تبیان، دستیار زندگی
آقای دکتر به پرورشگاه گربه ها رفت تا به گربه های نازنازی واکسن بزنه. اما گربه ها، الکی از واکسن ترسیدن و جلوی آقای دکتر، آبروریزی راه انداختند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آبروریزی گربه‌ها از ترس واکسن
آقای دکتر به پرورشگاه گربه ها رفت تا به گربه های نازنازی واکسن بزنه. اما گربه ها، الکی از واکسن ترسیدن و جلوی آقای دکتر، آبروریزی راه انداختند.

این گربه ها تا شنیدن قراره واکسن بزنن وحشت زده پریدن تو بغل هم.

گربه

این گربه ها از ترسشون رفتن تو وان دستشویی قایم شدن.

گربه

این نی نی کوچولوی نازنازی، اصلا نمی دونست واکسن چیه. ولی از کارهای دوستاش ترسید و قایم شد.

گربه

این یکی خوابیده بود داشت نخ بازی می کرد که یک دفعه اسم واکسنو شنید و از جا پرید!

گربه

این گربه ها، فکر بهتری کردند. اونا پریدن بالای درخت تا هم پیدا نباشن و هم بتونند همه چیز رو نگاه کنند.

گربه

این یکی فکر کرد اگه یه پوست هندونه بذاره روی سرش دیگه شناخته نمی شه و معلوم نمیشه که یه گربه است.

گربه

نمی دونم این گربه واقعا خوابه یا از ترس واکسن خودشو به خواب زده!

گربه

طفلکی خانم مربی داشت از خجالت آب می شد که یک دفعه دید یه گربه ی شجاع و مهربون اومده و خودش می گه دوست دارم واکسن بزنم تا مریض نشم.

گربه

یه گربه ی نازنازی دیگه هم اومد و خودش گفت لطفا به من واکسن بزنید دوست ندارم مریض بشم.

گربه

بقیه گربه ها وقتی دیدن واکسن ترس نداره واین گربه های کوچولو واکسن زدند، خجالت کشیدن و خودشون رفتن واکسن بزنند.

گربه

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

من دختر خوبی هستم

لباس پوشیدن کار راحتیه!

من پسر شجاعی هستم

کارهای بزرگ ترها سخته...!

فرشته و داداشی

بادبادک لجباز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.