سرنوشت ما در دست کیست؟
قضا و قدر
1ـ معناى قضا: آیا تاكنون اسم قاضى را شنیدهاید؟ مثلا مىگویند فلانى قاضى دادگسترى است. آیا مىدانید كار قاضى چیست و چرا به او قاضى مىگویند؟ كار قاضى این است كه وقتى بین دو نفر مشكل یا دعوایى پیش مىآید به او مراجعه مىكنند و او حق را به یك طرف، كه حق با اوست مىدهد و دعوا را خاتمه مىبخشد. پس چون قاضى دعوا را «فیصله مىبخشد»، «تمام مىكند» و خاتمه مىبخشد به او قاضى مىگویند.
با این مثال كه متوجه شدید كه معناى قضا: «فیصله بخشیدن به كار» و «تمام كردن» مىباشد. حال وقتى مىگویند قضاى الهى بر چیزى تعلق گرفته، به این معنا است: كه خداوند این گونه حكم كرده كه آن چیز با علتهاى خودش به گونهاى خاص ایجاد شود و حتمى شود; مثلا قضا و قدر الهى بر این تعلق گرفته كه اگر كسى به آتش دست بزند دست او بسوزد، اگر كسى خودش را از بلندى پرتاب كند، صدمه ببیند، «آسمانهاى هفت گانه در دو روز (دو دوره) خلق شوند» و اما وقتى مىگویند قضاى الهى بر این تعلق گرفته كه جز او را پرستش نكنید، یعنى حكم و دستور خداوند بر این تعلق گرفته است.
2ـ معناى قدر: قَدْر به معناى تقدیر كردن و اندازه گرفتن است وقتى مىگویند قدر الهى، یعنى خداوند قدر و اندازه هر چیز را مشخص كرده است; مثلا خداوند مشخص كرده است و قدر الهى بر این تعلق گرفته كه سال 365 روز باشد. در حوادثى هم كه اتفاق مىافتد قدر الهى بر این تعلق گرفته است كه اگر علتها فراهم شود، نتیجه مورد نظر هم به دست آید; مثلا اگر كسى بیمار شود و دارویى كه براى همان بیمارى وجود دارد مصرف كند و خوب شود، خوب شدن شخص مطابق قضا و قدر الهى است، چون خداوند این گونه تقدیر كرده است كه خوردن دارو موجب بهبودى شود. حال اگر مریض دارو مصرف نكرد و بیماریش شدیدتر شد باز هم مطابق قضا و قدر الهى است.
قضا و قدر حتمى یا قابل تغییر
در پاسخ قبلى نوشتم كه قضا و قدر الهى به این معناى است كه خداوند علتها و سببهایى را قرار داده و مقرر كرده است كه این علتها نتیجههاى خودشان را بدهند و به قول یكى از شاعران:
از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو
پس، قضا و قدر الهى بر این تعلق گرفته كه علت به وجود آمدن گندم، دانه گندم باشد، نه دانه جو. پس اگر دانه گندمى در جاى مناسب قرار گیرد و شرایط فراهم باشد به بوته گندم تبدیل مىشود.
قضا و قدر الهى دو گونه است: الف ـ قضا و قدر حتمى و غیر قابل تغییر. ب ـ قضا و قدر مشروط.
خداوند هر كه را اراده كرده هدایت مىكند. (بقره، آیه 213) این است كه اراده الهى بر این تعلق گرفته است كه: خداوند بر هدایت مۆمنان بیفزاید و آنان را مشمول عنایت ویژه خودش كند; چنان كه در قرآن مىفرماید: خداوند بر هدایت هدایت یافتگان مىافزاید
براى آن كه فرق این دو را بدانید، به مثال زیر توجه كنید.
سمّ كشنده است، پس اگر كسى سم بخورد و مقدار سم به اندازهاى باشد كه موجب مرگ مىشود، چنین شخصى خواهد مرد. اما اگر كسى سم بخورد و فوراً دارویى كه اثر سم را ازبین مىبرد بخورد آیا باز هم خواهد مرد؟ پاسخ روشن است. اگر كسى را مار نیش بزند و او فوراً به دكتر مراجعه كند و دكتر داروى ضد سم به او تزریق كند چنین شخصى نخواهد مرد.
پس سم مار همیشه كشنده نیست بلكه در صورتى كشنده است كه داروى ضد سم مصرف نشود. در این مثال، كشنده بودن سم، قضا و قدر غیر حتمى است، حال اگر سم خورده شد و داروى ضد سم مصرف نشد كشته شدن حتمى خواهد بود و به اصطلاح جایش در لوح محفوظ است.
سرنوشت ما نیز همین گونه است و صدقه دادن و سایر كارهاى خوب مانند داروى ضد سمّ است. پس ممكن است قضا و قدر غیر حتمى الهى به این تعلق گرفته باشد كه براى ما حادثهاى اتفاق بیفتد، حال اگر صدقه بدهیم. صدقه مانند پادزهر جلوى آن حادثه را مىگیرد.[1]
سرنوشت ما نیز همین گونه است و صدقه دادن و سایر كارهاى خوب مانند داروى ضد سمّ است. پس ممكن است قضا و قدر غیر حتمى الهى به این تعلق گرفته باشد كه براى ما حادثهاى اتفاق بیفتد، حال اگر صدقه بدهیم. صدقه مانند پادزهر جلوى آن حادثه را مىگیرد
دو دانشآموز را در نظر بگیر كه زیر نظر معلمى دلسوز و مهربان تحصیل خود را آغاز مىكنند. معلم درسهاى اولیه را براى هر دو نفر تدریس مىكند. دانشآموز «الف» درسها را خوب مىخواند و تكالیف خودش را خوب انجام مىدهد، پس شایستگى این را پیدا مىكند كه معلم درس بعدى را به او یاد بدهد و در واقع به خاطر شایستگى كه دارد معلم او را به درس بعدى یا كلاس بالاتر هدایت مىكند، ولى دانشآموز «ب» نه تنها درسهایش را خوب نمىخواند، بلكه دفترهایش را هم پاره مىكند، معلم را مسخره مىكند و.... چنین دانش آموزى را معلم مهربان رهایش مىكند، تا در گمراهى و جهل و بىسوادى بماند و این باقى ماندن او در جهل و نادانى نتیجه كوشش نكردن دانشآموز «ب» است وربطى به معلم ندارد.
خداوند مهربان نیز ما انسانها را آفریده و پیامبران را براى تعلیم و یاد دادن راه درست و پاك شدن ما فرستاده است. در این میان برخى انسانها، تعلیمات پیامبران را به خوبى یاد مىگیرند، خداوند نیز به آنها كمك مىكند، تا در راه هدایت ثابت قدم باشند یا به درجات بالاتر هدایت راه یابند و به خداوند نزدیك شوند، ولى انسانهایى كه با اختیار خودشان از راه راست منحرف مىشوند، خداوند آنها را رها مىكند تا در جهل و گمراهى باقى بمانند و هر روز بیشتر از روز قبل در باتلاق نادانى و گمراهى فرو روند. از آن چه نوشتم متوجه شدید كه هدایت خدا داراى چند مرتبه و درجه است.
مراتب اولیه هدایت، شامل همه انسانها مىشود. اینكه خدا عقل داده كه خوب و بد را بفهمند و پیامبران را فرستاده تا مردم را راهنمایى كنند، از مراحل اولیه هدایت است. ولى هدایتهاى ویژه خدا و عنایتهاى مخصوص پروردگار شامل حال كسانى مىشود كه در راه خدا قدم برمى دارند. پس معناى آیاتى مانند: (الله یهدى من یشاء); خداوند هر كه را اراده كرده هدایت مىكند. (بقره، آیه 213) این است كه اراده الهى بر این تعلق گرفته است كه: خداوند بر هدایت مۆمنان بیفزاید و آنان را مشمول عنایت ویژه خودش كند; چنان كه در قرآن مىفرماید: خداوند بر هدایت هدایت یافتگان مىافزاید.(مریم، آیه 76)
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع: سایت پرسمان قرآنی