تبیان، دستیار زندگی
پس از شهادت اینان، وقتی بعضی از رهگذران از اوضاع کوفه به امام گزارش می دادند و از آن حضرت می خواستند که برگردد و به کوفه نرود، امام جواب می داد: «بعد از آنان در زندگی خیری نیست.» و به همه می فهماند که تصمیم به رفتن دارد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرداری جاوید در خاطر دوست

حضرت مسلم

آنگاه که سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام، سفیرش را آخرین بار در شروع مأموریتش به کوفه در آغوش کشید و پیشانی بلند او را بوسید، می دید که مسلم بوی شهادت می دهد، می فهمید که رفتن مسلم برگشتی ندارد. امام سفیرش را می فرستاد تا اولین فدائی و مفتاح واقعه عاشورا باشد.

هنگامی که پیکی از کوفه خبر شهادت مسلم را آورد، آن حضرت در محلی به نام زباله منزل کرده بود. فرزدق شاعر که در آنجا حضور داشت، از امام علیه السلام پرسید: «ای پسر پیامبر! چگونه به مردم کوفه اعتماد می کنی در حالی که آنها پسرعمویت مسلم بن عقیل و یارانش را کشته اند.»

امام حسین علیه السلام به همان حال که در کنار خیمه خود ایستاده بود، چنین فرمود:

«رَحِمَ اللَّه مُسْلِماً فَلَقَد صارَ اِلی رُوحِ اللَّهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، امّا اِنَّهُ قَدْ قَضی ما عَلَیْهِ وَ بَقِیَ ما عَلَیْنا»(1)؛

خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی آسایش و بهشت و شادی جاودانه شتافت. او به آنچه وظیفه داشت عمل کرد و ما نیز به آنچه وظیفه داریم عمل خواهیم نمود.

آنگاه با سروده ای، کوله بار دوستانش را تا بهشت برین این گونه بست:

«اگر دنیا با ارزش است؛ بهشت، برتر است و شریفتر.

اگر تن ها برای مرگ آفریده شده اند؛ کشته شدن به شمشیر در راه خدا، گرامی تر.

اگر روزی مردم به اندازه تقسیم شده است؛ خودداری مرد از حرص بسیار زیباتر.

و اگر اموال برای رها کردن اندوخته می شوند؛ ترک بخل مرد آزاده از آن ترک شده، والاتر».(2)

آن گاه حضرت خبر شهادت مسلم را به زنان كاروان خویش هم داد و دختر كوچك مسلم‏ بن عقیل را طلبید و دست محبت ‏بر سرش كشید. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود: من به جاى پدرت...، دختر گریست، زنان گریستند، امام هم اشک در چشمانش حلقه زد.(3)

پس از شهادت اینان، وقتی بعضی از رهگذران از اوضاع کوفه به امام گزارش می دادند و از آن حضرت می خواستند که  برگردد و به کوفه نرود، امام جواب می داد: «بعد از آنان در زندگی خیری نیست.» و به همه می فهماند که تصمیم به رفتن دارد.(4)

خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی آسایش و بهشت و شادی جاودانه شتافت. او به آنچه وظیفه داشت عمل کرد و ما نیز به آنچه وظیفه داریم عمل خواهیم نمود

به یاد همسنگران عشق

در لحظات آخر روز عاشورا، که امام غریبان، حضرت سیدالشهدا حسین علیه السلام تمام اصحاب خود را از دست داده بود و یار و یاوری نداشت و مدام می فرمود:

«آیا کسی هست که از حریم رسول خدا دفاع نماید؟...»

به یاد یاران خود افتاد و دلسوزانه مسلم و سایر یاران خود را صدا زد:

«یا مسلم بن عقیل، یا هانی بن عروه و یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه، یا ابطال الصفا و یا فرسان الهیجاء، مالی انادیکم، فلا تجیبونی. »

ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروه، ای حبیب بن مظاهر و ای مسلم بن عوسجه و ای یکه سواران میدان های سخت نبرد، چه شده است که شما را می خوانم و جوابم را نمی دهید؟!

عاشورا

یادگارانِ جان بر کف

تنی چند از فرزندان مسلم در واقعه عاشورا در رکاب سالار شهیدان جنگیدند و به شهادت رسیدند. دو فرزند کوچک دیگر او که در کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام بودند، به دستور عبیدالله زیاد، زندانی شدند. در زندان به آن دو کودک ، سخت می گرفتند. یک سال در زندان ماندند. عاقبت ، خود را به پیرمردی که متصدی زندانشان بود، معرفی کردند. پیرمرد که از علاقه مندان به اهل بیت پیامبر علیهم السلام بود به شدت متاسف شد و درب زندان را به روی آنان گشود. آن دو کودک از زندان گریختند.

شب، خود را به منزلی رسانده و مهمان پیرزنی شدند که خود را علاقه مند به خاندان رسول معرفی می کرد . داماد نابکار آن زن، که از هواداران ابن زیاد بود و برای دریافت جایزه برای پیدا کردن این دو زندانی فراری، بسیار گشته و خسته شده بود ، آن شب عبورش به خانه زن افتاد و پس از سخنهای بسیار ، تصمیم گرفت که شب را همان جا بخوابد. نیمه شب، متوجه حضور آن دو کودک در خانه شد، برخاست و جستجو کرد . وقتی شناخت که آن دو فراری از زندان، همین هایند، با بی رحمی تمام ، دستهایشان را بست و سحرگاه به همراه غلامش آن دو کودک را برداشت و به کنار فرات برد . نه غلام و نه پسر آن مرد ، هیچ یک حاضر نشدند فرمان او را در کشتن این دو کودک بی گناه مسلم بن عقیل اجرا کنند و خود را به آب زدند و شناکنان از چنگ او گریختند. اما این دو فرزند معصوم ماندند و آن سنگدل زرپرست و دنیا زده.

پس از شهادت اینان، وقتی بعضی از رهگذران از اوضاع کوفه به امام گزارش می دادند و از آن حضرت می خواستند که برگردد و به کوفه نرود، امام جواب می داد: «بعد از آنان در زندگی خیری نیست.» و به همه می فهماند که تصمیم به رفتن دارد

کودکان برخاستند و به درگاه خدا نماز خواندند و با پروردگار مناجات کردند و گفتند : « یا حی یا حکیم . یا احکم الحاکمین . احکم بیننا و بینه بالحق ».

آن جلاد ، سر آن کودکان را برید و بدنشان را در فرات انداخت و سرهای مطهرشان را برای گرفتن جایزه نزد عبیدالله زیاد برد .(5)

آری، وقتی دنیا و ثروت، چشم دنیاخواهان را کور کند، برای درهم و دینار و مقام و قدرت، غیرانسانی ترین کارها را هم انجام می دهند.

بارگاه افلاکی

مرقد مطهر حضرت مسلم در کنار مسجد اعظم شهر کوفه، یکی از شهر های معروف عراق در کنار رکن شرقی و جنوبی پشت مسجد کوفه قرار گرفته و دارای بارگاه ملکوتی شکوهمندی است و همواره شیفتگان راه خاندان رسالت، از هر سو و از هر جا آمده و مرقد آن پیشتاز شهادت در نهضت حسینی را با شوق زیارت می کنند.

سلام خدا و فرشتگان و پاکان بر روح بلند « مسلم بن عقیل » باد، که شرط وفا و جوانمردی را ادا نمود و جان خویش را فدای رهبر و مولایش سیدالشهدا علیه السلام کرد. و درود بر همه ادامه دهندگان راه او، که راه «حق» و «آزادی» است.

یادشان زمزمه ی نیمه شب مستان باد                                 تا نگویند از یاد فراموشانند

پی نوشت:

1) بحارالانوار، ج44، ص 374.

2) لهوف سیدابن طاووس، صص73 - 74 :

فان تکن الدّنیا تُعَدُّ نفیسةً                              فدارُ ثوابِ الله اعلی و اَنبَلُ

و ِان تکن الابدانُ للموتِ انشِئَتْ                   فَقَتْلُ امرءٍ بالسَیْفِ فی اللهِ افضلُ

و ان تکنِ الارزاقُ قِسْماً مقّدراً                    فقّلهُ حِرْصُ المرءِ فی الرزقِ اَجْمَلُ

و ِان تکُنِ الاَموالَ للترّکِ جمعُها                     فما بالُ مَتروکٍ به المَرءُ یَبْخَلُ[1]

3) منتهی الامال، ج1، ص398.

4) نفس المهموم، ص91.

5) منتهی الامال، ج2، صص78-76.

مبتکر سرابی                 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.