تبیان، دستیار زندگی
از دولت امریکا تنفر داشتم. حمله ارتش امریکا به ویتنام و کشور جمهوری ‌دمینیکان بهانه‌ای بود برای بازگشت به دوره اسلحه‌کشی امریکا به خصوص در خاورمیانه. دهه 1960، دهه آمریکا بود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زنان، حامیان بزرگ جنبش مبارزه

اتو بیوگرافی یک چهره انقلاب فلسطین


از دولت امریکا تنفر داشتم. حمله ارتش امریکا به ویتنام و کشور جمهوری ‌دمینیکان بهانه‌ای بود برای بازگشت به دوره اسلحه‌کشی امریکا به خصوص در خاورمیانه. دهه 1960، دهه آمریکا بود.

فلسطین

گویی می‌خواست تلافی جنگ جهانی دوم را بر سر مشتی کشور بی‌گناه خالی کند. رد پای امریکا را همه جا می‌شد یافت. از برزیل تا ویتنام، از جمهوری دومینیکان تا الجزیره، از مالی تا اندونزی، و از بولیوی تا یونان.

سال 1966، سال عزای بزرگ من بود. پدر، تکیه‌گاه متین و صبورم پس از چهار سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری درگذشت. دیگر همکارانم نیز در عزا بودند. بسیاری از ان‌ها خانواده‌هایشان را از دست داده بودند. از طرف دیگر برادرم محمد به دلیل فعالیت‌های سیاسی از کویت اخراج شد و اسراییل هم مقدمات یک کشتار جمعی را می‌چید. صهیونیست‌ها متوجه ضعیف شدن عبدالناصر شده بودند و برای از مایش کردن اراده اعراب حمله فتح به اراضی اشغالی که جهت بازپس‌گیری خاک مادری رخ داده بود را بهانه برای حمله به اردن کردند. شهر السمو با کشتار بزرگی مواجه شد. بسیاری کشته شدند و واکنش کشورهای عربی صفر بود.

در آوریل 1967، اسراییل تصمیم به محک زدن اتحاد سوریه و مصر گرفت. جنگ شش روزه در گرفت و مصر در کمال بی وفایی دیگر متحدان عرب، دست تنها به مصاف اسراییل رفت. جنگ با پیروزی ارتش اسراییل و مرگ ناصریسم به پایان رسید.

شکه شده بودم. باورم نمی‌شد. تمامی آ روزهایم نقش بر آب شده بود. تا یک ماه زندگی را نمی‌فهمیدم. دل و جان بازگشت به لبنان را نداشتم. اما برگشتم. در پاییز بود که جبهه مردمی آزادی فلسطین شکل گرفت. فلسطینیان مثل همیشه ناامید نشده بودند.

گویی قرار بود که اخبار تکان دهنده در آن دوره زمانی زندگی مرا تحت تأثیر قرار دهد. خبر ترور اسطوره زندگی من چه گوارا توسط مزدوران بولیویایی سازمان سیا به شدت شوکه‌ام کرد. مرد انقلاب‌های شجاعانه.

جنبش آزادیخواهی فلسطین یعنی شکستن مرزهای اسارت. مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و نژادپرستی. اسراییل با تشدید داستان مظلومیت یهودیان در تاریخ به تمامی اهداف خود رسید. آنقدر این موضوع را پررنگ جلوه داد که اذهان عمومی بین‌المللی را به طرف خود کشید.

هیچ‌گاه روز 18 فوریه را فراموش نمی‌کنم. زنی فلسطینی به نام امینه زبور در یک عملیات هوایی نظامی در زوریخ به عنوان خلبان شرکت کرده بود. خبر را در ساعت 5 صبح از رادیو بی بی سی شنیدم. باورم نمی‌شد. شوکه شده بودم. مدام فریاد می‌زدم بالاخره تمام شد. فلسطین آزاد می‌شود. زن‌ها آزاد می‌شوند. به مدرسه رفتم. تمامی همکارانم شوکه شده بودند. باورشان نمی‌شد که برای اولین بار یک زن مسلمان بتواند در یک عملیات نظامی شرکت کند. برادران و خواهران جنبش فتح هم بسیار خوشحال بودند.

روز بعد خدمت برادر ابوندال رفتم و درخواست ورود به کادر عملیات ویژه را دادم. او موافقت کرد. من تحت آموزش‌های حرفه‌ای مختلف قرار گرفتم و در اولین عملیات مشترک خارجی شرکت کردم. من در کویت هم که فعالیت سیاسی کاملا ممنوع بود، دست بردار نبودم. با 5 تن از دوستانم، جعبه‌های اعانه خواهی جنبش آزادیخواهی فلسطین را به مرکز شهر بردم. خجالت می‌کشیدم و هراسان هم بودم. اول کار زنان کویتی می‌ترسیدند. بعد فهمیدیم که نه تنها سخاوتمند هستند بلکه بسیار هم مایل به کمک کردن به ما می‌باشند. کم کم سیل زنان به جنبش کوچک ما پیوست. جالب اینکه هیچ مقام رسمی بر ما ایراد نگرفت.

جنبش آزادیخواهی فلسطین یعنی شکستن مرزهای اسارت. مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و نژادپرستی. اسراییل با تشدید داشتان مظلومیت یهودیان در تاریخ به تمامی اهداف خود رسید

کار من در جنبش، جمع آوری اعانه بود. از این کار اصلاً خوشم نمی‌آمد. من کارهای بزرگ‌تر را می‌خواستم. پس تدریس در کویت را کنار گذاشتم و از آنجا رفتم. دوست و همدم من شد اسلحه روسی: سیمینوف.

به امان که رسیدم، موج موج رزمنده دیدم. ما بیست زن رزمنده شدیم. ما را به یک اردوگاه جهت آموزش ویژه بردند. به فلسطینی بودن خودم افتخار می‌کردم. غرور خاصی به من دست داده بود. در آنجا قهرمان ملی سرزمینم خانم رشیده عبیده را دیدم. زنی بود به غایت انسان و نیک رو. میدانست که اسلحه را کی و کجا برای جنبش استفاده کند. خیلی زود با او و فیهه عبدالهادی دوست شدم.

حسن، فرمانده اردوگاه بود، جلسه‌ای با ما معین کرد. در جلسه از تفاوت کار سیاسی صرف و کار نظامی-سیاسی سخن گفت. سپس در مورد وضعیت اولین عملیاتمان حرف زد. او از ما خواست که در صورت عدم آمادگی برای عملیاتی که بی شک سخت خواهد بود، از فعالیت در اردوگاه دوستانه انصراف دهیم و اگر آماده هستیم، عملیات را آغاز کنیم. اگر انصراف می‌دادیم تبدیل می‌شدیم به یک زن که حامی انقلاب و جنبش است؛ و اگر می‌ماندیم راه بازگشت نداشته و فارغ از جنسیت، تبدیل به قهرمان مبارز مردم می‌شدیم. برخی مانند من ماندند و برخی رفتند. به یاد دارم که یکی از خواهران از عدم رضایت کتبی والدینش برای حضور در اردوگاه سخن به میان آورد. من و رشیده به شدت او را سرزنش کردیم. رشیده به او گفت: خواهرم! اگر در سن بیست و پنج سالگی معذورات این‌چنینی داری، نمی‌توانی در جبهه مردمی فعالیت کنی. پس از جدایی تعدادی، ما آماده شروع اولین عملیات خود شدیم.

ترجمه: محمدرضا صامتی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع: شورای جهانی ضد آپارتاید

پایگاه اینترنتی فعالان حقوق بشر