ضعف ایمانت دلیل غم و غصه هاته!
گاهی اوقات دیده ایم بعضی از اطرافیانمان از انواع و اقسام بیماری های جسمی از جمله سردرد، قلب درد، فشار خون و ... می نالند و متاسفانه هر روز روانه بیمارستان ها و مطب های پزشکان هستند! وقتی در حالات و رفتار آنها دقت میکنیم متوجه میشویم که علت این همه بیماری و درد جسمی ناشی از درد روحی آنهاست! زیرا اکثرا انسان هایی نگران و محزونند، باید گفت؛نفس و بدن به قدری با یکدیگر مرتبط و متحدند که حالات نیک و بد هر یک، در دیگری اثر می گذارد. و بدین جهت نفس آدمی، تحت تأثیر حالات بدن است. کسی که محزون و نگران است. خواه و ناخواه این حالت روانی، آثار نامطلوبی روی بدن او می گذارد و جسم او را از مسیر اعتدال، منحرف می سازد، لذا امام علی علیه السلام فرمود:
«اَلهَمُّ یُذیبُ الجَسَد».1 «اندوه، بدن را ذوب می کند ».
و در روایات دیگر فرمود:
«الحزن یهدم الجسد.»2 «غم و اندوه، جسم را از بین می برد».
دل چو آرام نباشد ز تن آرام مخواه
باده صاف ار، نبود روشنی از جام مخواه
روشنایی ز شب و تیرگی از روز مجوی شادمانی ز غم و پختگی از خام مخواه3
اما چرا غمگینند؟!!
از دقت در زمینه ها و عوامل غم و اندوه، می توان چنین نتیجه گیری کرد که بسیاری از زمینه ها و عوامل غم، ریشه در ضعف ایمان دارد و اگر ایمان به خدا و امداد و رحمت او در وجود انسان تقویت شود، بسیاری از غمها و غصه ها از بین می رود. قرآن کریم می فرماید:
(الَّذینَ امَنُوا وَ لَم یَلبِسوُا ایمانَهُم بِظُلمٍ اۆلئکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدوُنَ).4
«آنانکه ایمان به خداوند آورده و ایمان خود را به ظلم و «شرک» نیالودند، برای آنها امنیت و آرامش است و هم آنها به حقیقت (به سر منزل سعادت) هدایت یافته اند».
ایمان به خدا انسان را از دلبستگی به دنیا می رهاند و این باور را برای او ایجاد می کند که دنیا مقصد نیست و با این بینش، دنیا در نگاه مۆمن، رنگ می بازد و با دست نیافتن به مظاهر دنیا همچون مال، مقام و رفاه، غمگین نمی شود؛ چرا که اعتماد به رحمت بی پایان الهی دارد.
«بر آنچه از اموال و مقامهای دنیا از دستت می-رود، اندوهناک مشو و نیز برای آنچه از نعمتهای این جهان بر تو داده می شود، فرحناک مباش؛ زیرا دنیا امروز از آن تو است و فردا از آن غیر تو (بنابراین، انسان نباید برای چیزهای ناپایدار، اندوهگین شود)»
نقل شده است وقتی که انوشیروان بر بزرگمهر؛ وزیر باتدبیر خود خشم نمود بر او تنگ گرفت و او را به زندانی تاریک افکند و دستور داد که جامه زبر و خشن بر وی بپوشانند. و با غل و زنجیر دست و پایش را ببندند و روزی دو قرص نان جوین و یک جام آب و مقداری نمک به او بدهند و به جاسوسان خود سپرد هر سخنی که حکیم گفت، شاه را از آن سخن آگاه سازند. حکیم مدتی بر این حال ماند و ابدا سخنی بر زبان نیاورد و لب به شکایت و جزع بازنکرد. و به هیچ وجه از کسی استعانت نطلبید.
انوشیروان جمعی را فرستاد که با او گفتگو کنند و از احوالش جویا شوند و هرچه شنیدند بی کم و کاست، به شاه برسانند. آنها نزد حکیم رفته و گفتند: چندی است که در محنت و غم، روزگار می-گذرانی اما با این حال چرا رنگ چهره ات مانند روز نخست است و هیچ تغییری نکرده و ضعفی در تو مشاهده نمی شود، حکمتش چیست؟
حکیم گفت: این مقاومت و تحمل به خاطر معجونی است که برای خود درست کرده ام و دایما از آن استفاده می کنم و در اثر آن مانند روز نخست هستم.
آنها سۆال کردند اجزای آن معجون چیست؟
حکیم گفت: نخستین جزء آن اعتماد و اطمینان بر کرم خداوند است.
دوم: رضا به قضای خداوند و اینکه آنچه مقدر باشد خواهد شد.
سوم: استقامت و پایداری را بهترین چیز برای امتحان یافتم.
چهارم: امید نجات از سختی و فشار و اینکه از این ساعت تا ساعت دیگر و از این ستون تا ستون دیگر فرج است.
در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است.
پنجم: اگر صبر نکنم چه کنم.
ششم: توجه به افرادی که کارشان سخت تر از من است و از من گرفتارترند مرا تسکین می دهد.
فرستادگان شاه سخنان حکیم را به شاه رساندند، شاه چون این سخنان را شنید دستور داد او را از زندان آزاد کردند و دوباره به او مقام بالایی داد.5
آن دل که تویی در وی، غمخانه چرا باشد
چون گشت ستون مسند، حنانه چرا باشد
غمخانه دلی باشد، کان بی خبر است از تو
چون جای تو باشد دل، غمخانه چرا باشد
بیگانه کسـی باشد، کــاو باتو نباشد یار
آن کس که تواش یاری، بیگانه چرا باشد6
میتوان گفت این انسان ها در کنار ضعف ایمان 2چیز بسیار مهم دیگر را هم فراموش کردند:
هیچ چیز از تونیست ها!
از عواملی که می تواند غم و اندوه را از انسان دور کند، این است که انسان تمام داراییهای خود را از خدا بداند، مال، فرزند و ... چه اینکه جمیع اسباب دنیوی امانت پروردگار است در نزد بندگان و بندگان خدا به نوبت از آن بهره مند می گردند. و روزی این امانتها پس گرفته می شود و عاقل کسی است که به این امانتها دل نبندد. و اگر، روزی قسمتی از این امانت ها گرفته شد ناراحت و محزون نشود؛ مانند کارمندان بانکها که نه از گرفتن پول خوشحال می شوند و نه از پس دادن امانات مردم ناراحت می گردند.
نقل شده است زن باایمانی کودکش از دست رفت و خواست به همسرش خبر ناگوار مرگ فرزندش را بدهد. وقتی همسرش به منزل آمد، پس از گذشت لحظاتی چند به او گفت: اگر کسی امانتی نزد شما داشته باشد و آن را طلب کند چه می کنید؟
ایمان به خدا انسان را از دلبستگی به دنیا می-رهاند و این باور را برای او ایجاد می کند که دنیا مقصد نیست و با این بینش، دنیا در نگاه مۆمن، رنگ می بازد و با دست نیافتن به مظاهر دنیا همچون مال، مقام و رفاه، غمگین نمی شود؛ چرا که اعتماد به رحمت بی پایان الهی دارد
گفت: آن را پس می دهم و این وظیفه من است و جای نگرانی نیست. زن گفت: بدان خداوند امانتی را که نزد ما داشت پس گرفت. همسرش گفت: چه امانتی؟ زن گفت: فرزندی که به امانت داده بود...
دنیا ارزششو نداره!
در حدیث قدسی آمده است:
«یَابنَ آدَمَ! لا تَحزَن عَلَی ما فاتَکَ مِنَ الدُنیا و لا تَفرَح بِما اُوُتیتَ مِنها فَاِنَّ الدُّنیا الیَومَ لَکَ وغَداً لِغَیرِکَ».7
«بر آنچه از اموال و مقامهای دنیا از دستت می-رود، اندوهناک مشو و نیز برای آنچه از نعمتهای این جهان بر تو داده می شود، فرحناک مباش؛ زیرا دنیا امروز از آن تو است و فردا از آن غیر تو (بنابراین، انسان نباید برای چیزهای ناپایدار، اندوهگین شود) ».
ای دل غــم این جهان فرســوده مخـور
بیهوده نَئــی غمـان بیهـوده مخـور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
ای دوست بیا تا غــم فردا نخـوریم
وین یک دم نقد را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالکان سر به سریم
پی نوشت:
1. میزان الحکمه، ج 10، ص 129.
2 . غرر الحکم ، ج 1، ص 23
3. فلسفی کودک، ج 2 ص 491.
4. انعام / 82.
5. منتهی الآمال، ج 2، ص 375. در قسمت زندگانی امام دهم. سفینه البحار، ج 2، ص 3.
6. اشعار از: فیض کاشانی.
7 .علی اکبر مظاهری، از اوج آسمان، ص 146، حدیث 484.
فرآوری: فاطمه زین الدینی
بخش نهج البلاغه تبیان
منبع: سایت نور پرتال