استکبار شیطان از چه نوعی بود؟
استکبار شیطان از نوع استکبار عبادی (استکبار در برابر عبادت خداوند) بود. او سالیانی دراز عبادت کرده بود ولی امرِ خدا مبنی بر سجده بر آدم (علیهالسلام) بر او سنگین آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استکبار ورزید.
استکبار از ماده کبر است. استکبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معنی با کبر و تکبر و به معنای تعظم و بزرگی دانستهاند و گاه آن را با مفهوم تعظم نزدیک دانسته، مخالف و مقابل با تواضع معنی کردهاند که عبارت است از نفس را بالاتر از حد خود بردن و به عبارت دیگر خود را بزرگ دیدن.
علامه طباطبایی تصریح میکند که استکبار همیشه نارواست و قید «به غیر حق» در آیه «فَاسْتَكْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ » توضیحی است، نه آنکه استکبار به حق نیز وجود داشته باشد.
1-استکبار عبادی (استکبار در برابر عبادت خداوند)
... وَمَن یَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَكْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیهِ جَمِیعًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَیَزیدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلُیمًا وَلاَ یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا : و هر كه از پرستش او امتناع كند و تكبر ورزد (خداوند) همه آنان را (در روز رستاخیز) به سوى خود گردآورى خواهد نمود (تا همه را طبق استحقاق كیفر دهد) امّا كسانى كه ایمان آوردند و عملهاى شایسته كردند، پاداشهاى آنان را به طور كامل خواهد داد و از فضل و رحمت خود بر آنان خواهد افزود، و اما كسانى كه ابا كردند و تكبر نمودند آنها را به عذابى دردناك كیفر خواهد داد، و (در آنجا) براى خود جز خداوند سرپرست و یاورى نخواهند یافت .(نساء(4)، آیات 172- 173)
شأن نزول
طایفهای از مسیحیان نَجران خدمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله و سلم) رسیدند و عرض کردند: چرا نسبت به پیشوای ما خرده میگیری؟
پیامبر (صلی الله علیه واله و سلم) فرمود: من چه عیبی بر او گذاشتم؟ گفتند: تو میگویی او بنده خدا و پیامبر او بوده است. در این زمان آیه شریفه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.( تفسیر نمونه، ج 4، ص 230)
این استکبار، همان استکبار در برابر حق است که به دو صورت نمود مییابد:
الف- استکبار از عبادت و پرستش و خودداری از اظهار ذلت و خضوع در برابر خدا؛ به دیگر تعبیر، کسانی که حاضر نیستند در برابر خدا پیشانی بندگی به خاک بسایند و اظهار ذلت و بندگی کنند، عاقبت این گونه افراد، ذلت و خواری و دوزخ است:
و پروردگارتان فرمود: «مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم، (و تكبر از دعا تكبر از عبادت است و) البته كسانى كه از عبادت من تكبر مىورزند به زودى خوار و سرافكنده وارد جهنم مىشوند.» (غافر(40)، آیه 60)
ب- استکبار از اطاعت خدا؛ کسانی هم هستند که به ربوبیت و الوهیت خداوند معتقدند و اهل عبادت و اطاعتاند. ولی این اطاعت تا زمانی است که با شأن آنان سازگار باشد، امّا هرگاه امر خدا را خلاف شأن و مرتبه [ساختگی و دروغین] خود دیدند، از اطاعت سر باز میزنند و اظهار بزرگی میکنند.
مستکبران سیاسی، کسانیاند که حاکمیت و اداره جامعه را به دست میگیرند و بندگان خدا را کوچک، پست، نادان و صغیر و خود را قیم آنان میشمرند و بر گردن آنان سوار میشوند و آنان را به بردگی میگیرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطری، عقلی و دینی بر مردم حکم میرانند. استکبار فرعون، نمرود و همه حاکمان ستمگر در طول تاریخ از این نوع بوده است
استکبار شیطان از چه نوعی بود؟
استکبار شیطان از این نوع استکبار عبادی (استکبار در برابر عبادت خداوند) بود. او سالیانی دراز عبادت کرده بود ولی امرِ خدا مبنی بر سجده بر آدم (علیهالسلام) بر او سنگین آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استکبار ورزید.
همین استکبار او را از مقام قرب پایین کشید و به پستترین درجه ذلت و خواری سوق داد.
قرآن کریم داستان استکبار او را چنین شرح میدهد:
(براى توجه به گفتگو و محاجّه ملأ اعلى به یاد آر) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من تصمیم بر آفریدن بشرى از گل دارم ، پس چون ساخت كالبد او را كامل كردم و از روح خود (از موجود زنده بالذات و زندگى بخش مخلوق و منسوب به خود) در آن دمیدم پس همگى سجدهكنان در برابر او درافتید، پس فرشتگان همگى یكسره سجده كردند، مگر ابلیس كه تكبر ورزید و (پیش از آن) از كافران بود،(خداوند) گفت: اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد از اینكه به چیزى كه من با دو دست خود (بلاواسطه و با اراده خود) آفریدم سجده كنى؟ آیا تكبّر ورزیدى یا واقعا از برترینها بودى ، گفت: من از او بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدى و او را از گل (و آتش از گل بهتر است، پس تولد یافته از بهتر نیز بهتر خواهد بود)، (خداوند) گفت: پس از آنجا (از آسمانها و از میان فرشتگان و از مقام قرب الهى) بیرون شو، كه تو حتما رانده شدهاى، و به یقین لعنت من بر تو تا روز جزا خواهد بود.» (ص (38)، آیات 71- 78)
2- استکبار سیاسی (حکمرانی به ناحق بر مردم)
«إنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ : همانا فرعون (پادشاه مصر) در آن سرزمین برترى و تسلّط یافت و مردم آن را گروههایى مختلف و پراكنده قرار داد (هر گروهى را در بخشى از كارهاى دولت خود، و هر گروهى را دشمن دیگرى مىنمود، و) گروهى از آنها را (كه بنى اسرائیل بودند) به ناتوانى (و بردگى) مىكشانید (و به قصد نابودى این نسل) پسرانشان را دستهجمعى سر مىبرید و زنهایشان را زنده نگاه مىداشت. حقّا كه او از افسادگران بود.» (قصص (28)، آیه 4)
مستکبران سیاسی، کسانیاند که حاکمیت و اداره جامعه را به دست میگیرند و بندگان خدا را کوچک، پست، نادان و صغیر و خود را قیم آنان میشمرند و بر گردن آنان سوار میشوند و آنان را به بردگی میگیرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطری، عقلی و دینی بر مردم حکم میرانند. استکبار فرعون، نمرود و همه حاکمان ستمگر در طول تاریخ از این نوع بوده است.
حضرت موسی (علیهالسلام) به دلیل همین استضعاف بنیاسرائیل و به بندگی گرفتن آنان، بر فرعون اعتراض کرد. امّا فرعون نافرمانی موسی از خود را بهانه کرد و موسی (علیهالسلام)، صفت استکباری فرعون را یادآور شد:
فرعون [به حضرت موسی (علیهالسلام)] گفت: «آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را در میان ما نگذراندی و آیا تو نبودی که آن کار زشت را مرتکب شدی و به ربوبیت من کفر ورزیدی؟!» ... موسی گفت: «آیا این که فرزندان اسرائیل را به بندگی گرفتهای، نعمتی است که منّتش را بر من مینهی؟!» ( شعراء (26)، آیات 18-22)
در دیدگاه فرعون و امثال او، بنی اسرائیل و دیگر بندگان خدا، بندگان آنان هستند و آنان حق دارند هر کدام را که بخواهند بکشند و هر کدام را که میخواهند به بردگی بگیرند و این، همان استکبار سیاسی است که امروزه نیز از سوی قدرتهای جهانی- به ویژه آمریکا- بر ملل مستضعف تحمیل میشود. آنان همه امکانات ملل محروم را در اختیار خود میگیرند و سلطه سیاسی خود را بر آنها تحمیل میکنند.
3- استکبار اقتصادی (برتریجویی اقتصادی در سایه داشتن امکانات مالی)
إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ :همانا قارون از قوم موسى بود (پسر عموى موسى و مأمور دریافت مالیات فرعون از بنى اسرائیل) پس بر آنان تعدّى و ستم نمود، و از گنجینه هاى اموال آن اندازه به او داده بودیم كه كلیدهاى آنها بر گروه نیرومند سنگینى مىكرد. (به یاد آر) زمانى كه قومش به او گفتند: سرمستى مكن، زیرا خداوند سرمستىكنندگان را دوست ندارد.
وَابْتَغِ فِیمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ :
و در آنچه خداوند به تو داده خانه آخرت را بطلب، و سهم خود را از (عمر و مال) دنیا فراموش مكن (و تحصیل آخرت كن) و (به دیگران) نیكى كن همانگونه كه خدا به تو نیكى كرده، و در روى زمین در جستجوى فساد مباش، زیرا خداوند فسادانگیزان را دوست ندارد.» (قصص (28)، آیات 76- 77)
مستکبران اقتصادی این گروهند
آنان که با گردآوری ثروت، به آقایی میرسند و قطب اقتصادی میگردند و بر توده مردم تفاخر میکنند و به بغی و فساد، روی میآورند، مستکبران اقتصادیاند. قارون نمونه اعلای این گروه است.
قرآن کریم در آیات فوق، خود برتر بینی و تحقیر توده مردم توسط قارون را بیان میکند و در ادامه همان آیات متذکر میشود که قارون در برابر تذکرات قوم، چنین پنداشت که این اموال، در سایه علم و اندیشه خودش گرد آمده است؛ در صورتی که خداوند میفرماید ما بسیاری از کسانی را که پیش از او و قویتر از او بودند، نابود کردیم ، امّا قارون نیز متذکر نشد و خود و اموالش به زمین فرو رفت و هیچ کس نتوانست به کمک او برسد.
در زمان کنونی ما نیز بسیاری از شرکتهای اقتصادی و غولهای تجاری وجود دارند که در سایه قدرت نظامی بسیاری از کشورها، به دیگر ملل محروم ظلم میکنند و اموال و سرمایههای آنان را به بهای ناچیز از دستشان گرفته و سرازیر حسابهای مالی خود میکنند. اینان، همان مستکبران اقتصادیاند.
فرعون [به حضرت موسی (علیهالسلام)] گفت: «آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را در میان ما نگذراندی و آیا تو نبودی که آن کار زشت را مرتکب شدی و به ربوبیت من کفر ورزیدی؟!» ... موسی گفت: «آیا این که فرزندان اسرائیل را به بندگی گرفتهای، نعمتی است که منّتش را بر من مینهی؟!»
4- استکبار علمی (خود برتر بینی در سایه داشتن دانش)
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ : (اعراف (7)، آیه 175)
و بر آنها بخوان سرگذشت كسى را (بلعم باعورا عالم زمان موسى را) كه آیات خود را (معارف كتاب آسمانى یا مقام استجابت دعا را) به او دادیم، اما او (به واسطه كفر در اعتقاد و كفران در عمل) از آنها تهى گشت، پس شیطان او را دنبال كرد و او عاقبت از گمراهان گردید.
نمونههایی از مستکبرین در زمینه علم به روایت قرآن
کسانی که به مراتب و درجات علمی میرسند و آن مرتبه علمی در آنان غرور ایجاد میکند و آنان را به استکبار میکشاند، دارای این گونه از استکبارند. نمونههایی از این مستکبران نیز در قرآن نام برده شدهاند. از جمله آنها بلعم بن باعورا است که آیه مورد بحث، به او اشاره میکند.
خداوند، آیات توحید خود را به بلعم نمایانده بود، به گونهای که حقیقت برایش آشکار و متجلی شده و هیچ شک و شبههای برایش نمانده بود، ولی او از روی استکبار و هواپرستی به جبهه کفر فرعونی پیوست و در برابر موسی (علیهالسلام) قرار گرفت و از لباس حق به در آمد. (المیزان، ج8، ص337)
نمونه دیگر مستکبر علمی، ولید بن مغیره است. او از بزرگان قریش و عالمان آنان بود که خود در مسجدالحرام سخن پیامبر اسلام را شنیده و تحت تأثیر قرار گرفته بود و حتی میان مردم شایع شده بود که اسلام آورده است. بزرگان قریش نزد او رفتند و نظرش را درباره قرآن جویا شدند، قرآن کریم عکسالعمل او را در برابر این پرسش قریشیان چنین زیبا بیان میکند:
او [برای مبارزه با قرآن] اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت، مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده کرد! باز هم مرگ بر او باد! چگونه مطلب [و نقشه شیطانی خود] را آماده کرد! سپس نگاهی افکند و بعد چهره در هم کشید و عجولانه دست به کار شد آنگاه پشت [به حق] کرد و تکبر ورزید و سرانجام گفت:
این [قرآن] جز افسون و سحری همانند سحرهای پیشینیان نیست. این تنها سخن انسان است [نه گفتار خدا]! سامری نیز نمونه دیگری از این گروه بود که با بدعتهای خود، دین ساختگی به بشر ارائه کرد و پس از تلاشهای حضرت موسی (علیهالسلام)، پیروان وی را به تفرقه و گمراهی دچار ساخت.
فرآوری: زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منابع:
سایت حوزه
وبلاگ بسیج
كتاب «استضعاف و استكبار در قرآن» نوشته حجج اسلام محمد سروش و احمد حیدرى