تبیان، دستیار زندگی
عثت اتفاق مسلمانان بر آن است كه پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده‏اند، (1) حال سؤال این است كه حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مى‏كرده‏اند یا خیر؟ در صورت اول تابع كدام یك از ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دین پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

اتفاق مسلمانان بر آن است كه پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده‏اند، (1) حال سؤال این است كه حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مى‏كرده‏اند یا خیر؟ در صورت اول تابع كدام یك از ادیان و شرایع بوده‏اند؟

قبل از هر پاسخى در این باره، ذكر چند مطلب ضرورى به نظر مى‏رسد.


مطلب اول:

از ابتداى خلقت تا روز قیامت، دین مورد رضایت ‏خداوند متعال یكى بیش نبوده است و تمام انبیاى الهى از حضرت آدمعلیه السلام تا حضرت خاتمصلی الله علیه و آله بشر را به یك دین دعوت نموده‏اند، چنان كه خداوند متعال مى‏فرماید:«شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا و ...؛ خداوند براى شما دینى قرار داد كه قبلا به نوح توصیه شده بود، اكنون به تو توصیه مى‏كنیم و به ابراهیم و موسى و عیسى نیز توصیه كردیم.» (2)

خداوند این دین مورد نظر را «اسلام‏» نام نهاده و در قرآن كریم نیز از آن نام برده است:

«ان الدین عندالله الاسلام (3)؛ دین نزد خدا اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.»

«ما كان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولكن كان حنیفا مسلما (4)؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلكه مرد موحد و مسلمانى بود.»

و در جاى دیگر از قرآن مى‏فرماید:

«و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لكم الدین فلاتموتن الا و انتم مسلمون (5)؛ ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت كرد: خداوند براى شما دین انتخاب كرده پس نمیرید مگر مسلمان باشید.»

تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بوده‏اند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت ‏بعثت این وجود مقدس بوده‏اند، پیامبر اكرم خود فرموده‏اند: من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستم.»

و باز فرموده‏اند: ما كه در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت ‏بر همه تقدم و پیشى داریم.»

پس معلوم شد كه هدف اصلى از بعثت انبیا تبلیغ یك دین بوده و آن هم دین اسلام است. البته همه ادیان و شرایع در تمام مسائل با هم اشتراك نداشته، بلكه به خاطر موقعیت و مقتضاى زمان و مكان اختلافاتى با هم داشته‏اند، چنان كه خداوند متعال فرموده است:

«لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا (6)؛ ما براى هر قومى از شما شریعت و طریقه‏اى «خاص‏» قرار دادیم.»

اما این اختلافات جزئى خللى به مقصد اصلى و اصول فكرى و عملى مشترك بین تمام ادیان الهى نمى‏رساند، چرا كه به استناد آیات و روایات، همه ادیان در اصول مانند مبدا و معاد و نبوت اشتراك دارند، آیاتى كه ظهور در امر خداوند به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در تبعیت از ملت و دین ابراهیم و شرع نوحعلیه السلام دارند اشاره به همین امر است. (7) با توجه به این كه دین یك امر فطرى است اهمیت دین واحد براى تمام انسان‌ها بهتر معلوم مى‏شود. چرا كه عادتا تمام فطرت‌ها در اصل با هم مشتركند هر چند علل و عوامل زمانى و مكانى مقتضیات خاص خود را مى‏طلبد.


مطلب دوم:

تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بوده‏اند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت ‏بعثت این وجود مقدس بوده‏اند، پیامبر اكرم خود فرموده‏اند:«كنت اول الانبیاء فى الخلق و آخرهم فى البعث (8)؛ من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستم.»

و باز فرموده‏اند: «نحن الآخرون السابقون یوم القیامة (9)؛ ما كه در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت ‏بر همه تقدم و پیشى داریم.»

و نیز فرموده‏اند: «آدم و من دونه تحت لوایى یوم القیامة (10)؛ تمام پیامبران در قیامت زیر پرچم من هستند.»

از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزیزتر است، چرا كه نبى فقط فرشته را در خواب مى‏بیند و احكام را از او مى‏گیرد ولى مامور به ابلاغ نیست، ولى رسول علاوه بر این كه فرشته را مستقیما مى‏بیند مامور به ابلاغ تكالیف به مردم نیز هست. ضمن این كه خود رسولان هم از نظر مقام و موقعیت در حد مساوى نبوده و بلكه بعضى به مقام امامت نیز نایل آمده‏اند.

از امام صادق علیه السلام نیز نقل است كه: «ما من نبى من ولد آدم الى محمد صلوات الله علیهم الا و هم تحت لواء محمد (11)؛ هیچ كدام از انبیا از فرزندان آدمعلیه السلام تا حضرت محمد نیستند مگر این كه زیر لوا و پرچم حضرت باشند.»

آرى، تمام انبیا، در روز قیامت پشت‏ سر حضرت و تحت پرچم ایشانند، چرا كه آنان مقدمه و ایشان نتیجه‏اند. آنها درخت و ایشان میوه و ثمره‏اند، و شریعت آنها برنامه‏هاى موقتى بوده است‏ براى تفهیم و تبیین قانون كلى اسلام كه توسط پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله تبلیغ مى‏شده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرموده‏اند:

«بعث الله محمدا رسول اللهصلی الله علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا على النبیین میثاقه (12)؛ خداوند سبحان براى وفاى به وعده خود و كامل كردن نبوتش، محمد رسول خویش را مبعوث ساخت در حالى كه از همه پیامبران [براى بشارت دادن به آمدنش] پیمان گرفته شده بود.»


مطلب سوم:

فرق بین رسول و نبى است.مشهور چنین است كه از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزیزتر است، چرا كه نبى فقط فرشته را در خواب مى‏بیند و احكام را از او مى‏گیرد ولى مامور به ابلاغ نیست، ولى رسول علاوه بر این كه فرشته را مستقیما مى‏بیند مامور به ابلاغ تكالیف به مردم نیز هست. ضمن این كه خود رسولان هم از نظر مقام و موقعیت در حد مساوى نبوده و بلكه بعضى به مقام امامت نیز نایل آمده‏اند. چنان كه در تفسیر نمونه آمده است:

«از نظر تعبیرات قرآنى و لسان روایات بعضى معتقدند كه رسول كسى است كه صاحب آیین و مامور به ابلاغ باشد؛ یعنى وحى الهى را دریافت كند و به مردم ابلاغ نماید. اما نبى دریافت وحى مى‏كند ولى موظف به ابلاغ نیست ‏بلكه تنها براى انجام وظیفه خود اوست و یا اگر از او سؤال كنند پاسخ مى‏گوید.» (15)

نظر علما و دانشمندان شیعه و اهل سنت راجع به این كه پیامبر قبل از بعثت‏ به چه دین و آیینى تعبد داشته‏اند، مختلف است. هر چند قریب به اتفاق آنها اعتقاد دارند كه ایشان قبل از بعثت موحد و خداپرست ‏بوده‏اند، چرا كه هرگز براى هیچ بتى سجده نكردند و به هیچ بتى سوگند یاد ننموده و نام هیچ بتى را به جاى نام خدا بر زبان نیاوردند و سر سفره‏اى كه با نام بت آغاز شده باشد و گوشت آن با نام خدایانى غیر از خداوند یكتا ذبح شده بود، ننشستند.»

به تعبیر دیگر، نبى مانند طبیب آگاهى است كه فقط در محل كار خود آماده معالجه بیماران است و به دنبال بیماران نمى‏رود ولى اگر بیمارى به او مراجعه نماید از درمانش دریغ نمى‏كند. اما رسول مانند طبیبى است‏ سیار و به تعبیرى كه امام علىعلیه السلام در نهج البلاغه درباره پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرموده: «طبیب دوّار بطبه‏» (16) او به همه جا مى‏رود و بدون این كه منتظر مراجعه به او باشد خود به سراغ دیگران و اجتماع رفته و به هدایت آنها مى‏پردازد.

با توجه به این مطالب مى‏توان گفت كه مقام رسالت ‏بالاتر از مقام نبوت است. و بعضى از انبیا فقط داراى مقام نبوت بودند و برخى دیگر علاوه بر مقام نبوت به مقام رسالت نیز مبعوث شدند. چنان كه ابوذر غفارى - رضوان الله علیه - از پیامبر اكرم چنین سؤال كرد:

«یا رسول الله، تعداد انبیا چند نفرند؟ حضرت فرمود: 124 هزار نفر، باز پرسید چند نفر آنها رسول هستند؟ فرمود 313 نفر.» (17)

پس هر رسولى نبى هست ولى هر نبى رسول نیست، (18) لذا مقام رسالت در برگیرنده مقام نبوت هم مى‏باشد و خدا نبوت را قبل از رسالت عطا فرموده است. چنان كه امام باقرعلیه السلام درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام چنین فرموده‏اند:

«خداوند اول ابراهیم را به بندگى پذیرفت و سپس او را به نبوت مفتخر گردانید و بعد مقام رسالت را به او داد و بعد از آن او را خلیل خود قرار داد و در آخر مقام امامت را به او عطا فرمود.» (19)

و باز فرموده‏اند: «پیامبر اسلام قبل از آن كه به رسالت مبعوث شود داراى مقام نبوت بود.» (20)


دیدگاه دانشوران

بعد از بیان این مطالب، باید گفت نظر علما و دانشمندان شیعه و اهل سنت راجع به این كه پیامبر قبل از بعثت‏ به چه دین و آیینى تعبد داشته‏اند، مختلف است. هر چند قریب به اتفاق آنها اعتقاد دارند كه ایشان قبل از بعثت موحد و خداپرست ‏بوده‏اند، چرا كه هرگز براى هیچ بتى سجده نكردند و به هیچ بتى سوگند یاد ننموده و نام هیچ بتى را به جاى نام خدا بر زبان نیاوردند و سر سفره‏اى كه با نام بت آغاز شده باشد و گوشت آن با نام خدایانى غیر از خداوند یكتا ذبح شده بود، ننشستند.» (21)

پیامبر اكرم شدیدا از بتها متنفر بوده و اصلا به آنها توجهى نداشته‏اند. و وقتى كه «بحیرا»ى راهب، ‏حضرت را به لات و عزى (دو بت ‏بزرگ مكه) سوگند داد، حضرت فرمود: «لاتسالنى باللات و العزى فوالله ما ابغضت ‏شیئا بغضهما؛ مرا به لات و عزى سوگند مده، به خدا قسم چیزى نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.»


دیدگاه اول

فرقه‏اى به استناد ظاهر آیه شریفه: «ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان.» (22) مى‏گویند پیامبر قبل از بعثت، ایمان به خدا نداشته و موحد نبوده است!

در مقابل این فرقه، تمام مفسران شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه چنین گفته‏اند:

«منظور از «كتاب‏» در آیه شریفه همان قرآن كریم است كه یقینا بعد از نزول وحى توسط جبرئیل پیامبر به قرآن و تفاصیل و مطالب آن آگاه گردید. و منظور از «ایمان‏» همان ایمان و اعتقاد به خدا نیست، چرا كه ایمان معانى متعددى دارد و آنچه در آیه شریفه مقصود است همان شریعت و معالم دین بوده كه فهم و اعتقاد و التزام به آنان در گرو وحى الهى بوده است.» (23)

و باز به استناد آیه شریفه: «وجدك ضالا فهدى‏» (24) گفته‏اند: ایشان قبل از بعثت در ضلالت و گمراهى و كفر به سر مى‏برده است. كه باز در این آیه شریفه كلام مفسران چنین است:

منظور آیه، ضلالت در علم و آگاهى به احكام و شریعت اسلام است كه بعد از بعثت از طریق وحى به آن هدایت‏ شده و آگاهى یافته‏اند. هر چند نوع مفسران بعد از این بیان گفته‏اند ممكن است منظور از ضلالت گم شدن متعارف است چنان كه گویند: پیامبر اكرم در بعض كوچه‏هاى مكه گم شده بودند، ابوجهل ایشان را پیدا كرد و به نزد عبدالمطلب برگرداند. و یا این كه وقتى حضرت با عموى بزرگوارش ابوطالب به شام رفته بودند، گم شدند و سپس پیدا شدند. یا وقتى كه از قبیله بنى‏اسد به مكه برگشتند داخل شهر گم شدند... و این كه خداوند فرموده «فهدى؛ پس تو را هدایت كرد» بنابر معناى اول، یعنى قرآن و شریعت اسلام و احكام آن را به تو شناسانید. و بنابر معناى دوم، این كه بعد از گم شدن تو را به منزل برگرداند. (25)

مرحوم طبرسى در مجمع البیان وجه دیگرى فرموده‏اند، با این بیان كه:

«خداوند تو را در میان قومى یافت كه حق تو را نمى‏شناختند و تو در بین آنان حیران و سرگردان بودى. سپس آنها را به شناخت تو هدایت كرد و به فضل و صداقت تو اعتراف كرده و دور تو جمع شدند ...» (26)

زمخشرى در تفسیر آیه شریفه چنین مى‏گوید: «اگر نعوذ بالله پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله قبل از بعثت كافر بودند، هر آینه این امر به عنوان نقیصه‏اى براى ایشان مطرح مى‏شد.» (27)

بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت‏ بر این نظریه اتفاق دارند كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مى‏كرده و پیوسته خط توحید را ادامه مى‏داده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.

به علاوه با مراجعه به سیره عملى حضرت این دیدگاه از اصل مردود است چرا كه در موارد متعدد و كتاب‌هاى مختلف مشاهده مى‏كنیم و مى‏خوانیم كه حضرت شدیدا از بتها متنفر بوده و اصلا به آنها توجهى نداشته‏اند. و وقتى كه «بحیرا»ى راهب، ‏حضرت را به لات و عزى (دو بت ‏بزرگ مكه) سوگند داد، حضرت فرمود: «لاتسالنى باللات و العزى فوالله ما ابغضت ‏شیئا بغضهما (28)؛ مرا به لات و عزى سوگند مده، به خدا قسم چیزى نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.»

و یا هر وقت كسانى از اهل قبیله پیامبرصلی الله علیه و آله از آن حضرت مى‏خواستند كه با آنها به بتكده برود، امتناع ورزیده و قبول نمى‏كردند و به آن جا نمى‏رفتند. (29)


كدام دین؟

اما این كه در طریق توحید و یكتاپرستى، حضرت تابع كدامیك از ادیان و شرایع قبل از اسلام بوده است آراى علماى مسلمانان مختلف است: بعضى این امر را كه پیامبر از ادیان قبل از اسلام تبعیت مى‏كرده است جایز مى‏دانند. ولى این كه آیا واقعا این امر به وقوع هم رسیده و پیامبر تبعیت از آنها مى‏كرده است توقف كرده‏اند. از جمله كسانى كه نظر بر این قول دارند، حجة‏الاسلام غزالى، قاضى عبدالجبار، سیف الدین آمدى، (30) تاج الدین عبدالوهاب سبكى (31) و از دانشمندان شیعه نیز سید مرتضى (32) را مى‏توان نام برد.

استناد این گروه شاید این باشد كه مى‏گویند هیچ دلیل معتبرى بر تعبد و یا عدم تعبد حضرت پیامبر اكرم نسبت ‏به ادیان گذشته در دست نیست. (33)


دیدگاه دوم

گروهى نیز معتقدند كه حضرت، از یكى از ادیان گذشته، تبعیت مى‏كرده‏اند. ما قبل از آن كه به طور مختصر درباره آن دینى كه حضرت از آن تبعیت كرده‏اند چیزى بگوییم و دلیل قائلین آن را بیان كنیم و جواب بدهیم، به بعضى از دلایل كلى معتقدین این دیدگاه اشاره كرده سپس به قول مورد نظر و صحیح پرداخته و با دلایلى آن را بیان مى‏كنیم و بعد از آن در بیان دفع توهم، دلایل قائلین به تبعیت را هم اشاره و جواب مى‏دهیم. اینك دلایل آنان:

1-اگر ایشان متعبد به شریعتى از شرایع گذشته نبودند، پس با چه معیارى به حج و عمره مشرف مى‏شده و اعمال آنها را انجام مى‏دادند. با چه دستورى از گوشت مردار و یا حیوانى كه با نام خدایانى غیر از خداوند یكتا ذبح شده بود نمى‏خوردند و همچنین اعمال دیگرى كه انجام آنها منوط به دانستن احكام آنهاست. پس باید گفت پیامبر به تبعیت ‏یكى از آن شرایع این گونه اعمال را انجام مى‏داده‏اند.

2-در تاریخ برخورد مى‏كنیم كه پیامبر در حكم سنگ‏سار كردن زناكار به تورات مراجعه كرده بودند. (34)

3-آیات متعددى در قرآن داریم كه خداوند متعال پیامبر اكرم را مامور به تبعیت از شرایع گذشته مانند شریعت نوح، ابراهیم، موسى و عیسى مى‏نماید و این خود دلیلى است كه ایشان باید از آنها یا یكى از آنان تبعیت مى‏كرده‏اند.


دیدگاه سوم

در مقابل این دیدگاه‌ها، اكثر دانشمندان اهل سنت و شیعه نظر بر این دارند كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت تابع هیچ شریعتى از شرایع گذشته نبوده‏اند، بلكه به تكلیف خود عمل مى‏نموده‏اند، چنان كه شیخ طوسى در «عدة الاصول‏» مرحوم میرزاى قمى در «قوانین الاصول‏» علامه طباطبایى در «المیزان‏» مرحوم طبرسى در «مجمع البیان‏» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» و همچنین از دانشمندان اهل سنت كسانى مانند قاضى عیاض در «الشفاء بتعریف حقوق المصطفى‏» ابوبكر باقلانى، ابوعلى حیائى، ابوهاشم معتزلى، (35) جارالله زمخشرى در تفسیر «الكشاف‏» امام فخر رازى در «تفسیر كبیر» و ابن ابى‏الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه‏» (36) قائل به این قول شده‏اند.

از جمله دلایلى كه بر این قول - كه دیدگاه حق و صحیح نیز همین است - دلالت دارد عبارتند از:

1-قریب به اتفاق دانشمندان شیعه و اهل سنت از جمله تمام معتزله بر این قول نظر دارند.

2-تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه پیامبر اكرم بر تمام انبیا برترى داشته و افضل از آنان است، و از نظر عقل تبعیت كردن افضل از مفضول صحیح نیست. (37)

3-اگر واقعا ایشان به یكى از شرایع گذشته متعبد بوده‏اند حتما در تاریخ زندگى ایشان نقل مى‏شده است و اهل آن شریعت این را جزو افتخارات خود مى‏دانسته و از این مساله به نفع خود احتجاج مى‏كرده‏اند، در حالى كه در هیچ جاى تاریخ چنین امرى ذكر نشده است.

4-حضرت امام على بن ابى‏طالبعلیه السلام كه از كودكى در محضر پیامبر بوده و تربیت ‏یافته مكتب محمدىصلی الله علیه و آله است در این باره چنین نظر مى‏دهد: «لقد قرن الله بهصلی الله علیه و آله من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره (38)؛ از همان زمان كه رسول خدا از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را با او قرین ساخت، تا شب و روز وى را به راه‌هاى مكارم و طرق اخلاق نیك جهان سوق دهند.»

5-با توجه به مراجعه به منابع معتبر شیعه و اهل سنت ‏به طریق صحیح و معتبر از پیامبر نقل شده است كه فرموده‏اند: «كنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد (39)؛ من به مقام نبوت رسیده بودم در حالى كه هنوز روح به جسد آدم دمیده نشده بود.»

همان طورى كه قبلا گفتیم نبى كسى است كه فرشته را در خواب مى‏بیند و احكام را از او مى‏گیرد. پس پیامبر قبل از بعثت نیز مقام نبوت را داشته و در چهل سالگى به مقام رسالت مشرف شده‏اند، چنان كه روایات دیگرى نیز از پیامبر اكرم و امام باقر علیه السلام در تایید این امر بیان داشتیم.

6-با مراجعه به سیره عملى آن حضرتصلی الله علیه و آله در طول چهل سال قبل از بعثت این امر به خوبى معلوم و مشخص مى‏شود كه ایشان در این مدت راه و روش خاص خود را مى‏رفته و هیچ موردى ملاحظه نشده است كه ایشان به كتاب و یا دانشمندى از دانشمندان شرایع گذشته مراجعه نمایند و یا در معابد و كلیساهاى یهودی‌ها و نصارى و یا مذاهب دیگر رفته و مشغول عبادت و انجام اعمال آنها باشند.


نقد دلایل گروه دوم

اما این كه قائلین به این قول كه حضرت از یكى از شرایع گذشته تبعیت مى‏كرده و در اثبات این امر به آیاتى از قرآن كریم استناد كرده‏اند، مانند:

-اولئك الذین هدى الله فبهداهم اقتده. (40)

-شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا والذى اوحینا الیك و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى. (41)

-ثم اوحینا الیك ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا. (42)

-انا انزلنا التوراة فیها هدى و نور یحكم بها النبیون. (43)

بعضى از این گروه حضرت را تابع نوح و برخى ایشان را تابع ابراهیم و عده‏اى دیگر تابع موسى. و گروه دیگرى نیز پیامبر را به این دلیل كه قبل از اسلام آیین رسمى شریعت‏ حضرت عیسى بوده و با آن شرایع گذشته نسخ شده بود پس حضرت را تابع شریعت ایشان مى‏دانند.

جواب كلى این قبیل از آیات قرآن این است كه: مقصود از اوامر الهى در خصوص تبعیت پیامبر اسلام از انبیاى گذشته در خصوص احكام فروع دین از قبیل نماز و روزه و حج و امور دیگر نیست هر چند این نوع احكام نیز در شریعت‌هاى گذشته وجود داشته است چنان كه خداوند مى‏فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم.‏» (44)

یا حضرت عیسى فرموده است:

«و اوصانى بالصلاة والزكاة ما دمت‏حیا.» (45)

و یا از قول حضرت موسى مى‏فرماید كه خداوند خطاب به ایشان چنین فرموده است:

«فاعبدنى و اقم الصلاة لذكرى.‏» (46)

بلكه مقصود این قبیل آیات تبعیت در اصول كلى دین مانند توحید و معاد، مكارم و محاسن اخلاقى، صبر بر آزار و اذیت كافران و مشركان بوده است. (47)

به علاوه این كه چطور ممكن است ‏خداوند پیامبر را به تبعیت از شرایع گذشته وادار بنماید در حالى كه آنها خود با هم اختلاف در فروع داشته و متناقض با هم بوده‏اند. (48)

ضمن این كه مرحوم علامه طباطبایى مى‏فرمایند: اگر مقصود خداوند امر پیامبر به تبعیت از آن پیامبران و شریعت آنها بوده، باید مى‏فرمود: «بهم اقتده؛ به آنها اقتدا كن‏» در حالى كه در آیه شریفه مى‏فرماید: «بهداهم اقتده؛ به روش هدایت آنها كه همان هدایت الهى مشترك بین تمام انبیاست اقتدا كن.» (49)

و اما این كه بعضى به استناد این بیان كه پیامبر در مساله سنگ‏سار كردن در زنا به تورات حضرت موسى مراجعه كرده است، جواب چنین مى‏توان گفت كه: (50)

اولا: این حدیث از خبرهاى واحد است كه در این گونه مسائل (اعتقادات) مورد توجه و عمل واقع نمى‏شوند.

ثانیا: اگر واقعا در این مورد مراجعه به تورات كرده باشند، باید در موارد دیگرى نیز مراجعه مى‏كرده و منتظر وحى نمى‏شدند.

ثالثا: شریعت ‏حضرت موسى كه به وسیله شریعت ‏حضرت عیسىعلیه السلام نسخ شده بود، پس چرا پیامبر به انجیل مراجعه نكردند.

رابعا: مى‏توان گفت كه پیامبر حكم سنگ‏سار كردن را از طریق وحى الهى به دست آورده بود و اگر هم به تورات مراجعه كرده باشد، دلیل دیگرى داشته است. به این كه به غیر مسلمانان بفهماند كه حكم در سنگ‏سار كردن موافق همان حكم در تورات است و این موجب صدق نبوت ایشان هم مى‏شده است. (51)

و اما این كه ایشان با چه معیارى اعمال متعددى را با احكام خاص خود انجام مى‏داده‏اند؟

چنان كه گفتیم ایشان قبل از چهل سالگى مقام نبوت را داشتند و به همین جهت فرشته‏اى از فرشتگان همیشه همراه ایشان بوده و احكام لازم و محاسن اخلاقى و آداب نیك را به ایشان تعلیم مى‏داده است چنان كه حدیث امام علىعلیه السلام نیز بیانگر این امر بود.

بنابر این نظر صحیح كه بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت‏ بر آن اتفاق دارند همان است كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مى‏كرده و پیوسته خط توحید را ادامه مى‏داده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.  در پایان در تایید این دیدگاه كلام علامه مجلسى را حسن ختام قرار مى‏دهیم كه چنین نوشته‏اند:

«آنچه از اخبار و روایات معتبر براى من معلوم شد، این است كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله قبل از بعثت، مقام نبوت را داشته و حضرت جبرئیل او را كمك مى‏كرده است: و یك فرشته با او همدم بوده به طورى كه حضرت فرشته را در خواب مى‏دیده و با او صحبت مى‏كرده است، و بعد از چهل سالگى كه به رسالت مبعوث شدند، فرشته را مى‏دیده و با او صحبت مى‏كرده و وحى بر او نازل مى‏شده، و حضرت پیام الهى را تبلیغ مى‏كرده است.» (52)


پى‏نوشت‏ها:

1)ر.ك: الصحیح من سیرة النبی، ج‏1، ص‏191 - 197.

2)شورى(42) آیه‏13.

3)آل عمران(3) آیه‏19.

4)همان، آیه‏67.

5)بقره(2) آیه‏132.

6)مائده(5) آیه‏48.

7)ر.ك: الشفاء بتعریف حقوق المصطفى(ص)، قاضى عیاض، ج‏2، ص‏795.

8)همان، ج‏1، ص‏61/ ابن كثیر، سیره پیامبر، ج‏1، ص‏289 و 318.

9)ابن كثیر، سیره پیامبر، ج‏1، ص‏319.

10)شهید مرتضى مطهرى، ختم نبوت، به نقل از بحارالانوار.

11)شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج‏2، ص‏518، باب لام.

12)نهج البلاغه، خطبه اول.

13)اصول كافى، كتاب الحجة، باب سوم، ج‏1، ص‏176.

14)ر.ك: بحارالانوار، ج‏11، باب معنى النبوة/ مراءة العقول، ج‏2، ص‏289.

15)تفسیر نمونه، ج‏13، ص‏92/ و همچنین رك: تفسیر منشور جاوید، ج‏1، ص‏257 – 277/ مفاهیم القرآن، ج‏4، ص‏315 - 370.

16)نهج البلاغه، خطبه‏108.

17)شرح ملاصدرا بر اصول كافى، كتاب الحجة، ص‏453.

18)بحارالانوار، ج‏11، ص‏32.

19)اصول كافى، ج‏2، ص‏175.

20)همان، ص‏176.

21)ر.ك به الوفاء باحوال المصطفى، ج‏1، ص‏139.

22)شورى(42) آیه‏52.

23)ر.ك: المیزان، ج‏18، ص‏77/ مجمع البیان، ج‏9، ص‏58; تفسیر ملاصدرا، ج‏3، ص‏123/ الكشاف، ج‏4، ص‏235.

24)ضحى (93) آیه‏6.

25)ر.ك: تفسیر ملاصدرا، ج‏3، ص‏123/ زمخشرى، الكشاف، ج‏4، ص‏768، الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏724 تا 726.

26)مجمع البیان، ج‏10، ص‏766.

27)زمخشرى تفسیر الكشاف، ج‏4، ص‏768.

28)بحارالانوار، ج‏15، ص‏169/ الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏729.

29)همان.

30)ر.ك: سیف الدین الامدى، الاحكام فى اصول الاحكام ، جزء 4، ص‏131.

31)ر.ك: جمع الجوامع، ج‏2، ص‏352. این كتاب در علم اصول فقه و جزو كتاب‌هاى درسى مدارس علمى اهل سنت است.

32)ر.ك: سید مرتضى، الذریعه الى اصول الشریعه، ج‏2، ص‏595. ایشان در این موضوع بطور مفصل بحث كرده‏اند.

33)همان، ص‏596، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏794.

34)ر.ك: شیخ طوسى، عدة الاصول، ج‏2، ص‏60 - 64. ایشان نیز در این موضوع به طور مبسوط بحث كرده‏اند و بر خلاف استادش سید مرتضى قائل به عدم تبعیت پیامبر از شرایع گذشته هستند.

35)ر.ك: الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏793/ عدة الاصول شیخ طوسى، ج‏2، ص‏60.

36)ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏17، ص‏207.

37)الذریعه الى اصول الشریعه، ج‏2، ص‏596/ عدة الاصول ج‏2، ص‏60 - 61.

38)نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره‏192.

39)بحارالانوار، ج‏18، ص‏278/ ابن كثیر، سیره پیامبر(ص)، ج‏1، ص‏317.

40)انعام(6) آیه‏90.

41)شورى(42) آیه‏13.

42)نحل(16) آیه‏133.

43)مائده(5) آیه‏44.

44)بقره(2) آیه‏183.

45)مریم(19) آیه‏31.

46)طه (20) آیه‏14.

47)ر.ك: كتاب‌هاى تفسیر شیعه و اهل سنت و همچنین الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج‏2، ص‏795.

48)ر.ك: مجمع البیان، ج‏3، ص‏514/ تفسیر فخر رازى، ج‏13، ص‏70.

49)المیزان، ج‏7، ص‏260.

50)ر.ك: شیخ طوسى، عدة الاصول.

51)الذریعة الى اصول الشریعه، ج‏2، ص‏603.

52)بحارالانوار، ج‏18، ص‏277/ مفاهیم القرآن، ج‏5، ص‏162.

قول منسوب به حشویه است. ر.ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.

حشویه از فرقه‏هاى مشبهه هستند كه مى‏گویند مخلصین از مسلمانان در آخرت با خدا مصافحه و معانقه كرده و در كنار هم مى‏نشینند. «ر.ك: ترجمه ملل و نحل، شهرستانى، ج‏1، ص‏133.منبع:ماهنامه پاسدار اسلام،شماره 177 ، محمد صفر جبرئیلى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.