تبیان، دستیار زندگی
قرن هشتم دوره پرشكوه پختگى مباحث مدرسه اى و خانقاهى است. از این ثمره رسیده پیشتر ابن عربى بهره برد و دنیاى اسطوره اى و دراماتیك عرفان ایرانى _ اسلامى را علمى _ انتزاعى و تجریدى كرد. قصه آفرینش و لطایف شاعرانه مكالمات ارواح ق...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلا دلالت خیرت كنم به راه نجات

قرن هشتم دوره پرشكوه پختگى مباحث مدرسه اى و خانقاهى است. از این ثمره رسیده پیشتر ابن عربى بهره برد و دنیاى اسطوره اى و دراماتیك عرفان ایرانى _ اسلامى را علمى _ انتزاعى و تجریدى كرد. قصه آفرینش و لطایف شاعرانه مكالمات ارواح قدسى عالم ملكوت به صورت تئورى هاى خشك و غامض نظرى درآمد و نسیم غبارآلود فلسفه یونانى را در هواى اشراقى و شفاف عرفان شرقى رها كرد.

شاید خشكسالى عصر پس از ابن عربى در شعر فارسى ثمره این كاشت و برداشت عالمانه باشد. كاشفان فروتن باطن آیات قرآن در سلسله تفاسیر خویش چون كشف الاسرار، تفسیر كشاف، مجمع البیان، تفسیر كبیر و آثار دیگرى چون مطالع الانظار قاضى بیضاوى و مفتاح العلوم سكاكى چاشنى نیرومند عشق را در مذاق آفرینش چشیدند و شرح دلدادگى و سناریوى «فرشته فریب» خوردن میوه از درخت ممنوعه را نوشتند.

گر من از باغ تو یك میوه بچینم چه شود / پیش پایى به چراغ تو ببینم چه شود

و مقصود تنها پیش پایى به چراغ تو دیدن بود و این دیدن در یك لمحه اتفاق افتاده بود، «حوا» هم نتوانسته بود درد تنهایى «آدم» را التیام بخشد و او را به ماندن در سلامت سراى بهشت خرسند سازد كه آدم در هنگام دمیده شدن روح در كالبدش طرفه العینى رخسار محبوب را دیده بود و این راز ناگزیر در حجم استخوانى قفسه سینه اش نگاه داشتنى نبود.

گشته ام در جهان و آخر كار / دلبرى برگزیده ام كه مپرس

و چون به تعلیم «علم الاسماء» تن داد دیوانه وار بانگ برآورد:

من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانى شنیده ام كه مپرس

پارسایى و سلامت هوس و آرزوى هر موجودى در عالم ملكوت بود اما نرگس فتان آن پرى رو كه تاب مستورى نداشت شیوه اى كرد كه جاى چند و چون باقى نگذاشت، آدم سرگشته هم از اهل سلامتیان بود اما شكن طره هندوى یار دام راهش شد و عشق و رسوایى و انگشت نمایى و ملامت را به جان خرید و اسیر بار جدایى شد. رقیب محترم ماند در ملكوت و آدم كه قهرمان قصه آفرینش است حرمان نصیب شد. این داستان رمزى دیگرگونه دارد. بردبارى عاشق و ناز معشوق دورى و تحمل را به عنوان نقطه بحران و تعلیق وارد این داستان كرده است. عشق نهان و دورادور خود حكایتى دیگر است. بعد مسافت هوس را بیشتر مى كند :

گویند برو تا برود صحبتش از دل / ترسم هوسم بیش كند بعد مسافت

اما رندى آدم در این قصه پیش بردن، عشق ورزى خود با گوشه ابرو و اشارات پنهان است:

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست / تا ندانند حریفان كه تو مقصود منى

كاشفان فروتن عشق در قصه آفرینش به زهد خشك تصوف خانقاهى سده سوم و چهارم پایان دادند و دست به كار آفرینش جهان دیگرى در اندیشه ایرانى _ اسلامى شدند. جهانى كه در آن روابط آدم و خدا در پرتو عشق معنا مى شد. عشقى كه درد آن را آدم ظلوم و جهول كشید، طرفه داستانى ست كه شیطان و آدم هر دو گناه كارند و هر دو هم رجیم و رانده از جوار رحمت الهى اما پذیرش توبه آدم و كرشمه ها و خنده هاى پنهانى و زیر لب خالق به این مخلوق كه كسوت خلیفه الهى را بر تن كرده او را عزیزتر و مكرم تر ساخته است.

بى وفا نگار من مى كند به كار من / خنده هاى زیر لب عشوه هاى پنهانى

اگر در عالم آفرینش رند نباشى این عشوه ها و خنده ها را درنمى یابى چون این سناریو را رندانه نوشته اند و رند عالم سوز مصلحت بین نیست. در واقع داستان خلقت در این رمز جاوید و جادویى نهفته شده است و نقش آدم در آغاز نیز همین بود. عالم صاف و ساده سلامت و پارسایى و تسبیح، پیش از آدم نیز وجود داشت. این روایت بدون بحران و تعلیق نمى توانست جذاب باشد و ظهور آدم بایستى نقطه آغاز تعلیق مى شد. اما تربیت آدم و شعور رو به تكامل او در ادامه تاریخ منجر به یافتن راه نجات در هر دو عالم ملكوت و ناسوت خواهد شد و این جاست كه حافظ عاشق، سرخوش و آگاه به ملكوتیان و زمینیان راه نجات را مى نمایاند.

دلا دلالت خیرت كنم به راه نجات / مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

آدم از عالم زهد به عالم فسق سفر كرده است. این رند عالم سوز به خصایص و ظرایف و اطوار هر دو عالم آشنا است. زهدفروشى و عجب و خودبینى را در عالم ملكوتیان دیده است به ویژه در احوال زاهد بزرگ عالم ملكوت شیطان كه با خرده گیرى بر عناصر آدم و برترى دادن عنصر خویش (آتش) عجب و خودپسندى خود را پس از زهد هزار ساله نشان داد.

یارب آن زاهد خودبین كه به جز عیب ندید / دود آهیش در آیینه ادراك انداز

و سفرنامه آدم در خاك جز رهایى از تخته بند تن نیست اما شرط این رهایى سازگارى معتدل با شرایط حسى و فیزیكى كالبدى ست كه مى بایستى مركب شعور آدمى در كره خاك باشد و او را از مبدأ به معاد بازگرداند.

هزار نقش به بازار كائنات آرند / یكى به سكه صاحب عیار ما نرسد

یكى از روش هاى شناخت تفكر و شخصیت مفاخر ادبى تحلیل بستر تاریخى آنان است. درخصوص حافظ تاكنون بسیارى از ناقدان آثار و ناقلان آثار دست به قلم برده اند و از تاریكخانه عصر اتابكان و ایلكانیان و ایلخانان و چوپانى ها و اینجوها و قراختایى و تیمورى ها ده ها شاه و شاه بچه و امیر و امیرزاده به بركت فانوس نام حافظ بیرون كشیده شده است. تواریخ محلى، كتب سیر و منابع دیگر ادبى و غیرادبى چون پازل در كنار هم قرار گرفته اند و مثلاً چهره متروك آن مظفر از رگ و ریشه و تخم و تركه و ایل و عشیره شناخته شده اند.

غیاث الدین محمد، حاجى قوام، حتى سلطان اویس ایلكانى و شاه منصور و شاه شجاع و شاه یحیى و شیخ ابواسحاق و زین العابدین و مجاهدالدین و شاه محمود و ملوك شبانكاره و یاغیان طوایف كرمان و مغول هاى مهاجر به نواحى فارس و ده ها مهره ریز و درشت این شطرنج سیاسى سده هشتم در پرتو اشارات حافظ و خواجو و سلمان ابراز وجود مى كنند. نفوذ سلطان ابوسعید و امیر تیمور بر اتابكان و خان ها و خانزاده هاى ولایات مختلف ایران سبب شده بود تا به تلنگرى حكومتى جایگزین حكومتى دیگر شود. این بى ثباتى و مخاصمات طولانى و جنگ هاى خویشاوندى كه در كمال قساوت انجام مى شده جهان عصر حافظ را گذرنده، بى ثبات و ناپایدار كرده بود تا جایى كه در پیرانه سر به سبب كم سویى فروغ حاكمان محلى میل به وجودى مقتدر كه دفع شر كند حافظ دلسوخته را برمى آشوبد و آرزوى سلطه مستقیم تیمور گوركانى شاه سمرقند را در دل مى پروراند.

خیز تا خاطر به آن ترك سمرقندى دهیم / كز نسیمش بوى جوى مولیان آید همى

در عصر حافظ اخبارى گرى، ذوق عارفانه و فلسفه اسلامى در حال دادوستد عالمانه با یكدیگر بودند. جامع عتیق شیراز و محضر پرفیض ابن فقیه كه عالم به قراآت سبع بود و وجود منابع عرفانى، فقهى و ادبى غنى و سرشار سبب شد تا حافظ عمده وقت خود را در تحقیق و تفحص بگذراند به حدى كه وقتى محمد گلندام در محضر درس ابن فقیه از مولانا الاعظم، مفخرالعلما و استاد نحاریرالادبا (خواجه حافظ) مى خواهد به جمع آورى و تدوین شعرهایش بپردازد، عذر حافظ، كمال اشتغال به متون قرآنى و توغل در نصوص دینى دیگر است و البته بى ثباتى دهر و ناهمراهى روزگار غدار.

بدایع الجمال و صنایع الكمال خواجو كه متضمن تفكرات عرفانى و شیوه نوین مضمون سازى بود از زمره آثارى است كه مورد توجه حافظ و اقران او بوده است. در مجموع سلطه نام شاعرانى چون خواجو و سلمان در عصر حافظ سبب شده بود تا ناقلان تاریخ عصر حافظ از كنار اسم بزرگ او به راحتى بگذرند و حتى در سده بعد محقق و عارف دقیقى مانند جامى تنها به جنبه هاى صوفیانه و قلندرى حافظ اشاره كند و از درك جامع شخصیت او ناكام بماند.

سلمان ساوجى مداح ملوك اصفهان و آل جلایر به واسطه قصاید بى نظیرش نفوذ فراوانى در دستگاه حكومت هاى محلى آن روزگار داشت. در اصل قصیده یك قالب سیاسى براى ابراز وجود و قرار گرفتن در مهرچینى قدرت را داشت و زبان سمبلیك غزل كه قابلیت حكم اندازى هاى تاریخى دارد تنها سلاح حافظ براى فراهم كردن شرایط اجتماعى اش بوده است. در تاریخ عصر حافظ، تالیف ارجمند و كم نظیر دكتر قاسم غنى رابطه اغلب غزلیات حافظ با تحولات سیاسى عصرش رازگشایى شده است.

به عبارتى تنها در یكصد و سى غزل از پانصد و اندى غزل حافظ اشاراتى به شاه شجاع شده است. حافظ و شاه شجاع طولانى ترین مصاحبت سیاسى و ادبى را در بین سایر بزرگان با هم داشتند. حافظ از سن ?? سالگى تا بالاى ?? سالگى معاشر، مصاحب و همراه شاه شجاع بوده است. اغلب فراقنامه هاى دیوان حافظ اشاراتى ضمنى به سكونت ناگزیر شاه شجاع در كرمان و دورى او از ملك سلیمان است. این روابط كه بى شك وظیفه رسان حافظ در تنگناى معیشت بوده با كسانى دیگر نیز برقرار شده است چنانكه شاه منصور حاجى قوام، غیاث الدین محمد، قاضى عضدالدین، سلطان اویس و حتى اتابكان لر نیز به كرشمه و كنایه منظور حافظ بوده اند. اما نكته اینجا است كه اگر حتى بستر اجتماعى و تاریخى را از دیوان حافظ جدا كنیم یا حافظ را از تاریخ بیرون بكشیم و به منظور تحلیل هرمنوتیك (نقد مدرن) به بررسى آثارش بپردازیم هیچ بستگى تاریخى به اشخاص و حوادث در آثار او احساس نمى كنیم. در واقع حكم اندازى حافظ سبب شده است تا در پرتو اشارات اجتماعى و تاریخى جست وجوى همواره بشر براى یافتن انسان كامل تحقق پیدا كند.

به خوبان دل منه حافظ ببین آن بى وفایى ها / كه با خوارزمیان كردند تركان سمرقندى

این رند عالم سوز چون جد اعلایش آدم در زندگى اجتماعى مورد ملامت قرار گرفته است عجب و خودبینى زاهد و متحسبى چون امیر مبارزالدین را از آل مظفر دیده است.محسود جامعه شاعران عصر خود بوده است:

نشد به طرز غزل همعنان ما حافظ / اگر چه در صف رندان بوالفوارس شد

و حتى با خود ابوالفوارس (شاه شجاع) كه ذوق شاعرى داشته به رقابت تن داده است و رد تمام این كنش ها و واكنش ها در كلماتش دیده مى شود. با این حال رندى حافظ هم در عرصه اندیشه و هم در عرصه زبان جلوه دوگانه اى داشته است. در واقع اهل زمانه اش در پرتو كنایات و اشارات او دل خوش داشته اند كه مقصد و مقصود واقع شده اند اما در پس پشت این ماجرا رازهاى پنهانى حافظ با حقیقت هستى نهفته شده است و از این رهگذر است كه سكه «صاحب عیار حافظ» هم مى تواند غیاث الدین محمد صاحب عیار باشد و هم ممدوح و معشوق ازلى و حافظ نیك مى داند كه دوستى با یكى فانى و با دیگرى باقى ست.

درویش بر شخصى گذشت كه مى گریست، گفت چرا مى گریى؟ گفت دوستى داشتم كه بمرد، گفت اى نادان! چرا دوستى گیرى كه بمیرد.

در زمانه اى كه روشنفكران شاعرش ملوك ناتوان و درمانده قراختایى و ترك و تیمورى عهد عباسى را «معین دین عرب و حامى بلاد عجم» مى دانستند و شوق وظیفه و بیستگانى آنان را به ستایش قدرت در هر لباسى وامى داشت حافظ دل به حقیقتى بسته است كه پس از قرن ها فروغ آن زایل نشدنى است .

حتى این نكته رندانه را نیز نباید فراموش كرد كه اغلب ممدوحان حافظ در قیاس با حاكمان همطراز عصر خود از موقعیت اخلاقى و شخصیت ویژه اى برخوردار بوده اند مثلاً خواجو امیر مبارزالدین را در چند موضع ستوده است اما حافظ پیوسته از این عنصر زیاده خواه، قشرى، متعصب و خام اندیش خاندان آل مظفر دل خونى داشته است. یا سلمان ساوجى در موازنه قدرت اغلب به نفع حاكمان مسلط و جائر میل داشته است در حالى كه رند زمانه بى ثباتى و ناپایدارى یعنى حافظ حتى پس از سقوط حاكمان مورد علاقه اش چون شاه شیخ ابواسحاق و در زمان تسلط حاكم جدید به نیكى از او یاد مى كند.

راستى خانم فیروزه بواسحاقى / خوش درخشید ولى دولت مستعجل بود

در هر حال حافظ در قله اى ایستاده است كه نه تنها عالمان و ادیبان ایرانى و مسلمان بلكه چهره هاى بلندآوازه ادبیات جهان چون هوگو، بالزاك، آندره ژید، گوته، روكرت به او عشق مى ورزند و این موقعیت ممتاز از جلوه هاى عشق و معرفت عظیم و نامتناهى شرقى است كه گوشه اى از آن در سخن كاشفان فروتن اسرار عشق الهى جلوه گر شده است.

با نگاهى:

كشف الاسرار میبدى-كشف المحجوب هجویرى-تاریخ عصر حافظ دكتر قاسم غنى-با كاروان حله دكتر زرین كوب-حافظ و مشرب رندى داریوش آشورى و... دیوان حافظ.

منبع: روزنامه شرق - عبدالجبار کاکایی


لینک:

بزرگداشت حافظ

مراسم بزرگداشت حافظ