تبیان، دستیار زندگی
آندره یستوانگ، عكاس نروژی و برنده جایزه «LIris d›Or» (عكاس سال) از جوایز عكاسی جهانی سونی سال 2013 است. در این مقاله می توانید به اطلاعات جالبی در مورد عکسهای او که در این مسابقه به نمایش درآمد دست یابید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برای برداشتن دوربینم سه كیلومتر دویدم

گفت و گو با برنده جایزه عكاس سال سونی


آندره یستوانگ، عكاس نروژی و برنده جایزه  «LIris d”؛Or» (عكاس سال) از جوایز عكاسی جهانی سونی سال 2013 است. در این مقاله می توانید به اطلاعات جالبی در مورد عکسهای او که در این مسابقه به نمایش درآمد دست یابید.

برای برداشتن دوربینم سه كیلومتر دویدم

22 جولای سال 2011 روزی معمولی در نروژ، كشوری كه سكوت و آرامشش شهرت دارد، نبود. در این روز آندرس برینگ بریویك (متولد 13 فوریه 1979) ابتدا یك خودروی بمب گذاری شده را در نزدیكی ساختمانی دولتی در اسلو منفجر كرد كه منجر به كشته شدن هفت نفر شد و سپس به جزیره اوتوئیا محل برگزاری اردوی هواداران حزب كارگر نروژ رفت و در یك تیراندازی گسترده 69 تن را كه اغلب نوجوان بودند به قتل رساند. او عقاید ضد جامعه چندفرهنگی و راست افراطی خود را در یك بیانیه 1516 صفحه یی تحت نام مستعار اندرو برویك در روز انجام حمله منتشر كرد. مجموعا در جریان این دو حمله 77 نفر جان خود را از دست دادند. آندره یستوانگ، عكاس نروژی متولد سال 1981 كه روز این حادثه در نزدیكی محل بمبگذاری بود، پس از دیدار با بازماندگان این حادثه از آنها عكس هایی گرفته كه با عنوان «یك روز در تاریخ» منتشر شده اند، او با این عكس ها برنده جایزه «LIris d”؛Or» (عكاس سال) از جوایز عكاسی جهانی سونی سال 2013 شد. او برای بردن این جایزه 62 هزار رقیب از 170 كشور را شكست داده است. آندره یستوانگ، عكاس نروژی در گفت وگوی زیر كه از طریق ایمیل با او انجام شد و به گفته خودش سوال هایش «سخت» بودند، بیشتر درباره عكس هایش توضیح داده است.

یادآوری 22 جولای 2011 تلخ است، در آن روز كجا بودید؟

**آن موقع من در روزنامه «VG» دبیر عكس بودم كه نزدیك همان ساختمان دولتی است كه روز 22 جولای 2011 منفجر شد. باید از ساختمان بیرون می آمدیم، دفترمان آسیب دیده بود. دوربینم همراهم نبود چون آنجا فقط دبیر بودم، فلج شده بودم، ترسیده بودم و گیج بودم. بعد فاصله سه كیلومتری محل كار تا خانه را دویدم تا دوربینم را بردارم و بعد برگشتم به مركز شهر و شروع كردم به عكس گرفتن. وقتی برای نخستین بار خبر قتل عام در اوتوئیا را شنیدم فكر كردم خواب هستم. باورش سخت بود كه این دو اتفاق در یك روز رخ داده اند، هنوز هم نمی دانستم كه هر دو به هم ربط دارند. اتفاق بدتر فردا صبحش رخ داد، وقتی كه از خواب بیدار شدم و در اخبار دیدم چه تعداد زیادی نوجوان ناپدید شده اند.

چطور به فكر عكس گرفتن از بازماندگان این دو حادثه افتادید؟

**یك هفته بعد از حادثه 22 جولای برای روزنامه «VG» و مجله آلمانی «استرن» درباره عواقب و تاثیرات این حمله تروریستی مطلب نوشتم. هم با بازماندگان ملاقات كرده بودم و هم با والدین آنهایی كه جان خود را از دست داده بودند. به تمام جوانان سراسر كشور فكر می كردم كه قرار است دوباره زندگی عادی را از سر بگیرند و تا آخر عمر باید این تجربه تلخ را با خود همراه داشته باشند. رسانه ها درباره سرنوشت این نوجوانان برنامه پخش كرده بودند. من می خواستم داستان این افراد را كنار هم بگذارم تا تصویری بزرگ تر خلق كنم. برای همین تصمیم گرفتم وقتی این افراد سر خانه و زندگی شان برگشتند، از آنها عكس بگیرم. به عنوان یك عكاس مستند نروژی كه به دفعات درباره نوجوانان عكس گرفته، حس می كردم عمیق نشدن در این موضوع ناممكن است.

كمی بیشتر درباره هدف تان از گرفتن این عكس ها صحبت می كنید؟

**هدفم كمك به حافظه جمعی مان از حادثه روز 22 جولای با نشان دادن تغییراتی است كه این اتفاق ناگوار در زندگی تعداد زیادی از جوانان ایجاد كرده. همچنین با اینكه این عكس ها درباره اتفاقی است كه در نروژ افتاده، اما امیدوارم موجب درك بیشتری از ترس و شوك وارده بر بازماندگان حملات تروریستی در سراسر دنیا شود.

واكنش بازماندگان به پیشنهاد عكس گرفتن شما چه بود؟

**راستش ابتدا با آنها صحبت كردم و درباره پروژه ام و همچنین هدفم از عكس گرفتن از آنها حرف زدم. واكنش هایشان مثبت بود و سراسر این پروژه نتیجه یك همكاری متقابل بود. به نظرم برایشان فرصت بسیار خوبی بود تا درباره تغییر زندگیشان صحبت كنند و از طرفی بخشی از اسناد تاریخی این روز باشند. هیچ كدام ترس و ابایی از پنهان كردن زخم هایشان نداشتند.

من می خواستم داستان این افراد را كنار هم بگذارم تا تصویری بزرگ تر خلق كنم. برای همین تصمیم گرفتم وقتی این افراد سر خانه و زندگی شان برگشتند، از آنها عكس بگیرم. به عنوان یك عكاس مستند نروژی كه به دفعات درباره نوجوانان عكس گرفته، حس می كردم عمیق نشدن در این موضوع ناممكن است

پیش از عكس گرفتن بیشتر درباره چه چیزهایی صحبت می كردید؟

**وقتی شروع به حرف زدن می كردیم برخی درباره حادثه، اینكه كجا پنهان شده بودند و اینكه چطور فرار كردند و از این دست حرف ها، صحبت می كردند، اما صحبت هایمان بیشتر درباره چیزی بود كه بعد از حادثه رخ داده، اینكه آنها و زندگیشان چه تغییری كرده اند، اینكه درباره آینده چه فكری می كنند. حرف های آنها را به صورت جملات كوتاهی شبیه آنچه در دفتر خاطرات می نویسیم درآوردم، به نظرم حرف های آنها برای پروژه ام لازم بود.

چطور برای هر بازمانده به ایده عكس موردنظرتان می رسیدید، مثلاچطور تصمیم گرفتید عكس یكی از بازماندگان را از پشت پنجره بگیرید؟

**سوژه عكس ها در لحظه شكل می گرفت. وقتی داشتم حرف های هر كدام را گوش می دادم سعی می كردم بفهمم این شخص كیست و اگر چیز خاصی در داستان شان و دوروبرشان بود كه به درك من از شخصیت شان كمك می كرد، سریع آن را ثبت می كردم. تركیبی از تصمیم گیری و حس ششم بود. سعی كردم با پرتره ها احساسات، حس و حال، موقعیت و شخصیت هر كدام از بازمانده ها را نشان دهم.

بردن جایزه «عكاس سال» جوایز عكاسی جهانی سونی چه حسی دارد؟

**از اینكه عكس هایم دیده شده اند خیلی خوشحالم. خوشحالم كه این پروژه و داستان این بازماندگان جوان در سراسر دنیا پخش شده است، اما احساس متناقضی دارم، همیشه وقتی برای كاری كه هم بسیار جدی است و هم بسیار تلخ جایزه می گیرید، همین حس غریب خوشحالی و غم را دارید.

برخی منتقدان كارهای شما را چه در این پروژه و چه مجموعه های دیگرتان درباره زندگی در نروژ با عكس های دایان آربوس مقایسه كرده اند، با این مقایسه موافق هستید؟

**من شیفته كارهای دایان آربوس هستم، اما تشابهی میان عكس هایمان نمی بینم. آربوس اغلب از آدم هایی عكس می گرفت كه خارج از جامعه بودند، مثل معلول ها اما كار من برعكس كار اوست: جوانان «یك روز در تاریخ» جوانان معمولی هستند كه از قضا روز 22 جولای 2011 در اوتوئیا بودند و هر كدام به شكلی آسیب دیدند، آنها افراد مطرود یا «خارجی» جامعه نیستند.

بخش هنری تبیان

منبع:

خبرآنلاین/ حسین عیدی زاده