خط مقدم، ارجح بر مرخصی!
روایت تصویری از ساکهایی که به تهران نرسید
ماجرا از اینجا آغاز شد که یکی دو ماه، سفت و سخت درگیر عملیات بودند. هم خط امالرصاص را شکسته بودند و هم در منطقه فاو، مردانه جنگیده بودند و پدران و مادران و همسران و فرزندان و... نگران بودند و حالا بعد از 3 ماه، داشتند به مرخصی میرفتند.
عکسهای دفاع مقدس، اسناد غیر قابل انکار مردانگی مردان مردی هستند که برای رسیدن به هدفشان که همان عمل به تکلیف الهی بود، از همه چیز گذشتند و به قول امام که گفت: چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفههای طبیعت جستجو میکنند و وصف آن را در سرودهها و حماسهها و شعرها میجویند و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب تعقل مدد میخواهند و حاشا که حل این معما، جز به عشق میسر نگردد.
ماجرا از اینجا آغاز شد که یکی دو ماه، سفت و سخت درگیر عملیات بودند. هم خط امالرصاص را شکسته بودند و هم در منطقه فاو، مردانه جنگیده بودند و پدران و مادران و همسران و فرزندان و... نگران بودند و حالا بعد از 3 ماه، داشتند به مرخصی میرفتند و منتظر بودند تا ماشین از راه برسد و آنها را به راه آهن اندیمشک ببرد تا سوار قطار بشوند و بیایند تهران.
در عکس هم میشود فهمید که خیلیهایشان زن و بچه دارند. اما ناگهان اتوبوسهای گل مالی شده و کامیونها وارد مقر میشوند و بلندگوی تبلیغات روشن میشود و اعلام میکند: برادرها توجه کنن...توجه کنن... مرخصیها لغو شده و از سوی فرماندهی، آماده باش صد در صد اعلام شده.
جای چون و چرا نیست. مرخصیها لغو شده. امام هم فرمان داده که به رزمندهها سلام من را برسانید و بگویید چنان درسی به دشمن بدهید که دیگر هوس تجاوز به سرش نزند. همه صف کشیدهاند پشت کانکس تعاون که ساکهایشان را تحویل بدهند. برای این عکس میشود یک مثنوی نوشت. این صف، صف شهادت است. دنیای این سبکبالها، همهاش داخل این کیسهها و ساکهاست. یکی از حماسههای جبهه، همین لحظه رقم میخورد. گفتم سبک بال...
واقعاً سبک بال بودند. شاید چند ساعت نیست که ساکها را گرفتند که بیایند سمت دنیا، اما با یک فرمان، تصمیم عوض شد. باید از دنیا گذشت و این یعنی هنر. چرا که امام فرمود: شهادت، هنر مردان خداست. شما هم که این عکس را میبینید، در ذهنتان برای این عکس شرحی بنویسید.
و چه زود آماده میشوند برای کارزار با دشمن. یک ذره تردید مشاهده نمیکنید. صلابت در چهرههایشان موج میزند. اینها دنیا را سه طلاقه کردهاند. یکی آرپی جی زن، یکی تیربارچی و دیگری تک تیرانداز.
و چه با شکوه است رفتنشان. پاها، نه میلرزد و نه میلغزد، بلکه میرقصد. باید از زیر سایه یا مهدی ادرکنی(ع) گذشت و روی شهید حسین اسکندرلو را بوسه داد و با گلابپاش شهید حمید محمدی خوشبو شد و عاشورای دیگر را رغم زد.
اتوبوسهای گل مالی شده، از راه رسیدند. باید از زرق و برق دنیا چشم پوشید. حتی مرکب هم باید رنگ عوض کند. چقدر بزرگ بودند مالکان و رانندگان این مرکبها. خیلی گذشت میخواهد كه اجازه بدهی ماشینت را به این روز بیندازند؛ و این هم عکس یادگاری کنار اتوبوس گل مالی.
و در آخر هم اینگونه، آرام و برای همیشه به مرخصی بروی...
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه
جعفر طهماسبی
برای بزرگنمایی تصاویر، برروی آنها كلیك كنید.