تبیان، دستیار زندگی
چگونه در باستان شناسی موفق شوید بی آنکه واقعاً تلاش کنید (3) در مقاله ی پیش خواندیم که ... در فرهنگ عامه ی امریکایی قانونی است به نام قانون مورفی بدین مضمون که هر اتفاق ناگواری که امکان وقوعش باشد، روی خواهد داد. از حالات د...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گاهی طبیعت هم دست کمک دراز می کند

چگونه در باستان شناسی موفق شوید بی آنکه واقعاً تلاش کنید (3)


در مقاله ی پیش خواندیم که ...

در فرهنگ عامه ی امریکایی قانونی است به نام قانون مورفی بدین مضمون که هر اتفاق ناگواری که امکان وقوعش باشد، روی خواهد داد. از حالات دیگر این قانون این است که «طبیعت طبیعت، خودخواهی است.» اما همیشه این طور نبوده است. طبیعت گاه باستان شناسان را در روشن ساختن تاریخ گذشته یاری کرده است. نمونه ی بسیار بارزی که باید جزء شبه بخت یاری دانست سرگذشت لوسی است، چون کسانی آن را پیدا کردند که در جست و جوی چیزی شبیه اش بودند، اما طبیعت هم به کمکشان آمد (یافته شدن جمجمه ی کودک تائونگ در افریقای جنوبی حقیقتاً بخت یارانه بود، چون کارگرانی که برای استخراج آهک مشغول حفاری بدند، هیچ قصد نداشتند به دنبال فسیل بگردند).

لوسی. در نوامبر سال 1974، انسان شناسی به نام دونالد ژوهانسن و دانشجویش تام گری در شمال مرکزی اتیوپی مشغول جست و جو برای فسیلهای انسان باستانی بودن، اما تنها استخوانهای حیوانات را پیدا می کردند. هنگامی که از درون آبگذری عبور می کردند متوجه استخوانی شدند که از شیب فرسوده ی بالای سرشان بیرن زده بود. گرچه این استخوان هزاران سال در زیر لایه هایی از رسوب و خاکستر آتشفشانی قرار داشت، اما سیلی که اندکی قبل به طور ناگهانی جاری شه و قسمت عمده ای از کناره های آبگذر را با خود برده بود، این استخوان را آشکار ساخت. افزون بر این، فقط یک استخوان وجود نداشت (اولی استخوان بازو بود)، بلکه تعداد بسیار زیادتری نیز بودند؛ پس از سه هفته حفاری خستگی ناپذیر، ژوهانسن و همکارانش چند صد قطعه ی استخوانی پیدا کردند. معلوم شد که این استخوانها مربوط به یک نفر بود – زن بالغی که فقط 10/1 متر قد داشت – که بعدها «لوسی» نام گرفت. این نام از یکی از آهنگهای گروه بیتلها که در آن زمان معروف بود گرفته شد.

لوسی باعث برانگیخته شدن هیجان بسیار شد، چون نمایانگر کاملترین و قدیمیترین نیای انسان ماقبل تاریخ بود که تا آن زمان شناخته شده بود. تعیین قدمت با ایزوتوچهای پرتوزا نشان داد که ساقه ی آن به حدود 3 میلیون سال پیش باز می گردد و ماهیت استخوانهای لگن ثابت کرد که لوسی یک یا دو میلیون سال قبل از کودک تائونگ بر و پا راه می رفت.

بقایای سرخپوستان اوزت. دهکده ی اوزت مثال دیگری است که نشان می دهد طبیعت چگونه به طور شبه بخت یارانه به کشف بقایایی که مدتها در زیر خاک پنهان بوده اند، کمک می کند. برایان فاگان این اکتشاف را در ماجرای باستان شناسی (1985) چنین توصیف کرد:

وقتی ریچارد داگرتی، انسان شناسی از دانشگاه ایالتی واشنگتن مشغول حفاری بقایای مدفون در اوزت، دهکده ی ساحلی کوچک و متروکه ای در شمال غربی واشنگتن بود، چندان مدرک مکتوبی نداشت تا به آن استناد کند. اما در حین ترسیم تاریخچه ی سرخپوستان مکاه، که تا نیم قرن پیش در اوزت سکونت داشتند، از کمک اخلاف امروزیشان بهره مند شد. ریش سفیدان قبیله سرگذشت سکونتگاه اجدادیشان را زنده نگاه داشته بودند. در یکی از حکایتها سخن از فاجعه ای عظیم به میان آمده بود – سخن از کوه بزرگی از گِل که مدتها پیش دهکده شان را مدفون ساخته بود. داگرتی حدس زد که باید حقیقتی در این حکایت باشد، و در سال 1970وقتی توفانهای شدید زمستانی امواج سهمگین را به ساحل پهن اوزت فرستاد، حدسهایش تأیید شد. قسمتی از ساحل شسته شد و اشیای کهنه بسیاری نمایان گشت – پاروی قایق، قلابهای ماهیگیری از چوب و استخوان، قطعاتی از جعبه های منبت کاری شده، نیزه ی ماهیگیری، کلاهی دوخته – که تقریباً همه به زمان رسیدن کلمب به امریکا مربوط می شدند. این اشیا قرنها زیر لایه ی ضخیمی از گل دوام آورده بودند.

حتی بمبها نیز کمک کرده اند

در پایان جنگ جهانی دوم، نواحی گسترده ای از برخی از بزرگترین شهرهای اروپا – از جمله لندن، برلین، روتردام و هامبورگ – بر اثر بمباران هوایی به مخروبه ای تبدیل شده بودند. گرچه صحنه ی تأثرآوری بود، اما فرصت بی نظیری در اختیار باستان شناسان قرا داد. در میان خرابه های لندن، شورای تازه تأسیس حفای رومی و قرون وسطایی لندن به جست و جو برای نشانه هایی از لُندینیوم، دهکده ای که رومیان در حدود سال 43 میلادی در کنار رودخانه بنا کرده بودند، پرداختند.

معبدی یافت شد که به احترام میتراس ساخته شده بد، که رب الارباب فرقه ای بود که بسیاری از سربازان رومی پیرو آن بودند. درست پیش از آنکه کارگران ساختمانی برای آماده کردن پی یک ساختمان دفتری تیرکوبهایشان را به کار اندازند و معبد را تخریب کنند، افکار عمومی، دولت را وادار کرد تا کارفرما را مجبور به انتقال این معبد رومی به نقطه ای مجاور کند. هنوز هم این معبد کسانی را که به گذشته ی شهر علاقه مندند به سوی خود جلب می کند.

بچه ها و غارها

دست کم در دو مورد کنجکاوی بچه ها درباره ی غارهایی که پیدا کرده بودند اطلاعات باستان شناختی با ارزشی به ارمغان آورده است.

غار لاسکائو. در سال 1940 چهار پسر مشغول کاوش در جنگلهای نزدیک دهکده ی مونتینیاک در جنوب غربی فرانسه بودند که حفره ی کوچکی در زمین یافتند. از روی کنجکاوی حفره را به اندازه ای باز کردند که بتوانند به درون آن بخزند و راه باریکی پیدا کنند که به غار زیرزمینی بزرگی ختم می شد. در زیر نور فانوس نفتی شان با شگفتی نقاشیهای جانورانی را که با رنگهای خیره کننده بردیوارها و سقف سفید آهکی غار نقش بسته بودند دیدند. آنان کشف خود را به آموزگار قبلی خود اطلاع دادند، و او نیز به کشیش هنری بروئیل که کارشناس در هنر ماقبل تاریخ بود، تلفن زد. بروئیل برای دیدن نقاشیهای غار به دهکده آمد و اعلام کرد که واقعاً باستانی هستند. وقتی خبر این اکتشاف به عموم مردم رسید، باستان شناسان، خبرنگاران و مسافران به دیدن غار رفتند؛ آنان را در گروههای کوچکی که به دقت زیر نظر گرفته می شدند به غار راه دادند. پس از پایان جنگ، دولت فرانسه و صاحب زمین راه ورودی بی خطرتری برای بازدیدکنندگان ایجاد کردند و مراقبت دقیقتری از نقاشیها به عمل آوردند. از آن هنگام تا کنون، هزاران جهانگرد به غار لاسکائو آمده اند. امروزه آنان می توانند از المثنای کاملاً مشابهی که کنار غار اصلی ترتیب داده شده است بازدید کنند، بی آنکه احتمال آسیب رسیدن به اثر هنری جایگزین ناپذیر اصلی وجود داشته باشد.

طومارهای بحرالمیت. در سال 1947 یک پسر بدوی در جست وجوی بزی بود که در میان پرتگاههای خشک کرانه ی شمال غربی بحرالمیت گم شده بود؛ ناگهان متوجه حفره ی کوچکی در یکی از صخره ها شد. سنگی به درونش پرتاب کرد، اما صدای شکستن سفال برخاست. پسرک از شنیدن صدا ترسید و گریخت، اما با دوستش بازگشت. آنها همراه یکدیگر به درون غار خزیدند و چندین گوزه درشت گلی یافتند. در بعضی از این کوزه ها طومارهای کهنه ای از پوست جانوران یافتند که در پارچه های کتانی پیچیده شده بودند. پسران طومارها را با خود به چادرهایشان بردند. برخی از آنها بعداً به سراسقف سوری که در 20 کیلومتری غرب آنان بود فروخته شد. اگرچه کارشناسانی که نوشته های طومارها را بررسی کردند آنها را بی ارزش خواندند، اما سراسقف آنها را به دانشکده ی امریکایی مطالعات شرقی در بیت المقدس فرستاد. در آنجا بود که شکل باستانی حروف عبری طومارها، دکتر جان س.تِروِر و دکتر ویلیام براونلی را متقاعد کرد که این اسناد، مدارکی استثنایی هستند. آنان از قسمتهایی از یکی از طومارها (نسخه ای از کتاب مذهبی آیزیا) عکس گرفتند و آنها را به نزد دکتر ویلیام ف.آلبرایت که در دانشگاه جانزها پکینز در زمینه ی دیرین نگاری عبری صاحب نظر بود، فرستادند. دکتر آلبرایت پس از مدت کوتاهی قدمت نوشته را به حدود 100 سال پیش از میلاد تعیین کرد و طومارها را «یافته ای کاملاً شگفت انگیز» خواند. این تعیین تاریخ دیرین نگاری متعاقباً از طریق تاریخگذاری با کربن 14 تأیید شد. طومارهای مزبور 1000 سال قدیمی تر از اکثر نوشته های مذهبی بودند.

درگیری مسلحانه ی اعراب و یهودیان، بررسیهای بیشتر باستان شناسان را تا سال 1949 به تعویق انداخت، و تازه در آن موقع هم جست جوهای اولیه برای طومارهای دیگر و اطلاعات درباره ی کسانی که آنها را تهیه و پنهان کردند، با شکست روبه رو شد. اما بدویها ی فقیر ناحیه احتمال به دست آوردن منبع درآمد جدیدی رامی دیدند ( آنان طومارهای اصلی را به استادان مشتاق بیت المقدس فروخته بودند). بنابراین سخت مشغول جست و جو در هزاران شکاف و شکستی برهوت خشک یهودا در نزدیکی بحرالمیت شدند. در سال 1952 در حوالی خرابه های قمران، که حدود 5/1 کیلومتر با اکتشاف اولیه ای که پسر بدوی در غار شماره 1 کرده بود فاصله داشت، به موفقیت دست یافتند. فعالیتهای بیشتر بدویها و باستان شناسان منجر به کشف بقایای باستانی اجتماع رهبانی یکی از فرقه های ریاضت طلب یهودی موسوم به اسینها شد. اینان بودند که طومارها را تهیه و پنهان کردند، تا ظاهراً پس از گریز از چنگ رومیان، آنان را باز پس گیرند (در مجموع، این اسناد از 100 سال پیش از میلاد تا به سال 100 میلادی مربوط می شوند – م.).

هزاران قطعه از حدود 400 طومار مجزا، از جمله بخشهایی از تمام کتابهای عده عتیق به جزاستر یافت شده اند. شاید لازم باشد دهه ها بگذرد تا به ارزش واقعی طومارها پی ببرند. اما با این حال این اسناد تاکنون کاستیهای عمده ای را که در اطلاعات ما راجع به انجیل وجود داشته است برطرف کرده اند. این طومارها شناخت جدیدی از جوّ مذهبی زمان تولد حضرت عیسی می دهند و برای نخستین بار، فرقه ی مرموز اسین در برابر دیدگانمان هویداست.

غواصان اسفنج

کشتیهایی که قرنها پیش غرق شده اند، مدارکی درباره ی دورانی که در آن بادبان می کشیدند در اختیار گذارده اند. تا همین اواخر که ابزارهای پیشرفته ای نظیر مغناطوسنجها، سونار و دوربینهایی ویدیویی کنترل شده از راه دور اختراع نشده بودند، رایج ترین منشأ اکتشافات دریایی، غواصان اسفنج در دریای مدیترانه بودند. بارها پیش آمد که این غواصان کشتیهای غرق شده یا نشانه هایی از آنها را در حین بیرون آوردن اسفنج از اعماق بیش از 30 متری کف دریا کشف کردند. یکی از کاوشگران کشتیهای غرق شده به نام جورج بس در شماره ی دسامبر 1987 نشنال جیوگرفیک نوشت:

تجربیات طولانی به ما آموخته است که بهترین منبع اطلاعات در باره ی کشتیهای غرق شده ی باستانی، غواصان قایقهای اسفنج ترکیه اند. [آنان] بسیار با ارزش تر از پیچیده ترین مغناطوسنجها و سونار هستند. در تابستان غواصان 2 قایق در مجموع حدود 20000 ساعت را در کف دریا به جست و جو برای اسفنج می گذرانند.

از یک لحاظ، استفاده از اطلاعاتی که غواصان اسفنج می دهند و بنا نهادن کاوشهای باستان شناختی بر پایه ی این اطلاعات، باعث می شود که اکتشافاتی که بعداً صورت می گیرد کمتر بخت یارانه باشد. اما نخستین اکتشافاتی که بر مشاهدات غواصان اسفنج مبتنی بود حقیقتاً بخت یارانه بودند؛ غواصان هیچ قصد یافتن کشتیهای باستانی را نداشتند – فقط می خواستند اسفنج پیدا کنند.

کشتی عصر برنز در کرانه های ترکیه. غواص و کاوشگری به نام پیتر تراکمورتون با ناخدای درشت هیکل و ترک یک قایق اسفنج که یک مجسمه ی برنز باستانی و ظرفی گلی را از کف دریای مدیترانه بیرون آورده بود ملاقات کرد. ناخدا برای وسایل جدید غواصی که گروه غواص و کاوشگر امریکایی استفاده می کرد، ارزشی قایل نبود. به عقیده ی او این گونه وسایل به درد جهانگردان می خورد، نه غواصان واقعی. اما چندی نگذشت که غواصان ترک به امریکاییها و وسایلشان علاقه مند شدند. در واقع غواصان جوانتری که برای جست و جوی اسفنج می رفتند یاد گرفتند که چگونه به جای کلاههای غواصی جوانتی که برای جست و جوی اسفنج می رفتند یاد گرفتند که چگونه به جای کلاههای غواصی فلزی و کهنه ی خود از وسایل غواصی استفاده کنند.

تابستان سال 1958 بدون هیچ موفقیت چشمگیری به پایان رسید، اما وقتی یکی از غواصان به طور گذرا از قطعات خورده شده ی برنز که به شکل پوست جانوران قالبریزی شده بودند سخنی به میان آورد، تراکمورتون و گروهش تابستان سال بعد بازگشتند و محل غرق شدن یکی از کشتیهای عصر برنز را کشف کردند. گرچه نتوانستند خودِ کشتی را بیابند، اما چندین شمش برنز، سرنیزه، تبر، و ظرف سفالین زمخت پیدا کردند. بدی وضع آب و هوا مانع از آن می شد که تا تابستان سال بعد، یعنی سال 1960، جست و جوی بیشتری برای یافتن کشتی انجام دهند. کاوشگران سرانجام در آن سال کشتی، یا دست کم قطعاتی از بدنه ی آن، و نیز قسمت عمده ای از محموله ی آن را کشف کردند و امکان آن را فراهم آوردند که زمان آخرین سفرش به حدود 1200 سال پیش از میلاد تخمین زده شود. آنان بیش از یک تن از اشیای مسی و برنزی را که از محموله ی کشتی به دست آورده بودند، به موزه ای در بودروم ترکیه سپردند.

کشتی یونانی در سواحل قبرس. یک کشتی یونانی که در سده ی چهارم قبل از میلاد غرق شده بود در سواحل قبرس کشف شد. در اینجا نیز کلید این اکتشافات یک غواص اسفنج بود. او تلّی از آمفوره – جامهای گلینی که در آن زمان در آنها شراب می ریختند و غالباً محموله ی کشتیهای تجاری را در مدیترانه تشکیل می دادند – مشاهده کرد. در شماره ی ژوئن 1970نشنال جیوگرفیک مایکل کاتزف از قول غواصی قبرسی نقل می کند که چگونه جامها را یافت و بعداً در پیدا کردن مجددشان دچار اشکال شد:

من مشغول غواصی برای یافتن اسفنج بودم که ناگهان متوجه شدم لنگر قایقم به جایی گیر کرده است. مسیرش را دنبال کردم و دیدم درست از کنار آن تل گذشته است. اما وقتی به سطح آب برگشتم، باد تندی وزیدن گرفته بود و دیگر امکان آنکه آنجا بمانم نبود. سه سال متمادی سعی کردم محل جامها را دوباره پیدا کنم، ولی مثل اینکه بخت یارتان بود. همین چند هفته پیش بود که بای بار دوم آنها را پیدا کردم. حالا همه شان مال شماست. تنها باستان شناسان حق دارند به آنها دست بزنند. من این راز را فقط برای گروهی مثل شما نگه داشته ام، تا مطمئن شوم شهرتش نصیب دهکده ام خواهد شد. نباید فراموش کنید که آنها قسمتی از تاریخ کایرنیا هستند.

بدنه ی چوبین کشتی در زیر شنی که آن را به مدت 22 قرن پوشانده بود، و نیز پوسته ای از سرب برای محافظت چوب از شرّ کرم کشتی، عملاً دست نخورد ماند. ظاهراً خدمه ی کشتی بیش از حد به آن سپر سربی پشتگرم بودند؛ باستان شناسان دریافتند که کرمها از زیر سرب هم آسیب زیادی وارد کرده بودند، و حدس زدند که شاید همین نقب زنی کرمها بوده که در غرق شدن کشتی نقش داشته است.

کشتی عصر برنز در اولو بورون. در سال 1973، جورج ف.بس، انستیتو باستان شناسی دریایی را در دانشگاه A&M تکزاس، که خود آنجا استاد باستان شناسی دریایی است، تأسیس کرد. این انستیتو، به همراه انجمن جغرافیای ملّی، بنیاد ملّی علوم، سازمان ملّی علوم انسانی، وانستیتو ماقبل تاریخ اژه، مشغول تأمین اعتبار برای حفاری کشتی غرق شده در اولو بورون است، که از سال 1984 شروع شد و تا سال 1988 هم اداه داشت. نخستین قرینه ای که دلالت بر وجود کشتی در اولوبورون می کرد در تابستان سال 1982 به دست آمد. غواص جوانی به ناخدای خود گفت که ضمن جست و جو در عمق 45 متری «قطعات فلزی گوشدار» عجیبی بر کف دریا دیده است. ناخدا با توجه به یک نقاشی که انستیتو باستان شناسی دریایی بین صاحبان قایقهای اسفنج توزیع کرده بود پی برد که آنچه غواص می گفت، توصیفی از شمشهای مسی عصر برنز است. او این خبر را به انستیتوی مزبور گزارش داد. ارزیابی اولیه ای در تابستان سال 1983 انجام گرفت؛ عکسها و نقاشیها چنان بودند که دکتر بس با شگفتی گفت: «ما داریم به رؤیای یک باستان شناس نگاه می کنیم!» هزاران شیء قدیمی از خرابه های کشتی به دست آمده اند، که نمایانگر هفت تمدنی هستند که در اواخر عصر برنز – زمان سیطره ی توت عنخ آمون در مصر و سقوط تروآ – در شرق مدیترانه نشو و نما یافتند. از اشیایی که یافت شدند می توان از اینها نام برد: صدها شمش مس، شمشهای قلع ( که برای تهیه ی برنز بامس مخلوط می شدند)، یک جام طلایی، یک فنجان سفالین تمدن میسن که برای تعیین قدمت اشیا مورد استفاده قرار گرفت (چون مشخصه ی سده ی چهاردهم پیش از میلاد بود)، قطعه طلایی که نام ملکه ی نفرتیتی مصر بر آن حک شده بود، چوب آبنوس افریقایی از همان نوعی که برای ساختن اثاث آرامگاه توت عنخ آمون به کار رفت، قطعاتی از شیشه های آبی کبالت که احتمالاً از کنعان بوده اند، آمفوره های پر از نوعی صمغ معطر که برای خوشبو کنندگی می سوزاندند، پوسته های صدها نرمتن دریایی از نوعی که بنفش صوری (رنگ بنفش پادشاهان) از آن استخراج می شد، و قسمتهایی از یک «کتاب» چرمی کوچک با لولاهایی از جنس عاج، که احتمالاً نمونه ی قدیمی ترین کتاب جهان است. «صفحه» های چوبی این کتاب از مومی پوشیده شده بودند که می شد با سوزنی بر آنها نوشت. البته مومی بر صفحه ها باقی نمانده بود، اما یکی از مواد اولیه ی لازم برای تهیه ی آن در خرابه های کشتی در یک آمفوره ی دربسته پیدا شد. الوارهای بدنه ی کشتی با بستهای کام و زبانه ای به هم متصل، و با میخهای چوبی محکم شده بودند، یعنی درست به همان ترتیبی که هومر ساخت کشتی اودیسئوس را توصیف کرد. این بررسی باستان شناسی که هنوز هم ادامه دارد گروه انستیتو را متقاعد ساخته است که این کشتی بسیار مهم بوده است و احتمالاً محموله ای را برای دستگاه سلطنت حمل می کرده. به احتمال زیاد غرق شدن آن به بسیاری از افراد مهم سده ی چهاردهم پیش از میلاد ضرر زیادی زده. اما کشف بخت یارانه ی خرابه های آن اطلاعات جدید بسیار زیادی درباره ی آن عهد باستانی در اختیار گذاشته است.

پسنوشت

بسیاری از اکتشافات باستان شناختی دیگر نه تنها با «تلاش جدی» بلکه طبق نقشه ای دقیق، یا به قول سردرک بارتون، به طوراندیشیده به دست آمده اند (فصل 35 را ببینید). از میان نمونه های متعددی که وجود دارد می توان از کشف کشتی تایتانیک نام برد. این موفقیت، که توجه دنیای غرب را به خود معطوف داشت، نشانگر برنامه ریزی هوشمندانه ی افراد بسیار و به کارگیری ابزارهای علمی جدید بود، که برخی مشخصاً برای این پژوهش طراحی شده بودند. این کشف به نحو خیره کننده ای در دو مقاله، در دسامبر سالهای 1985 و 1986نشنال یوگرفیک و نیز در کتابی از رابرت د. بالارد به نامکشف تایتانیک (1987) شرح و به تصویر کشیده شده است.

منبع : سرگذشت اكتشافات تصادفی در علم

نوشته : رویستون رابرتس - مترجم: محی الدین غفرانی


لینک :

اكتشافات تصادفی در پزشكی

آیا می دانید ادوارد جنر چگونه موفق به كشف واكسن آبله شد

چگونه تصادف ها تبدیل به اكتشاف می شوند

آیا می دانید باتری الكتریكی و الكترومغناطیس چگونه كشف شد؟

L S D چیست؟

رؤیایی كه سبب یك كشف شد

آیا می دانید برای اولین بار چه كسی و چگونه موفق به عكاسی شد ؟

رد پایی از بهشت

از تپه های پیش از تاریخ دشت قزوین چه می دانید؟

ماجرای كشف گردش خون

كپكی كه سبب كشف پنی سیلین شد