاش رو انجام می داد تا برای ماه رمضان آماده بشن. میثم هم قرار شد که به مامانش کمک کنه.

میثم کوچولو یکم که کمک مامان کرد اومد و از مامانش پرسید که برای چی داریم برای ماه رمضان آماده می شویم؟

 مامان میثم گفت: عزیزم ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است ما بزرگ ترها هم تو این ماه روزه می گیریم و افطاری می دهیم، من هم باید خونه رو برای این مهمانی آماده کنم.

میثم دوباره پرسید: مامان من هم می تونم روزه بگیرم؟ مامانش گفت: پسرم شما هنوز کوچک هستی پس فعلا می تونی روزه کله گنجشکی بگیری.

میثم به اتاقش رفت و بعد از مدتی دوباره اومد پیش مامان و گفت مامان من هم اتاقم رو برای مهمونی ماه رمضان تمیز کردم.

مامان خندید و میثم رو بوسید و گفت پسر م شما هم تو این مهمانی شریکی.

آرزو صالحی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

من می‌توانم خوب بخوابم

همه اشتباه می‌کنن...

من دختر خوبی هستم

لباس پوشیدن کار راحتیه!

من پسر شجاعی هستم

کارهای بزرگ ترها سخته...!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.