لطیفههای یک خطی
غضنفر با کلید گوشش رو تمیز می کرده؛ گردنش قفل می کنه!!
به غضنفر می گن: فهمیدی زلزله اومد؟ گفت: نه من روم اون ور بود.!!
غضنفر می ره عروسی ؛ تو عروسی برف شادی می زنن ؛ سرما می خوره!!
غضنفر دکتر می شه، یه قرص به مریضش می ده می گه : یکی قبل از خواب بخور یکی بعد از خواب!!
به غضنفر می گن: شنیدم آدم شدی؟ می گه: نامردا شایعه کردن!!
غضنفر به دوستش می گه: می دونستی آب سه تا جن داره؟ دوستش: نه اسمش چیه؟ غضنفر : یکی اکسی جن و دو تا هیدرو جن.!!
غضنفر از دوستش پرسید: تو کجا به دنیا اومدی؟ میگه: تو بیمارستان. غضنفر می گه: وای ، مگه مریض بودی؟
ازغضنفر می پرسن : سخت ترین کار چیه ؟ میگه: نمک تو نمکدون ریختن. می گن: چرا ؟ می گه: چون سوراخ هاش خیلی ریزه!!
پدر: پسرم هروقت من رو اذیت می کنی یکی از موهای سرم سفید می شه. پسر: پس برای همین بابا بزرگ تمام موهاش سفید شده؟!
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع: سایت رنگارنگ