تفسیر به رأی و اقسام آن
راغب» اصفهانی در «المفردات» می گوید : «رأی به معنی عقیده ای است که ظنّ و گمان در آن غلبه دارد.»
تفسیر به رای یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت و ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی ، تفسیری که در آن مفسر آیات قرآن را بر اساس نظر و عقیده خویش تفسیر نماید، نه بر اساس حقیقت کلام وحی.
یکی از معانی «تفسیر به رأی» این است که مفهوم جمله ای را آنچنان که قواعد ادبی و لغت اقتضاء می کند، بپذیریم ولی در تطبیق آن بر مصادیق، مرتکب تحریف شویم. و چیزی که مصداق آن نیست، بر طبق سلیقه شخصی خود مصداق آن قرار دهیم. احادیث بسیاری در نهی از تفسیر به رأی در کتب حدیث و تفسیر از پیامبر اسلام و امامان وارد شده است. مشهورترین حدیث که از روایات متواتر نیز میباشد حدیث: (من فسر القرآن برآیه فلیتبواء مقعده من النار : هر کسی که قرآن را مطابق با رأی خویش تفسیر نماید پس جایگاه خود در آتش را آماده نماید. (نقل شده توسط شیعه و سنی است.)
اقسام تفسیر به رأی
1 ـ تفسیر جاهلانه نسبت به اصل محتوا؛ یعنی مطلبی از آیهای برداشت و بر آن تحمیل شود، در حالی كه آن مطلب مطابق با برهان نیست و در این جهت فرقی نیست بین این كه برهان مطلب فلسفی یا كلامی باشد یا تجربی و یا نقلی؛ زیرا برهان هر مطلب وابسته به سنخ آن مطلب و محتواست؛ اگر محتوا از معارف تجریدی بود، اثبات آن مضمون ، برهان فلسفی یاكلامی میطلبد و اگر محتوا از مسائل تجربی بود، اثبات آن شاهد آزمایشی و تجربه طلب میكند. چنانكه اگر از قصص و سیرههای انبیاء و اولیاء (علیهمالسلام) بود اثبات آن، سند معتبر نقلی میخواهد.
پس اگر مطلبی وابسته به یكی از رشتههای عقلی یا نقلی بود و بدون دلیل، از آیه استظهار شد و بر آن تحمیل گشت، سپس آیه بر معنای تحمیلی حمل شد، چنین تفسیر جاهلانهای تفسیر به رأی و ممنوع است و قرآن كریم در این باره به عنوان یكی از جوامعالكلام بدون اختصاص به مسئله تفسیر، راجع به منع قول بدون علم میفرماید: (وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُۆَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْۆُولاً :و از چیزى كه بدان علم ندارى (در مرحله اعتقاد و گفتار و عمل) پیروى مكن، زیرا گوش و چشم و دل، هر یك مورد سۆال قرار خواهند گرفت (از انسان درباره كارهاى آنها و از آنها درباره كارهاى خودشان مىپرسند))(سوره إسراء، آیه 36)
2 ـ تفسیر جاهلانه نسبت به اراده جدّی متكلم و اسناد محتوا به او؛ یعنی مطلبی از آیه برداشت شود كه آن مطلب از جهت اسناد به برهان مناسب خود اعم از عقلی، تجربی و نقلی صحیح و تامّ است، لیكن از جهت اراده جدّی متكلم و این كه وی همین محتوا را از آیه اراده كرده، نیازمند به دلیل معتبر است و دلیلی كه عهدهدار صحت استناد محتوای مزبور به متكلم است یا عقلی است و یا نقلی؛ اگر دلیل عقلی تامّ بر استحاله یا بطلان معنای دیگر و عدم تناسب محتوای دیگر با پیام آیه اقامه نشد، یا دلیل نقلی معتبر بر اراده خصوص معنای مزبور از آیه مورد نظر، ارائه نشد، اسناد اراده جدی و حتمی خصوص مطلب معهود به متكلم از سنخ تفسیر به رأی مذموم است. وظیفه مفسّر در این حال، استناد احتمالی معنای مزبور به متكلم است؛ یعنی محتوای یاد شده را باید یكی از معانی احتمالی مراد متكلم بداند و بگوید: ممكن است متكلمْ این محتوا را اراده كرده باشد، نه این كه بگوید حتماً همین را اراده كرده است، نه غیر آن را.
تفسیر غافلانه نسبت به اصل محتوا در صورتی كه هم آن مطلب معهودْ فی نفسه صحیح باشد و هم آن محتوای صحیح را متكلم اراده كرده باشد، لیكن مفسِّر مزبور نه تنها درباره صحت صدور و استنادِ مطلبِ معیّن به متكلم تحقیقی نكرده، بلكه در صحت اصل مطلب نیز هیچگونه تحقیقی نكرده است و صرفاً به تخمین خود هم آیه را معنا كرده و هم معنای تخمینی خود را به متكلم اسناد داده است
3 ـ تفسیر جاهلانه نسبت به اراده جدّی متكلم و اسناد اراده احتمالی به وی؛ یعنی مطلبی از آیه برداشت شود كه با برهان مناسب با فنّ خود مطابق است، لیكن دلیل عقلی یا نقلی معتبر قائم است كه متكلم در خصوص آیه محلّ بحث، حتماً آن را اراده نكرده، بلكه محتوای دیگری را اراده كرده است؛ كه در این صورت نه تنها اسناد قطعی مطلب مزبور به متكلم نارواست و از قبیل تفسیر به رأی مذموم است، بلكه اسناد احتمالی آن به متكلم نیز از این قبیل خواهد بود؛ زیرا با قیام شاهد عقلی یا نقلی معتبر بر عدم اراده مطلب مزبور از طرف متكلم و اراده مطلب دیگر، نمیتوان محتوای یاد شده را از معانی احتمالی آیه دانست.
به هر تقدیر، همه اینها از نظر قرآن كریم ممنوع است و دلیل قرآنی بر منع امور یاد شده، یكی آیه (... أَلَمْ یُۆْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَّ یِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ : ... آیا پیمان محكم كتاب بر عهده آنها گرفته نشد كه جز حق را به خدا نسبت ندهند در حالى كه آنچه را در آن كتاب است خواندهاند (و از احكام آن با خبرند)؟! و (بدانید كه) خانه آخرت براى كسانى كه تقوا مىورزند بهتر است، آیا نمىاندیشید .)(سوره اعراف، آیه 169) است؛ زیرا بر اساس این آیه، اسناد مطلب غیر عالمانه به خداوند روا نیست و عالمانه نبودن آن به دو قسم است: یكی آن كه اصل مطلب مطابق علم نباشد؛ دیگر آن كه گرچه اصل مطلب صحیح و علمی است، لیكن اسناد مطلب علمی به خداوند بدون شاهد باشد كه روا نیست؛ زیرا گرچه خداوند هر چه میفرماید عالمانه و علمی است، اما در خصوص آیه محل بحث، آیا فلان مطلب علمی را اراده كرد، یا مطلب علمی دیگر را، نیازمند به دلیل جداگانه است.
اگر دلیل بر حصر مطلب صحیح اقامه شد، فقط همان مطلب محصور به صورت معیّن به خداوند اسناد داده میشود وگرنه به صورت احتمال به خداوند مستند خواهد بود.
دلیل قرآنی دیگر بر منع اسناد چیزی به خداوند با عدم علم به استناد، آیه (أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)(سوره اعراف، آیه 28؛ سوره یونس، آیه 68)است؛ زیرا چیزی را كه معلوم نیست خداوند گفته باشد، نمیتوان به ذات اقدس وی اسناد داد، هر چند آن مطلب در جای خود صحیح باشد، ولی اثبات اراده جدّی خداوند نسبت به آن مطلب معیّن از آیه محلّ بحث، نیازمند به دلیل است و بدون دلیل نمیتوان چیزی را به خداوند اسناد داد.
البته اگر آن مطلب باطل باشد، نظیر شرك و بتپرستی، اسناد آن به خداوند افترای مهم و "ظلم أفْحَش" است و اگر اصل مطلب درست باشد و در خصوص آیه محلّ بحث بدون دلیل به خداوند اسناد داده شود "ظلم فاحش" خواهد بود.
تنها موردی كه میتوان به خداوند اسناد داد آن است كه اصل مطلب فی نفسه، صحیح باشد و استناد صدور آن به خداوند نیز احراز شده باشد.
4 ـ تفسیر و نسبت غافلانه به اراده جدّی متكلّم در صورتی كه اصل مطلبِ برداشت شده از آیه محل بحث صحیح باشد و متكلم نیز همان مطلبِ درست را اراده كرده باشد، لیكن مفسِّر ، راهی برای اثبات اراده متكلم نداشته باشد و یا آن را نپیموده باشد؛ كه در این صورت با این كه حُسْنِ فعلی محفوظ است، لیكن حُسْنِ فاعلی محفوظ نیست؛ زیرا مفسِّر بدون تحقیق از صحّت استناد مطلب مزبور به متكلم، آن را به وی نسبت داده است و این كار دوم روا نبود؛ گرچه كار اول یعنی اصل استنباط مطلبِ معهودْ از آیه محلّ بحث درست بوده است.
از این جا میتوان گفت: مفسِّر دو كار انجام داد كه اوّلی واجدِ حُسن بود و دومی فاقد حُسن؛ زیرا كار دوم گرچه تصادفاً مطابق با واقع شد، لیكن مفسِّر در این كار، برهانی فراهم نكرد و بدون بینش حركت كرد. او گرچه بدون تصادم به مقصد رسید، لیكن از توبیخ تجرّی و سرزنش سركشی مصون نیست.
5 ـ تفسیر غافلانه نسبت به اصل محتوا در صورتی كه هم آن مطلب معهودْ فی نفسه صحیح باشد و هم آن محتوای صحیح را متكلم اراده كرده باشد، لیكن مفسِّر مزبور نه تنها درباره صحت صدور و استنادِ مطلبِ معیّن به متكلم تحقیقی نكرده، بلكه در صحت اصل مطلب نیز هیچگونه تحقیقی نكرده است و صرفاً به تخمین خود هم آیه را معنا كرده و هم معنای تخمینی خود را به متكلم اسناد داده است.
چنین تجرّی و بیباكی نیز میتواند مشمول تفسیر به رأی باشد كه شاهد بیمبالاتی مُفَسِّر و محرومیّت وی از قِماط احتیاط و از حِزام حزم لازم است؛ زیرا چنین مُفَسِّری هم در استنباط مطلب از آیه، به رأی خود بسنده میكند و به ادلّه آن نمیپردازد و هم در اسناد محتوای آن به متكلم به پندار خویش مراجعه میكند، نه به شواهد عقلی یا نقلی؛ پس او رأیپسند است و بدون علم سخن میگوید؛ خواه مطابق با واقع قرار بگیرد و خواه نگیرد و در این بیمبالاتی بین اصل استنباط مطلب از آیه و بین اسناد آن به متكلم فرقی قائل نیست.
پس او به رأی خود تفسیر میكند، نه به دلیل و به رأی خویش اسناد میدهد، نه به شاهد، و اطلاق دلیلِ "مَنْ فسّر القرآن برأیه..."(بحار، ج 89، ص 110) یا اطلاق دلیلِ "من قال فى القرآن بغیر علم... من تكلم فى القرآن برأیه"(همان، ص 111) از برخی جهات شامل صورتهای یاد شده خواهد شد. (تفسیر تسنیم، ج 1، ص 180)
فرآوری: محمدی
بخش قرآن تبیان
منابع:
سایت پرسمان قرآن
سایت اندیشه قم