راه و روش پس گرفتن کمک در کلام هشتمین پیشوا
به راستى هیچ لذتى در عالم بیش از لذتى كه انسان براى دیگران فراهم كند، نیست چرا كه بیشتر لذات مادى است و این لذت ملكوتى و روحانى است. همان لذتى است كه خداوند در ایجاد و نعمت دادن به مخلوقات خود بدون اینكه از آنها چشمداشت و توقعى داشته باشد، میبرد.
دین و مذهب، اصل تنازع بقا را به تعاون بقا تبدیل كرده و انسانها را به غمخوارى و همبستگى و احساس همكارى در رفع مشكلات یكدیگر دعوت میكند، هر كس از این راه تمایلات خود را بیشتر اقناع كند، در انسانیت به مقام والاترى نایل آمده است.
قال على بن شعیب دخلت على ابى الحسن الرضا (علیه السلام) فقال لى: یا على! من احسن الناس معاشا؟ قلت انت یا سیدى اعلم به منى، فقال (علیه السلام) یا على! من حسن معاش غیره فى معاشه. (1)
اجل الخلائق واكرمها اصطناع المعروف واغاثة الملهوف، وتحقیق امل الامل وتصدیق مخیلة الراجى. (2)
گرامیترین و شریفترین خوبىها، بخشندگى و فریادرسى بیچاره و برآوردن آرزوى آرزومند و تصدیق كردن پندار امیدوار است.
ان لله عبادا فى الارض یسعون فى حوائج الناس، هم الامنون یوم القیامة. (3)
خداوند بندگانى روى زمین دارد كه در رفع نیازمندیهاى مردم تلاش و كوشش میكنند. آنان روز رستاخیز در امن و امان خواهند بود.
كیفر ترك دادرسى نیازمندان
قال على بن موسى الرضا (علیه السلام): من منع ماله من الاخیار اختیارا صرف الله ماله الى الاشرار اضطرارا. (4)
امام هشتم (علیه السلام) در مورد كیفر ترك دادرسى نیازمندان (براى اغنیاى بخیل) فرمود: كسى كه عمدا از كمك و دستگیرى نیكان كوتاهى كند، خداوند او را وا دارد كه بطور ناخواسته، دارایىاش را در كیسه اشرار بریزد.
رفق و مدارا با بدهكار
عن الرضا (علیه السلام) انه سئل عن هذه التى ذكرها الله عزوجل فى كتابه، (5) لها حد یعرف اذا صار هذا المعسر لابد له من ان ینتظر، وقد اخذ مال هذا الرجل وانفقه على عیاله، ولیس له غلة ینتظر اداركها ولا دین ینتظر محله، ولا مال غائب ینتظر قدومه؟ قال: نعم ینتظر بقدر ما ینتهى خبره الى الامام فیقضى عنه ما علیه من الدین سهم الغارمین اذا كان انفقه فى طاعة الله فان كان انفقه فى معصیة الله فلا شى ء له على الامام. (6)
از امام رضا (علیه السلام) درباره مهلتى كه خداى عزوجل در قرآن كریم ذكر فرموده، سۆال شد كه حدود و اندازه آن مهلت چیست كه وقتى تنگدست مال شخصى را گرفته و خرج عائله خود كرده، نه زراعت و مستغلى دارد كه انتظار برداشت آن را كشد و نه طلبى از كسى دارد كه منتظر فرا رسیدن مدت آن باشد، و نه مال غائبى دارد كه چشم به راه آن باشد؟ حضرت فرمودند: آرى! آن اندازه انتظار كشند و مهلت دهند كه خبرش به زمامدار و حاكم برسد كه او وام آن تنگدست را از سهم بدهكاران بپردازد، در صورتى كه آن را در طاعت خدا خرج كرده باشد و اگر در راه معصیت صرف كرده، چیزى بر عهده زمامدار نیست.
عن احمدبن عبیدالله عن الغفارى قال: كان لرجل من آل ابى رافع مولى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) یقال له فلان على حق فتقاضانى والح على، فلما راءیت ذلك صلیت الصبح فى مسجد رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) ثم توجهت نحوالرضا (علیه السلام) وهو یومئذ بالعریض. فلما قربت من بابه اذا هو قد طلع على حمار وعلیه قمیص ورداء، فلما نظرت الیه استحییت منه، فلما لحقنى وقف ونظر الى فسلمت علیه وكان شهر رمضان، فقلت له: جعلت فداك ان لمولاك فلان على حقا، وقد و الله شهرنى وانا والله اظن فى نفسى انه یاءمره بالكف عنى ووالله ما قلت له: كم له على ولاسمیت له شیئا، فامرنى بالجلوس الى رجوعه فلم ازل حتى صلیت المغرب وانا صائم. فضاق صدرى واردت ان انصرف، فاذا هو قد طلع على وحوله الناس وقد قعد له السئوال وهو یتصدق علیهم، فمضى وقد دخل بیته ثم خرج ودعانى، فقمت الیه ودخلت معه فجلس وجلست معه، فجعلت احدثه عن ابن المسیب وكان كثیرا ما احدثه عنه فلما فرغت قال: ما اظنك افطرت بعد؟ فقلت: لا، فدعى لى بطعام فوضع بین یدى وامر الغلام ان یاءكل معى، فاءصبت انا والغلام من الطعام، فلما فرغنا قال: ارفع الوسادة وخذ ما تحتها، فرفعتها فاذا دنانیر فاخذتها ووضعتها فى كمیوامر اربعة من عبیده ان یكونوا معى حتى یبلغونى منزلى، فقلت: جعلت فداك! ان طائف ابن المسیب یقعد واكره ان یلقانى ومعى عبیدك؟ فقال: اصبت اصاب الله بك الرشاد، وامرهم ان ینصرفوا اذا رددتم، فلما قربت من منزلى وآنست رددتم، وصرت الى منزلى ودعوت السراج، ونظرت الى الدنانیر فاذا هى ثمانیه واربعون دنیارا، وكان حق الرجل على ثمانیة وعشرون دینارا، وكان فیها دینار یلوح، فاعجبنى حسنه فاخذته وقربته من السراج فاذا علیه نقش واضح، حق الرجل علیك ثمانیة وعشرون دینارا، وما بقى فهولك، ولا والله ما كنت عرفت ما له على على التحدید. (7)
غفارى گوید: مردى از خاندان ابورافع كه از آزادشدگان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به شمار میرفت، از من طلبى داشت و در مطالبه حق خود، پافشارى زیادى میكرد (و من توانایى پرداخت آن را نداشتم) همین كه این گونه سختگیرى را از او مشاهده نمودم، وارد مسجد پیمبر خدا شدم و پس از اینكه نماز صبح را خواندم. متوجه منزل حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) كه در عریض بود، گردیدم. هنگامیكه به در خانه آن حضرت رسیدم، دیدم آن بزرگوار در حالى كه بر حمارى سوار بود و پیراهن و ردایى به تن داشت، از خانه بیرون آمده است، چون نظر من بر آن حضرت افتاد، خجالت كشیدم كه حاجت خود را اظهار كنم. همین كه حضرت رضا (علیه السلام) به من رسید، ایستاد و توجهى به من نمود. من بر آن حضرت سلام كردم (و ماه رمضان بود) و گفتم، جانم به فدایت! فلان شخص كه غلام شما خانواده به شمار میرود، از من طلبى دارد و به خدا سوگند مرا رسوا كرده.
راوى گوید: من با خود گفتم، امام رضا (علیه السلام) به آن شخص خواهد فرمود كه درباره این قرض با من مدارا نماید. به خدا سوگند كه من به آن حضرت نگفتم وى چه چیز و چه مبلغ از من طلبكار است. حضرت امام رضا (علیه السلام) به من فرمود، در اینجا بنشین تا من برگردم. من همچنان در آنجا ماندم تا نماز مغرب را به جاى آوردم. و (چون) روزه بودم، حوصلهام تنگ شد و خواستم بازگردم كه دیدم آن حضرت پیدا شد و مردم گرد او را گرفته اند و جمعى از فقرا و بینوایان سر راه او نشسته بودند و آن جناب به هر یك از آن بیچارگان صدقهاى عطا فرمود و از نزد آنان عبور كرد تا وارد خانه گردید، موقعى كه از خانه بیرون آمد، مرا خواست. وقتى من به حضور آن حضرت رفتم، نشست و به من نیز اجازه جلوس داد، من پس از نشستن راجع به ابن مسیب (امیر مدینه) گفتگو كردم زیرا كه غالبا در حضور آن جناب از وى سخن به میان میآوردم.
هنگامیكه از سخن فارغ شدم، آن بزرگوار به من فرمود: گمان نمیكنم افطار كرده باشى؟
عرض كردم: نه.
فرمود: براى من غذا آوردند و نزدم نهادند، آنگاه به غلامیدستور داد تا با من هم خوراك شود، پس من و غلام از آن طعام خوردیم. همین كه از خوراك فارغ شدیم، حضرت به من فرمود: تشك را آرام بلند كن و هر چه در زیر آن است بردار، من تشك را بلند كرده مقدارى دینار در زیر آن دیدم. آنها را برداشته و در كیسه خود نهادم. پس از این جریان بود كه آن بزرگوار دستور داد تا چهار نفر از غلامانش مرا به منزلم برسانند. گفتم، فدایت شوم، شبگردان و پاسبانان ابن مسیب: (حاكم مدینه) سر راه هستند و در كوى و برزنها میگردند و من صلاح نمیدانم كه آنان مرا با غلامان شما بینند. حضرت فرمود: درست گفتى! خدا تو را به راه راست راهنمایى كند، آنگاه به آن غلامان دستور داد همراه من باشند تا هر كجا كه من گفتم، برگردند. چون نزدیك منزلم رسیدم و دلم آرام شد، آنها را برگردانده و به خانه خود رفتم، همین كه وارد منزل خویش شدم، چراغ خواستم و مبالغ را شماره كردم، دیدم مبلغ چهل و هشت دینار زر سرخ بود و طلب آن مرد از من مبلغ بیست و هشت دینار بود. در میان آن دینارها دینارى بود كه از بین آنها درخشندهتر بود، چون آنرا نزدیك چراغ بردم، دیدم به خط روشن و خوانا روى آن نوشته شده:
طلب آن مرد بیست و هشت اشرفى است و مابقى از خودت میباشد، در صورتى كه به خدا سوگند، من اندازه طلب آن شخص را به عرض آن حضرت نرسانده بودم!!!
پی نوشت ها
1- تحف العقول، ص 448.
2- بحارالانوار جلد 75، ص 357.
3- گزیده كافى، جلد 1، ص 205
4- جامع الاخبار، فصل 208، ص 14
5- وان كان ذو عسرة فنظرة الى میسرة. (سوره بقره / آیه 230)
6- تفسیر صافى طبع قدیم، ص 74 - وسائل الشیعه، جلد 13، ص 92 - 91
7- ارشاد مفید، جلد 2، باب 21، حدیث 3
بخش حریم رضوی