تبیان، دستیار زندگی
کواید هر روز از راه هسته زمین از انگلستان به استرالیا مسافرت می کند و یک زندگی روتین و خوب به همراه همسرش و بهترین دوستش دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هسته‌ی زمین


کواید هر روز از راه هسته زمین از انگلستان به استرالیا مسافرت می کند و یک زندگی روتین و خوب به همراه همسرش و بهترین دوستش دارد. اما رویاهای پیاپی وی را یه این فکر می اندازد که شغل و هویت اصلی او آن چیزی نیست که تصور می کند ...

یادآوری کامل

حتی اگر یک فیلمساز برای خودش هنرمندی تمام عیار باشد، ساختن پروژه ای که قبلاً ستاره ای به بزرگی آرنولد شوارتزنگر در نسخه اصلی آن حضور داشته و آن را در خاطرات ماندگار کرده، مشکل خواهد بود. حدود 22 سال از زمانی که فیلم علمی تخیلی «یادآوری کامل» (Total Recall) به نمایش در آمد، گذشته است. اما این فیلم هنوز هم با گذشت این همه سال زنده و تازه به نظر می رسد. مشکل کار برای «لن وایزمن» و فیلمنامه نویسانش باز آفرینی ماهیت اصلی «یادآوری کامل» و در عین حال متفاوت بودن عمق آن بوده است. برای انجام این کار، آن ها خیلی از لحظات کلیدی را دست نخورده باقی گذاشته اند و با این وجود جزئیات بی شماری را تغییر داده اند. بزرگترین نقص «یادآوری کامل» در سال 1990 این بود که چقدر پایان آن نا امید کننده و پیش پا افتاده بود اما در نسخه جدید، وایزمن جلوه های ویژه و آتش بازی های سبک مایکل بی را به فیلم اضافه کرده است، اما نتیجه مشابه همان فیلم 22 سال قبل است. روند فیلم دو برابر ضعیف تر است چرا که یکی از مزایای بزرگ بازسازی هر فیلمی این است که تو فرصت داری تا معیاب و مشکلات نسخه قبلی را برطرف کنی؛ چیزی که در این بازسازی هیچ تلاشی برایش نشده است.

کاملاً قابل پیش بینی بود که عملکرد کالین فارل در نقش اصلی خیلی متفاوت با شوارتزنگر خواهد بود. این فیلم هیچ دستاورد جسورانه ای نداشته است و آن چیزی که هر دو فیلم با هم شریک شده اند در یک اسم خلاصه می شود: داگلاس کواید.

زمانی که «یادآوری کامل» در 1990 بیرون آمد، شوارتزنگر در راه رسیدن به بالاترین نقطه شهرتش قرار داشت، ورهوون این را فهمید و به او فضای فوق العاده ای داد تا بتواند طرفداران خود را راضی نگه دارد. نتیجه این بود که آرنولد تبدیل به «آرنولد» شد. اما فارل در این نقش، مهار شده و درونگراست. احساس می شود که وایزمن می خواسته، داستان را به جهت دیگری ببرد. اما در عین حال وایزمن به روند اورژینال داستان وفادار مانده است. خیلی بد شد که اسپایک جونز هدایت کار را در دست نگرفت وگرنه فیلم وحشیانه ای می شد. در این «یادآوری کامل» هیچ مریخی در کار نیست.

مریخ هنوز آن بالاست و به صورت گذرا به آن اشاره می شود، اما جزئی از پروژه نیست. زمان فیلم اوایل قرن 22 است و یک جنگ جهانی بیولوژیکی، بخش اعظمی از ساکنان زمین را بی خانمان کرده است. مکان هایی که هنوز قابلیت زندگی کردن دارند( بخش هایی از انگلستان و استرالیا) در حال انفجار جمعیت هستند. اختلافات با متحد شدن شورشیان به رهبری ماتتیاس (با بازی بیل نایی)خود را نشان می دهد و «امپراطوری» هم توسط کوهاگن ( با بازی برایان کرنستون) اداره می شود. برای پنهان کردن شباهت های فیلم با جنگ ستارگان تلاش کمی شده است. سربازان کوهاگن شباهت زیادی به سپاهیان کلون در حمله کلون ها دارند و هر لحظه انتظار داریم «جدای» جنگ ستارگان ظاهر شود و اعلام کند: آغاز جنگ کلون.

این دومین بازسازی اخیر از فیلم های دهه 80 است که فارل در آن بازی می کند. اگر چه این بازسازی احساس مطلقاً به درد نخور، مبهم و توهین آمیز فیلم «شب وحشت» را منتقل نمی کند، اما نمی تواند برای آن ها که می خواهند بر سر خوب بودن بازسازی ها بحث کنند، نمونه خوبی باشد

کواید یکی از سربازانی است که هر روز از راه هسته زمین به یک سفر سریع السیر به نام «سقوط» از استرالیا به انگلستان می رود. این سفر حدود 17 دقیقه طول می کشد. کار هر روز کواید یکسان است او همیشه کنار هری (بوکیم وودباین) بهترین دوستش از زمان کودکی می نشیند و وقتی روز به پایان می رسد به خانه و نزد همسر دوست داشتنی اش لوری( کیت بکینسیل) بر می گردد. اما همیشه یک جای خالی در زندگی او احساس می شود و او این جای خالی را وقتی کشف می کند که به یک سفر احضار می شود. یک شرکت که در کار کاشت خاطرات دروغی برای مخفی کردن حقیقت در ذهن افراد است این حقیقت را معلوم می کند که کواید فقط رویای تبدیل شدن به یک مامور مخفی را نداشته است، بلکه او خودش یکی از آنهاست. اما او از زندگی اش و اسم و رسم واقعی خود هیچ تصوری ندارد و اصلاً نمی داند که چطور و برای چه کسی کار می کرده است. آیا اودست راست کوهاگن بوده است یا یک نفوذی بوده که برای شورشیان کار می کرده؟ همچنین ملینا ( با بازی جسیکا بیل) زیبارویی با موهای مشکی که در رویاهای کواید ظاهر می شود، کیست؟

هر چیز جالبی که در این فیلم می بینیم قبلاً در فیلمنامه 1990 وجود داشته است که خود آن فیلمنامه بر اساس داستان کوتاهی از فیلیپ کی. دیک نوشته شده بود. «می توانیم کاری کنیم که همه چیز را به یاد آوری.» در زمینه نوآوری در داستان، وایزمن و نویسندگانش چیز خاصی ارائه نداده اند. ممکن است ادعا شود که ایده انتقال داستان از مریخ به زمین مال آن ها بوده است اما اصلاً دلیل قانع کننده ای برای انجام دادن این تغییر وجود ندارد. آن هایی که با سبک ورهوون آشنایی دارند در همان لحظه اولی که چشمشان به این فیلم بیفتد، آن را برادر دوقلوی کارهای او می بینند.

یادآوری کامل

البته تفاوت هایی وجود دارد. اولین و واضح ترین این تفاوت ها لحن فیلم است. «یادآوری کامل» 1990 به خاطر به کارگیری خشونت شدید درجه R گرفت همچنین نوعی شوخ طبعی تلخ در آن وجود داشت. وایزمن خشونت را از فیلم حذف کرده است تا یک اثر نوجوانانه مطلوب با درجه پی.جی.13 ارائه دهد. جهانی که او نشان می دهد مهربانانه تر یا نجیب تر نیست، اما چیزهایی که ورهوون به صورت گرافیکی نشان می داد در این یکی وجود ندارد. طنز تلخ هم در این فیلم خاموش شده و نتیجه اش یک دستاورد عامیانه شده است.

از طرف دیگر نسخه 2012 بیشتر حول محور اکشن می چرخد. در حقیقت خیلی از سکانس ها یاد آور بازی های کامپیوتری هستند و این فکر را به ذهن می آورند که آیا طراح هنری بازیظ¬ هنگام طراحی بعضی بخش ها ایده های فیلم را در ذهن داشته است یا نه. من قبلاً زیاد بازی های اینچنینی دیده ام.

دو شخصیت لوری و ریچر در نسخه 1990 ( که نقششان توسط شارون استون و مایک آیرونساید با هنرمندی اجرا شد) به یک شخصیت تبدیل شده اند تا زمان بیشتری را به همسر وایزمن بدهند تا روی صحنه باشد! کیت بکینسیل این نقش را طوری بازی می کند که گویی هنوز در یکی از فیلم های «دنیای ماورا» ایفای نقش می کند. ارائه ای که استون از ملکه یخی داد موجه تر و قانع کننده تر بود و این دو سال قبل از آن بود که او در فیلم های بعدی ورهوون ظاهر شود. احتمالاً تاریخ در مورد کیت بکینسیل تکرار نخواهد شد.

هیچ کس نمی تواند بر دید وایزمن خرده بگیرد. دنیای ترسناک او اگر چه از کارهای علمی تخیلی تاریک دیگری مثل لبه تیغ یا عنصر پنجم مشتق شده است اما زنده ترین و موثرترین استفاده از شیوه CGI در آن اتفاق افتاده است. جزئی نگری جرج لوکاس به نوعی در این فیلم دیده می شود و اگر بخواهیم مقایسه کنیم جزئیات علمی تخیلی ورهوون ساده و کم هزینه به نظر می رسیدند. اما اگر فیلم 1990 به CGI دسترسی داشت می توانست خود را به شکل متفاوتی به رخ بکشد.

این دومین بازسازی اخیر از فیلم های دهه 80 است که فارل در آن بازی می کند. اگر چه این بازسازی احساس مطلقاً به درد نخور، مبهم و توهین آمیز فیلم «شب وحشت» را منتقل نمی کند، اما نمی تواند برای آن ها که می خواهند بر سر خوب بودن بازسازی ها بحث کنند، نمونه خوبی باشد. اگر دو انتخاب داشتید بین تماشای تصویری که پائول ورهوون با ستارگانی چون آرنولد شوارتزنگر و شارون استون (با درجه R) ارائه داد و نسخه لن وایزمن با درخشش کالین فارل و کیت بکینسیل (با درجه PG-13 )، کدام را انتخاب می کردید؟ پرونده بسته است.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: نقد فارسی - منتقد: جیمز براردینلی