تبیان، دستیار زندگی
چیزی تا شروع شدن برنامه نمانده. عموهای فیتیله ای بعد از گریم و آماده شدن درکنار صندوقچه ی برنامه می ایستند تا با شروع برنامه از صندوقچه ی فیتیله ای بیرون بیایند و باز هم کلی داستان و ماجراهای تازه را به تصویر بکشند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با علی فروتن، عموی فیتیله‌ای مهربان در تبیان (مصاحبه‌ی اختصاصی)

چیزی تا شروع شدن برنامه نمانده. عموهای فیتیله ای بعد از گریم و آماده شدن درکنار صندوقچه ی برنامه می ایستند تا با شروع  برنامه از صندوقچه ی فیتیله ای بیرون بیایند و باز هم کلی داستان و ماجراهای تازه را به تصویر بکشند. با گفتن یک دو سه در صندوقچه باز می شود و باز هم فیتیله ای دیگر.
علی فروتن یکی از عموهای فیتیله ای جذب شدنش در کار کودک را آنقدر زیاد میداند که می گوید تا بالای موهایم هم در کار کودک هستم. در ادامه متن گفتگو سایت تبیان را با او بخوانید:

تبیان: چطور شد که فعالیت در ژانر کودک را انتخاب کردید؟

شاید یه جورایی بنا به یه اتفاق، بنا به یه تقدیر(یعنی من از اول تصمیم نداشتم کار کودک انجام بدهم. ابتدا کارهای بزرگسال بود و در واقع تو بخش های رنج بالاتر کار کرده بودم، چه کارهای تلویزیونی چه تئاتری. ولی یواش یواش یه موقع به خودم اومدم که چه طوری بگم، تا بالای موهام هم رفته بودم تو کار کودک.

تبیان: دیگه نمی تونستید بیرون بیایید

اصلا دلم نمیاد خارج بشوم. کارهای دیگه هم انجام می دهم ولی باز کار کودک را هیچ وقت کنار نمی گذارم. جدابیت های کار کودک خیلی زیاد هستند.

تبیان: سختی این کار تا به حال باعث نشده تصمیم بگیرید که کار کودک را کنار بگذارید؟

نه، اصلا. سختی بیشتر آدم رو ترغیب می کنه (بیشتر آدم جری میشه) بهتر این کار رو انجام بدهد. یعنی هیچ وقت بین ما این نبوده که به خاطر سختی کار از زیر کار دربریم اتفاقا بیشتر تلاش کردیم و همیشه این اتفاق افتاده که سختی کار باعث شده ما پیشرفت بهتری داشته باشیم. یعنی تحقیقی که انجام دادیم، مطالبی که پیدا کردیم خوب قاعدتا بخاطر اون سخت بودنه پختگی بهتری پیدا کرده. بخاطر توقع بالای مردم و بچه ها از ما قاعدتا دیگه نمیشه سختی کار را سرسری گرفت واصلا این قصه از اول کارمون تو قاموس ما نبوده. از روزای اول که ما کار تئاتر می کردیم که خیلی هم کارهای جمع وجوری بود و فرصت خیلی کمتر، باز همین طور بود یعنی ما سه تا آسون با هر چیزی کنار نمی آییم.

علی فروتن

تبیان: سخت ترین کاری که تا به حال انجام دادید؟

من یه پسر دارم که هفت سالشه و دخترم هم اول دبیرستان. شاید یه جورایی سختی کار ما در اینه که ما در عین حال عموییم برای بچه ها وبرای بچه های خودمون پدریم. بچه های خودمون این توقع رو دارن که بعضی وقت ها تو خونه همون عموها باشیم ولی خوب عملا نمیشه چون بخش تربیتی بچه های خودمون (بخشی که من باشد پدری کنم براشون نه عمویی) یه مقدار در واقع فهماندن این مطلب به بچه ها در سن پایین سخته. من خودم این مشکل را با پسر کوچک خودم یه مقدار داشتم، خوب خدارو شکر الان براش خیلی قابل درک و فهم است والان که داره میره کلاس دوم یواش یواش قصه داره براش حل میشه.

تبیان: با توجه به آیتم معرفی بازی های قدیمی در برنامه دوست داشتنی ترین بازی دوران کودکی خودتان چه بازی بوده؟

*هفت سنگ زیاد بازی می کردم، مرده فوتبال و گل کوچک بودم ( با توپ پلاستیکی)، الک دولک زیاد بازی می کردیم ویکی از بازی هایی که من تو بچگی خیلی دوست داشتم و یه جورایی خیلی دنبالش می دویدم، یه چرخ بود با یه چوب که دنبالش می دویدیم تو این کوچه پس کوچه ها. حسابی می دویدیم و عرق می کردیم ولی به اعتقاد من واقعا بازی های امروزی خیلی بازی های بی تحرکی هستند، واقعا آدم رو منفعل می کنند ولی اون بازی ها وحشتناک دوست داشتنی بودند و هنوز بخاطر همینه که در خاطرات و ذهن ها می مانند.

تبیان: دوست داشتنی ترین خوراکی؟

*من از بچگی عاشق ماکارونی بودم هنوز هم خیلی دوست دارم یعنی کلا بچه هام هم همینطور و توی میوه ها هم انگور.

علی فروتن

تبیان: دوست داشتنی ترین برنامه کودک؟

*بهترین برنامه ای که من دوست داشتم یه سری انیمیشن بود که واقعا علاقه مند بودم بهش و اورنگ و مهرنگ که اون موقع خدا رحمتشون کنه آقای فرهنگ مهرپرور و دوستشون را که به اعتقاد من واقعا تکرار ناپذیر بودند این عزیزان برنامه ای داشتند به اسم بچه ها بچه ها که من این برنامه را خیلی دوست داشتم. یکی هم که آقای نیری خدا بیامرز که ماجراهای مدرسه و اوستا و اکبر را کار می کرد ند. باز یه برنامه دیگه هم به اسم اکبرنمایشی بود. خدا رحمت کنه پدر بزرگوار آریا عظیمی نژاد و نیما عظیمی نژاد را. اون موقع برنامه ای پخش می شد به اسم پوپک و آریا، دوتا شخصیت (پوپک و آریا) و بچه های خود آقای عظیمی نژاد بودند که بازی می کردند و واقعا برای ما دلچسب بود.

تبیان : بهترین خاطره ای که از دوران کودکیتان دارید و هیچ وقت فراموش نمی کنید؟

*یه روزی پدر و مادرم رفته بودند مسافرت و ما رو نبرده بودند. من و برادرم بودیم، وقتی برگشتند یه سوغاتی برای ما آوردند که تا همین قبل از ازدواج هم داشتیم یعنی الان هم هست خونه مادرم این ها. یه اسباب بازی بود با یه سری لوگو که وقتی من و داداشم بازی می کردیم انگار دنیا را به ما داده بودند، خیلی لذت بخش بود. ساخت و ساز و این قضایا خیلی برای من شیرین بود هنوز هم که هنوزه پدر و مادرم میگن. الان هم خونه ی پدرمه که هروقت می رویم خونشون بچه های خودم با اون اسباب بازی، بازی می کنند.

تبیان: بهترین آرزوی شما  برا ی بچه ها؟

*آرزو می کنم همیشه سلامت باشند وهیچ وقت هیج بچه ای را تو هیچ بیمارستانی نبینیم و خداوند هیچ پدر و مادری را با بچه شان آزمایش نکند، آرزو می کنم در هر کجای دنیا با هر ملیتی، هر دینی، هر نژادی و هر رنگی سلامت باشند، به اعتقاد من فرقی نمی کند چون اسلام دین مهربانیه و ما از پیامبرمون یاد گرفتیم که مهربان باشیم. آرزو میکنم همه ی آدم های دنیا هرجایی که هستند سلامت باشند به ویژه بچه ها.

مصاحبه: زهرا فرآورده

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

عمو پورنگ و هفت‌سین دوست‌داشتنی

شوخی خیلی باحال تر از جدی است!

گفت و گو با کوروش پارسانژاد

مرضیه طلوع اصل، ویراستار کتاب‌های کودک و نوجوان

بهراد امین‌سلماسی، طراح کتاب های کودک ونوجوان

فضای رنگارنگ شعر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.