تبیان، دستیار زندگی
بهترین راه شناخت فرهنگ استكبارى از دیدگاه قرآن، شناخت چهره‏هاى شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طریق خود قرآن كریم است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سردمدار جبهه استکبار را می شناسید؟


بهترین راه شناخت فرهنگ استكبارى از دیدگاه قرآن، شناخت چهره‏هاى شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طریق خود قرآن كریم است.


شیطان

ویژگی های فرهنگ استكباری

«ابلیس» سردمدار بزرگ جبهه استكبار است كه براى نخستین بار این عَلَم را برداشت و پیشوایى مستكبران را بر عهده گرفت. مهم‏ترین ویژگیهاى مستكبران، از نظر آیات قرآن كریم، چنین‏اند:

1- خودبرتربینى

قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ

قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ (ص (38)، آیات 75- 76)

(خداوند) گفت: اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد از اینكه به چیزى كه من با دو دست خود (بلاواسطه و با اراده خود) آفریدم سجده كنى؟ آیا تكبّر ورزیدى یا واقعا از برترین‏ها بودى

گفت: من از او بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدى و او را از گل (و آتش از گل بهتر است، پس تولد یافته از بهتر نیز بهتر خواهد بود)

از پاسخ شیطان برمى‏آید كه استكبار، از توجه به خویش و خود را محور پنداشتن ناشى مى‏شود.

علامه طباطبایى با استفاده از این آیات می فرماید:

همه گناهان در تحلیل نهایى به ادعاى انانیّت و ستیز با كبریایى حق تعالى برمى‏گردد، در حالى كه بنده مخلوق حق ندارد كه در برابر آفریدگار خویش، به خود اعتماد كرده، بگوید: «من».

اگر شیطان مجذوب خود نشده بود و تنها به خویش توجه نداشت و سایه خداوند قیوم را بر خویش مشاهده‏ مى‏كرد، انانیّت و خودبینى‏اش شكسته مى‏شد و در برابر فرمان الهى خاضع مى‏گردید. (المیزان، ج 8، ص 24- 25)

امام صادق (علیه السلام) مى‏فرماید:

هر كس كه بر آن است تا براى خود برترى بر دیگران ببیند، از مستكبران است. (کافی ، ج8، ص 128)

2- فخر و مباهات بر امتیازات مادى

وَ قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (سبأ (34)، آیه 35)

و گفتند كه ما بیشتر (از شما) اموال و اولاد داریم و ما هیچ گاه عذاب نمى‏شویم (زیرا اینها كه به ما داده شده علامت محبّت خدا به ماست)

امام خمینى (ره) مى‏فرماید: وقتى خوى زمین‏خوارى و باغ‏دارى و كاخ‏نشینى در بین مردم باشد، اسباب آن مى‏شود كه انحطاط اخلاقى پیدا بشود، اكثر این خویهاى فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است

بیشتر مترفین و مستكبرین به داشتن اموال و فرزندان بیشتر مباهات مى‏كنند و آن را نشانه كرامت ذاتى خود مى‏پندارند و حتى معتقدند كه چون خداوند آنان را در این دنیا گرامى داشته، در قیامت نیز جایگاهى والا خواهند داشت:

و هرگاه پس از ناراحتى‏اى كه به او رسید رحمتى بدو بچشانیم مى‏گوید: «این به دلیل شایستگى و استحقاق من بوده است و گمان نمى‏كنم قیامت برپا شود و [به فرض كه قیامتى باشد] هرگاه به سوى پروردگارم باز گردانده شوم، براى من نزد او پاداش هاى نیكوتر هست.» (فصلت (41)، آیه 50)

در بینش مستكبران، همه ارزش ها با محك مادیّات سنجیده مى‏شود و یگانه معیار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان از حقانیت است و با نبودش از هیچ ارزشى خبرى نیست. از این رو، اعتراض این گروه به فرماندهى حضرت طالوت آن بود كه ما از او براى ریاست و رهبرى شایسته‏تریم و او لیاقت این مقام را ندارد، زیرا از ثروت بى‏بهره است:

از كجا او سزاوار بزرگى و ریاست بر ماست، در صورتى كه، ما شایسته‏تر از اوییم و او مال فراوان ندارد؟! (بقره (2)، آیه 247)

و اعتراض آنان به پیامبران این بود كه چرا دستبندهاى طلایى ندارند! (زخرف (43)، آیه 53) از نظر آنان والاترین انسانها با محكم‏ترین براهین ، چون گنجینه طلا ندارند، نمى‏توانند در منصب رهبرى و هدایت قرار گیرند.

3- تقلید از نیاكان

وَ كَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى‏ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى‏ آثَارِهِم مُقْتَدُونَ (زخرف (43)، آیه 22)

بلكه آنها گفتند: همانا ما پدرانمان را بر آیینى یافته‏ایم، و حتما ما نیز در اثر پیروى آنها راه یافته‏ایم.

مترفوها: خوشگذرانان آن دیار

مقتدون: پیروى كنندگان‏ «عصبیت» را همبستگى شدید، طرفدارى حزبى، خویشاوندى یا عقیدتى، و تعصب را غیرت به خرج دادن، زیر بار حق نرفتن و سرسختى و پافشارى در عقیده باطل، معنا كرده‏اند. (منجد الطلاب)

تعصب

تعصب، بیمارى شایع روانى- اجتماعى است كه در طبقات مختلف اجتماعى ظاهر مى‏گردد و از استكبار ناشى مى‏شود.

حضرت على (علیه السلام) مى‏فرماید:

هشدار! بترسید، بترسید از اطاعت و پیروى بزرگانتان، كسانى كه (با سوء استفاده) از موقعیت خود در میان مردم، گردنكشى كردند ... آنان پایه‏ها و بنیان عصبیت‏اند. (نهج البلاغه، خطبه 192)

همواره استكبار و عصبیت همراه یكدیگرند و همان كسى كه براى نخستین بار، راه استكبار را گشود، عصبیت را نیز بنیان نهاد.

[شیطان‏] پیشواى متعصبین و پیشرو گردنكشان است كه بنیان عصبیت را پایه گذارى كرده است. (همان)

4- انكار رسالت انبیاء

وَ مَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ(سبأ (34)، آیه 34)

و ما در هیچ مجتمع بشرى (پیامبر) بیم‏دهنده‏اى نفرستادیم مگر اینكه اشراف و خوشگذران‏هاى آن گفتند: حقّا كه ما به آنچه بدان فرستاده شده‏اید كافریم.

مستكبران كه خودپرستى، سراسر وجودشان را فرا گرفته است، از دیدن واقعیت ها و درك حقیقت ها و قبول هدایت ها عاجزند.

آنان آنچه را نفع و سودى برایشان داشته باشد، مى‏بینند و مى‏پذیرند و از هر چه به شأن و موقعیت آنان خلل وارد كند، سر باز مى‏زنند. از این رو، همواره در صف مقدم مخالفان انبیاء قرار مى‏گیرند و براى حفظ شوكت شیطانى خود، كفر مى‏ورزند.

آنان حتى از شنیدن سخنان حق گریخته و با انگشت، گوش هاى خود را مى‏پوشانند.

[نوح گفت: بارالها] هر بار آنان را به مغفرت تو خواندم، انگشت بر گوش نهادند و جامه بر رخسار افكندند و به كفر اصرار ورزیده و سرسختانه استكبار نشان دادند. (نوح (71)، آیه 7)

در بینش مستكبران، همه ارزش ها با محك مادیّات سنجیده مى‏شود و یگانه معیار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان از حقانیت است و با نبودش از هیچ ارزشى خبرى نیست

و در آیه دیگر مى‏فرماید:

واى بر دروغگوى بدكار، آنكه آیات خدا را كه بر او تلاوت مى‏شود مى‏شنود و بر طغیان و استكبار اصرار مى‏ورزد، گویى آن آیات را نشنیده است. (جائیه (45) آیات 7- 9)

5- تحقیر توده‏هاى مستضعف

... وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُكُمْ لَن یُۆْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِینَ (هود (11)، آیه 31)

نمى‏گویم من فرشته‏ام و در باره كسانى كه چشمهاى شما آنان را خوار مى‏نگرد نمى‏گویم كه خداوند هرگز به آنان نیكیى نمى‏دهد- خدا به آنچه در دلهاى ایشان است داناتر است- كه آنگاه از ستمكاران باشم.

بینش و قضاوت مستكبران درباره مۆمنانى كه از اقشار مستضعف جامعه‏اند، این است كه آنان اراذل و اوباش و ساده‏لوح‏اند. (همان، آیه 27) و نیز گمان مى ‏كنند كه خداوند به محرومان و مستضعفان، خیر و سعادت نداده است. از این رو باید تحقیر شوند و انتظار چنین برخوردى را از سوى پیامبران نیز دارند. در صورتى كه پیامبران هیچگاه محرومان را از اطراف خود نمى‏رانند، بلكه به آنان توجه ویژه دارند.

این بخش از كلام حضرت نوح، اشاره به اعتقاد «ملأ » دارد، همان اعتقادى كه اساس اشرافیگرى را تشكیل مى‏دهد. از نظر آنان جامعه انسانى به دو گروه اقویا و ضعفاء تقسیم مى‏شود.

بیشتر مترفین و مستكبرین به داشتن اموال و فرزندان بیشتر مباهات مى‏كنند و آن را نشانه كرامت ذاتى خود مى‏پندارند و حتى معتقدند كه چون خداوند آنان را در این دنیا گرامى داشته، در قیامت نیز جایگاهى والا خواهند داشت

اقویا، صاحبان قدرت و ثروت و داراى شخصیت انسانى و شایسته سرورى‏اند، همه باید براى آنان كار كنند و براى آنان آفریده شده‏اند. «ضعفا» انسان هاى منحط یا حیوانات انسان‏نما هستند و فلسفه وجودیشان خدمت به اشراف است. آنان از دایره شرافت انسانى به دور و از رحمت و عنایت الهى بى‏نصیب‏اند.

حضرت نوح (علیه السلام) این اعتقاد آنان را رد مى‏كند و اشتباهشان را توضیح مى‏دهد كه اگر شما، آنان را تحقیر مى‏كنید، به دلیل ضعف مادى آنان است در حالى كه ملاك دستیابى به كمال و احراز سعادت و كرامت و پاداش هاى الهى، «نفس انسان» است و صفحه جان را باید به فضائل آراست و من و شما راهى به باطن و زوایاى قلب آنان نداریم و تنها خداوند از اسرار آنان آگاه است، پس حق نداریم ضعیفان را به حرمان از سعادت محكوم كنیم و چنین قضاوتى ظالمانه است. (المیزان، ج10، ص 214، تلخیص)

6- نافرمانى (فسق)

والَّذِینَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا یَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُواْ یَفْسُقُونَ (انعام (6)، آیه 49)

و كسانى كه آیات و نشانه‏هاى ما را تكذیب كنند، به كیفر نافرمانى‏هایشان به آنها عذاب خواهد رسید.

از آنجا که مبناى فكرى و عقیدتى مستكبران را ماده‏پرستى تشكیل مى‏دهد و بر معیار خودپرستى عمل مى‏كنند، در منجلاب شهوت غوطه‏ور مى‏شوند و بى‏بند و بارى را به اوج مى‏رسانند.

آنان نه تنها خود فاسدند، بلكه ریشه هر فساد اجتماعى‏اند و از این قشر، بى‏بند و بارى به اقشار پایین جامعه سرایت مى‏كند و آلودگى در سطحى گسترده، پخش مى‏شود.

امام خمینى (ره) مى‏فرماید:

وقتى خوى زمین‏خوارى و باغ‏دارى و كاخ‏نشینى در بین مردم باشد، اسباب آن مى‏شود كه انحطاط اخلاقى پیدا بشود، اكثر این خویهاى فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است. (صحیفه، نور، ج17، ص 218)

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان  


منابع:

بیانات حجت الاسلام ضیاءآبادی

سایت حوزه