تبیان، دستیار زندگی
عاقل، عَقیل و عقیله شدن، مقدور دیگران هم هست، منتها به اندازۀ خودشان. اوج آن، مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است و مقدور خود آن ها است؛ اما مراحل میانی و ضعیف آن، مقدور دیگران هم است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سواره‌ای بر مرکب عقل

حضرت زینب


یکی از القاب دختر بزرگوار فاطمه زهرا، حضرت زینب کبری سلام الله علیهما که در روایات به آن اشاره شده است «عقیلة» یا عقیله بنی ‏هاشم می ‏باشد. در این نوشتار درباره سرّ اشتهار آن بانو به این لقب فاخر می پردازیم.

سوار بر نور

برخی عاقل نیستند و به دنبال تحصیل عقل اند؛ برخی عاقل اند و عقل برای آن ها به صورت حال است، یعنی وصفِ دیرپا نیست بلکه گاهی هست و گاهی نیست؛ برخی عاقل اند و عقل برای آن ها به منزله یک وصفِ مَلکه است؛ و برخی عاقل اند و عقل برای آن ها به منزله فصلِ مقوّم است.

کسانی که عقل برای آن ها به منزله فصل مقوّم است، به تمام معنای کلمه، عقیله اند. امام حسین سلام الله علیه "عقیلة بنی هاشم" است و زینب کبری سلام الله علیها نیز "عقیلة بنی هاشم"؛ این "تاء"، "تا"ی مبالغه است، نه "تا"ی تأنیث.

وقتی می گویند انسان خلیفة الله است به همین صورت است. آدم خلیفة الله است نه خلیف الله، چرا؟ برای این که این "تاء"، "تا"ی مبالغه است. همان طور که می گوییم فلان شخص علامه است. بنابراین هم وجود مبارک حسین بن علی سلام الله علیهما عقیله بنی هاشم است و هم وجود مبارک زینب کبری سلام الله علیها؛ عقل برای این ها به منزله فصل مقوّم بود. اگر عقل برای کسی، فصل مقوّم باشد، کمالات از او نشأت می گیرد؛ مقهور اوست و نه مسلّط بر او.

کسانی هستند که کمال، آن ها را حفظ می کند اما برخی از افراد، حافظ کمالند؛ ذات اقدس الاهی درباره وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه وآله نفرمود تو دارای خُلق عظیمی یا متخلّق به خلق عظیمی؛ بلکه فرمود: «إِنَّک لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»(قلم/4) یعنی تو بر خُلق، مسلّطی و خُلق در اختیار تو است؛ نه آن که تو بخواهی با اخلاق، کامل شوی. کمالِ اخلاق در این است که از تو نشأت می گیرد.

کسانی هستند که با نور حرکت می کنند مثل افراد عادی که با چراغ حرکت می کنند؛ اما برخی از افراد، نورانی اند و هر جا آن ها باشند، نور هست. درباره آن گونه افراد، تعبیر قرآن کریم این است که «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ»(زمر/22) که نور زیر پای این ها است؛ نور مرکب و مرکوب این ها است و این ها سوار بر نورند. آفتاب، مسلّط و راکب بر نور است؛ نه آن که نور، راکب بر آفتاب باشد.

عاقل، عَقیل و عقیله شدن، مقدور دیگران هم هست، منتها به اندازه خودشان. اوج آن، مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است و مقدور خود آن ها است؛ اما مراحل میانی و ضعیف آن، مقدور دیگران هم است

عقیله بنی هاشم مسلّط بر عقل است و عقل در اختیار آن ها است. ایشان آن قدر قوی اند که علم و عقل به معنای «ما عُبد به الرحمن»(الكافی: 1/11) مقهور آن ها است؛ چه این که اگر در نقطه مقابل، کسی گرفتار جهل شود، او مرکوب و مرکب جهل است.

در سوره مبارک «اسراء» حرف ابلیس نقل می شود. در آن جا خدا می فرماید که ابلیس می گوید من بر افراد تبهکار، سوار می شوم؛ حنک و تحت حنک این ها را در اختیار می گیرم «لَأَحْتَنِکنَّ ذُرِّیتَهُ»(اسراء/62). "اِحتَنَکَ" از باب افتعال است و به این معنا است که «سوار بر مرکب شد و حنکش را گرفت»؛ کسانی که سوارکار هستند بر حنک و تحت حنک اسب مسلّطند. افسار در اختیار راکب است. ابلیس گفت من چنین حالتی دارم و آن ها به من سواری می دهند؛ حنک و تحت حنک این ها در اختیار من است.

بنابراین اگر کسی به جایی رسید که اول عاقل باشد، بعد عَقیل شود و بعد عقیلة شود، مصداق «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ» می شود. اول باید کوشید عاقل شد؛ عاقل اسم فاعل است. بعد باید عقیل شد که این صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات دارد. بعد از این، نوبت عقیله شدن است.

حضرت زینب

راهی سخت اما ممکن

عاقل، عقیل و عقیله شدن، ممکن است. گاهی می بینیم هم درباره مردان هم درباره زنان روایاتی هست که ائمه علیهم السلام فرمودند فلان شخص «منّا أهل البیت» (عیون اخبارالرضا: 2/64؛ الامالی شیخ طوسی: 45 و 525)؛ این اختصاصی به سلمان ندارد. رسیدن به مقام سلمان، اباذر، مقداد و عمّار، ممکن است. این راه شدنی است؛ آنچه شدنی و کسب کردنی نیست، مقام شامخ نبوّت، رسالت و امامت است که «اللّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(انعام /124).

بنابراین این راه باز است؛ مخصوصاً برای کسانی که اوایل سن آن ها است و در حوزه های علمی تلاش و کوشش می کنند. این دو سبب، کمک می کند که این ها این راه را طی کنند و در قبال عدّه دیگری که در ظلمت فرو رفته اند «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ» بشوند.

اگر انسان مواظب راه، گفتار و کردار خود باشد، اولاً از هر تاریکی ای نجات پیدا می کند؛ بعد وقتی که راه را پیدا کرد، طی آن راه برایش آسان می شود.

درست است که اول راه، عقبه کئود و گردنه صعب العبور است. همان عقبه کئودی که فرموده است: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاک مَا الْعَقَبَةُ» (بلد/11و12)؛ اما برای انسان سالک، آسان می شود. درست است که بعضی از مسائل سخت است اما از ما کارهایی خواسته اند که مقدور ما است ولی سخت است؛ خدا این کارهای سخت را برای ما آسان می کند؛ چنانکه فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی»(لیل/5-7).

بنابراین عاقل، عَقیل و عقیله شدن، مقدور دیگران هم هست، منتها به اندازه خودشان. اوج آن، مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است و مقدور خود آن ها است؛ اما مراحل میانی و ضعیف آن، مقدور دیگران هم است.

راه رسیدن به مقصد

عبادت کردن، انجام واجبات و ترک محرّمات و امثال آن ها توشه و زاد است. زاد را باید به اندازه راه فراهم کرد. کسانی در تحصیل زاد می کوشند و عمرشان را صرف تحصیل زاد می کنند. این کار، کار خوبی است ولی از خوب تر می مانند. ما زادی داریم و توشه ای برای راه؛ اما مقصدی داریم و مقصودی، که مقصود ما در آن مقصد است. ما باید آن مقصد و مقصود را بشناسیم و راه را هم طی کنیم. در قرآن کریم، هم راه را به عنوان زاد و توشه برای ما مشخص کرده اند، هم مقصد را معرفی کرده اند و هم مقصود بسیاری از ما را مشخص کرده اند.

کسانی که عقیله اند هم «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را دارند و هم «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» را. به ایشان خطاب می شود که «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» یکی از مصادیق بارز نفس مطمئنّه که در پایان سوره مبارک «فجر» گفته شده، سیدالشهدا صلوات الله علیه است

تقوا، زاد و توشه است برای رسیدن به مقصد؛ اما شناخت مقصد دیگر با عمل نیست؛ این شناخت با نماز و روزه نیست، بلکه با فهم است و فهم. با فهم است که در می یابیم چطور او به ما نزدیک است و ما از او دوریم. شما مکرّر نماز بخوانید و مکرّر روزه بگیرید، مشکل حل نمی شود. زاد و توشه را باید به اندازه لازم فراهم کرد؛ آن بقیه، فوق زاد است.

این مسائل، عقل می خواهد نه عبادت. این مطالب، عقیله بنی هاشم می خواهد. عبادت، واجب است؛ این مشخص است. مستحبّات هم مشخص هستند؛ منتها همین عبادت را کسی انجام می دهد و از خدای سبحان، «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»(آل ‌عمران/15) می خواهد. چنین کسی به دنبال زاد است که به خیلی کسان می دهند. اما همین عبادت را کسی انجام می دهد اما به دنبال «عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» (قمر/55) می باشد.

اگر کسی به فکر "عنداللّهی" شدن، باشد، به فکر مقصد است؛ اما اگر به فکر «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» باشد به بهشتی می رسد که درخت و آب دارد، جسم و بدن و لذّت های ظاهری دارد؛ اما او را به آن بهشت معنوی که قرب الاهی است، راه نمی دهند؛ برای این که او برای این کار، معرفت و عقلی نیاورده است؛ و عقیله نشده است. کسانی که عقیله اند هم «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را دارند و هم «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» را. به ایشان خطاب می شود که «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» یکی از مصادیق بارز نفس مطمئنّه که در پایان سوره مبارک «فجر» گفته شده، سیدالشهدا صلوات الله علیه است. این خاندان هم از همین قبیل اند.

فرآوری: ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

درس اخلاق استاد جوادی آملی در بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء (فروردین 91).

زینب علیهاالسلام عقیله بنی هاشم، سید هاشم رسولی محلاتی.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.