تبیان، دستیار زندگی
متن زیر مروری است بر زندگی و دیدگاه های شهید حاج احمد پاریاب که اگر چه گزنده است اما حکایت آرمانی است که متاسفانه گاهی رنگ می بازد و بدون شک راه نجات ما است. بخش های از گفته های این شهید بزرگوار در ادامه می آید:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا  جانباز باید در حسینیه بخوابد؟


متن زیر مروری است بر زندگی و دیدگاه های شهید حاج احمد پاریاب که اگر چه گزنده است اما حکایت آرمانی است که متاسفانه گاهی رنگ می بازد و بدون شک راه نجات ما است. بخش هایی از گفته های این شهید بزرگوار  در ادامه می آید:

شهیداحمد پاریاب

به سوی میعادگاه عشاق آمد. زیرک بود و چابک، فرمانده گروهان شد. لیاقت‌هایش او را فرمانده گردانی کرد که به نام فرمانده جناح چپ سپاه سیدالشهدا علیه‌السلام یعنی حبیب ابن مظاهر زینت داده شده بود.

مدتی بعد فرمانده گردان شهادت لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در بیش‌تر عملیات‌ها حضور داشت. با «همت» جبهه‌ها دم‌خور بود. یادگاری‌های زیادی از جنگ داشت. از تیر و ترکش تا شیمیایی! درصد جانبازی‌اش را باید از تعداد سرفه‌ها و خونی که بعد از سرفه‌ها دستمال همراهش را رنگین می‌کرد، شمرد؛ مظنه نه در دستان کارکنان جنگ ندیده‌ی «بنیاد» است و نه...

این آخری‌ها داروهایش او را «تحریم» کرده بودند و برایش کلاس می‌گذاشتند، مثل همان کارکنان جنگ ندیده‌ بنیاد: «مگر برای ده روز بیش‌تر زنده ماندن او، باید این‌قدر هزینه‌ از بیت‌المال! » بدهیم!

غریبانه جنگید و غریبانه زندگی کرد و غریبانه پرید؛ گمنامی را از بانوی شلمچه به ارث برده بود. به خاطر همین خیلی «مادری» بود. با غربتش نشان داد که می‌شود سردار بود اما در قرچک ورامین زندگی کرد، می‌توان سردار و کنج خانه‌ات جان بدهی و جنازه‌ات هم سه روز در خانه بماند و مأموران دلسوز آتش‌نشانی، به دادت برسند!

آخرین درد و دل‌های سردار

دیگر ما را درک نمی‌کنند، وقتی جوانان به دانشگاه می‌روند دیگر ما را قبول ندارند. زمان جنگ ماهواره نبود، زمان ما اینترنت نبود، فیلم‌های مستهجن نبود. این چه وضعی است که برای ما درست کرده‌اند. من جوانان را مقصر نمی‌دانم. چون فرهنگ روی این‌ها کار کرده، ماهواره‌های دشمن آمده و در خانه‌ ما نشسته، اینترنت در داخل خانه‌ ما نشسته، من معتقد به این هستم که جوان‌های پاک الآن، از ما خیلی بهترند، چون زمان ما نبود. شاید اگر زمان ما ماهواره و اینترنت بود، شاید ما هم نمی‌رفتیم.

چه بر سر ما آمده؟ چرا من جانباز باید بروم در حسینیه بخوابم؟ برای این که فرهنگ را خراب کرده‌اند. از ریشه دارند ما را می‌زنند. چرا عکس شهید طوقانی در مجلات نباید باشد، اما عکس نیکی کریمی و... بخورد، چرا؟ مگر هدیه تهرانی چه کار کرده که آقای الف. ر. م هشتاد میلیون پول بلاعوض بهش داده است؟

کارگردان‌های ما چه چیزی می‌سازد؟ یک فیلم جنگی‌اش را من دیدم، یک کور خمپاره می‌زند. در کدام جنگ خمپاره را با کور می‌زنند؟ این دیگر مسخره کردن ماست. فقط آژانس شیشه‌ای خوب بود که توانست مطلب را برساند و بعضی از فیلم‌ها.

چرا ما یک مجله‌ خوب نداشته باشیم. امروز مجلات سینمایی ما تصویر زن بدحجاب را می‌زند، اما صدای کسی در نمی‌آید. این چه چیزی است که در فیلم‌های ما از جنگ نشان می‌دهند؟ عراقی‌های پخمه؟

تیر دوشکا دویست‌وپنجاه گرم است و هزار متر را می‌زند. آن‌ها آن‌قدر کار کرده بودند که با تیر می‌نوشتند قائدنا صدام حسین. سربازیشان پنج سال بود و دو سال اضافه خدمت می‌خورد، هفت سال می‌شد. کسی که هفت سال با دوشکا کار کرده، در شب عملیات چه می‌کند ؟ از بالا با رسام می‌زدند و از پایین بدون رسام. بسیجی‌های ما می‌ترسیدند و می‌خوابیدند در نتیجه تیر به سرشان می‌خورد.

کارگردان‌های ما چه چیزی می‌سازد؟ یک فیلم جنگی‌اش را من دیدم، یک کور خمپاره می‌زند. در کدام جنگ خمپاره را با کور می‌زنند؟ این دیگر مسخره کردن ماست. فقط آژانس شیشه‌ای خوب بود که توانست مطلب را برساند و بعضی از فیلم‌ها. شما بیا من مجلات را نشانتان بدهم. خانم با آقا کنار هم‌دیگر عکس انداخته‌اند. چرا آن‌جا عکس همت نباشد؟ چرا روی کلاسورهای ما عکس آرنولد باشد، اما عکس همت نباشد؟ چرا در بین دانشجوهای ما عکس مایکل جکسون باشد، اما عکس حاج احمد متوسلیان ما نباشد؟ این مجلات خانواده را چه کسی تولید می‌کند؟

خاکریزهای علم را دریابیم

چرا ما یک منبع داخلی نداریم؟ همه‌ منابع ما خارجی است. من از هرکس می‌پرسم، می‌بینم ما هم همان منابع فرانسوی را می‌خوانیم. ما خودمان آثار خوبی داریم؛ کتاب‌های شریعتی یا کتاب‌های مطهری. روی فرهنگمان کار کرده‌اند، ما خوابیم. دشمن خاکریز به خاکریز زده و آمده جلو و رسیده به دیوار. حالا ما می‌گوییم چه کار کنیم؟ همین می‌شود دیگر.

امروز روز علم و درس است. بسیجی باید عالم باشد و الا باید جلوی بیگانه سر خم کنیم. اما برای امثال ما حکم، حکم امام بود که گفته بود جنگ کنید، ما هم رفتیم جنگ کردیم. ولی الآن جنگ، جنگ فرهنگی است. در جنگ فرهنگی مثل جنگ نظامی نیست. شما در جنگ نظامی در عرض یک ماه نتیجه می‌گیری. نهایت یک ماه. من آخرش را می‌گویم دیگر. یا عراق می‌رفت عقب یا ما اما در جنگ فرهنگی شما امروز به خاکریز بزنید، بیست سال دیگر نتیجه می‌گیرید. این نیست؟

منتظرند که بمیریم

می‌توانید حرف‌هایم را پخش کنید؟ بنویسید منتظرند که من و امثال من بمیریم. در حالی که بیش‌تر نیروهای من سردار هستند. نیروهای عادی‌ام سردار هستند. چرا من باید آواره شوم، به عنوان فرمانده گردانی که خط‌شکن بودم. چرا روزی که به پاریاب نیاز داشتید، این‌طور نبود؟ من نیروی همت بودم. عملیات هم زیاد شرکت کرده‌ام. فرمانده گردان بودم، گردان به گردان برده‌ام و دسته برگرداندم. خودم هم جانباز شیمیایی هستم. چه شد یک‌دفعه؟ همت روی من حساب می‌کرد، عباس کریمی روی من حساب می‌کرد، ولی حالا...

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: مجله امتداد