گفتوگوی متفاوت آیتالله ممدوحی(1)
نزد آیتالله خوشوقت عمامهگذاری کردم
آیتالله حسن ممدوحی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و از اعضای مجلس خبرگان رهبری است.
زندگی این استاد برجسته حوزه علمیه قم سرشار از تلاشهای علمی و فرهنگی است. وی در سالهای عمر خود بارها کتب درسی فقهی و اصولی از اول تا درس خارج را تدریس کرده است امّا با توجه به نیاز حوزههای علمیه به آشنایی با علوم عقلی و با سفارش آیتالله جوادی آملی، به تدریس علوم عقلی روی آورده است.
وی علاوه بر فعالیتهای علمی و فرهنگی، اهل مبارزه است و در طول سالیان حکومت خاندان پهلوی از هیچ تلاشی در راه مبارزه با آن حکومت فروگذار نکرد که بر اثر آن، بارها مورد تعقیب و تهدید قرار گرفت. در اماکن و شهرهای گوناگون سخنرانیهای تندی علیه رژیم شاه انجام میداد که گاه به دستگیری و بازداشتش میانجامید.
پدرم بازاری بود اما تألیفات علمی هم داشت
* به عنوان اولین سۆال بفرمایید کجا به دنیا آمدید و وضعیت خانوادگی شما در زمان کودکی چطور بود؟
ـ بنده در سال 1318 در شهر کرمانشاه و در یک خانواده متوسط الحال به دنیا آمدم.
سبک زندگی خانواده ما صد در صد دینی بود، پدرم بازاری بود و تجارت میکرد اما درسخوانده بود و رسائل و مکاسب را مطالعه کره بود و تالیفاتی هم داشت. حدود ده - پانزده جلد کتاب نوشته بود که دو تا از جزوههای ایشان چاپ شده است.
ایشان بسیار آدم سختکوش و مواظب زندگی بود الان هم همه فرزندان ایشان که تجارت میکنند به شدت مواظب مسائل مالی خود هستند.
پدرم مربی فوقالعادهای بود. به من میگفت که من هم پدر روحانی شما هستم هم پدر جسمانی شما. راست هم میگفت. وضعیت جامعه هم در دوران طاغوت خیلی وضعیت بدی بود و کرمانشاه هم از شهرهای مورد توجه طاغوت و مرکز 3 سپاه بود و ظاهر شهر خیلی بی بند و بار و زندگی برای متدینین خیلی سخت بود.
آیتالله خوشوقت ذوق طلبگی را در من زنده کرد
* چطور تصمیم گرفتید به حوزه علمیه بروید؟
وقتی تحصیلات مدرسهای ما تمام شد حدودا 16-17 ساله بودم که آیتالله خوشوقت یکی دو بار از تهران آمدند کرمانشاه و ایشان ذوق طلبگی را در من زنده کرد. با پدرم درباره طلبگی صحبت کردم اما ایشان مخالف بودند.
مرحوم آیتالله خوشوقت، همبحث و همحجرهای آیتالله حاجآقا مجتبی حاجآخوند از علمای کرمانشاه بودند. حاجآقا مجتبی حاجآخوند تابستانها به کرمانشاه میآمد و ما با ایشان آشنا بودیم. ایشان دو سال متوالی آیتالله خوشوقت را با خود به کرمانشاه آورد. آن زمان آیتالله خوشوقت هنوز مجرد بود و تابستانها حدود یک ماه، یک ماهونیم در کرمانشاه میماندند. ما عدهای از رفقا بودیم که خدمت ایشان رسیدیم. وقتی من ایشان را دیدم، احساس کردم که وضعیت شخصیتی ایشان با همه فرق دارد. حتی یک جلسهای هم خدمتشان رسیدیم و سۆالاتی را مطرح کردیم، اما آن جلسه به سکوت گذشت. ما تعجب کردیم که ایشان چطور آدمی است و کنجکاوی ما سبب شد که بیشتر دنبال ایشان برویم. گاهی آنچنان در فکر فرو میرفت که تمام بدنش میلرزید.
ایشان در ملاقاتهایی که داشت، صحبتی نمیکردند، مگر خیلی مختصر. ما به سراغ حاجآقا مجتبی حاجآخوند رفتیم و ایشان گفتند که آقای خوشوقت از خواص علامه طباطبایی و از شاگردهای عملی ایشان هستند. از همین رو ما با تمام وجود با ایشان مرتبط شدیم. ایشان یک ماه کرمانشاه بود و رفت. وقتی ایشان رفت، این هیجان روحی با ما ماند. باور کنید روزشماری میکردیم که دوباره تابستان شود و ایشان دوباره بیاید. ایشان سال دیگر هم آمد و به واسطه ایشان، من شخصاً وارد طلبگی شدم و ایشان به سر من عمامه گذاشتند.
پدرم میگفت یک عمر من روحانیون کرمانشاه را از لحاظ مالی اداره میکردم و خدمت میکردم، حالا تو بروی طلبه شوی و شخص دیگری به تو کمک کند؟! لذا از این نظر برای ایشان سخت بود که من طلبه بشوم ولی به لطف خدای ارحم الراحمین چنین مشکلی در دوران طلبگی من پیش نیامد.
البته گاهی اوقات دو روز چیزی برای خوردن نداشتم ولی چنین اتفاقی نیفتاد که از کسی تقاضای کمک کنم و آن عزت الهی بود که باعث شد من ازهیچ بازاری و هیچ مرجع تقلیدی درخواست کمک نکنم و با هیچ بیتی ابدا رابطهای نداشتم در حالی که ما تمام بیوت علما را مقدس و عادل میدانستیم.
منبع: خبرگزاری فارس
تهیه و تنظیم: عبداله فربود؛ گروه حوزه علمیه تبیان