تبیان، دستیار زندگی
اسدالله امرایی گفت: جهان دیگر تمایلی به شناخت ادبیات معاصر ایران ندارد. علاوه‌بر این، رایز‌‌ن‌های فرهنگی فقط ادبیات موردحمایت دولت را معرفی می‌کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زبان فارسی اهمیتش را از دست داده!

رایزن‌های فرهنگی به معرفی ادبیات نمی‌اندیشند


اسدالله امرایی گفت: جهان دیگر تمایلی به شناخت ادبیات معاصر ایران ندارد. علاوه‌بر این، رایز‌‌ن‌های فرهنگی فقط ادبیات موردحمایت دولت را معرفی می‌کنند.


اسدالله امرایی

ترجمه، وسیله‌ای برای ارتباط اجتماعی، فرهنگی و ادبی بین کشورهاست. هر چند در ایران ترجمه از زبان فارسی به سایر زبان‌ها در این چند سال اخیر شدت گرفته است، هنوز دو کفه ترازوی ترجمه با هم مساوی نیستند و ترجمه از زبان‌های دیگر به ترجمه از فارسی می‌چربد. درواقع آنقدر که واردکننده بوده‌ایم، نتوانسته‌ایم شعر و ادبیات صادر کنیم. همین لاغر و نحیف ماندن ترجمه آثار ایرانی به زبان‌های دیگر، بهانه‌ای شد تا سراغ «اسدالله امرایی» برویم و از چالش‌های فراروی ترجمه و کم‌وکاستی‌های آن بپرسیم.

سطح کمی و کیفی آثار ترجمه‌ای (از فارسی به سایر زبان‌ها و برعکس) در ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

**آثاری که در ایران ترجمه می‌شوند، معمولاً جزو آثار بزرگان ادبیات جهان و نامداران امروز است؛ منظورم کسانی است که در بعد جهانی امتحان پس داده‌ ‍ اند. مترجمان بزرگی که با شاهکارهای ادبی دست و پنجه نرم کرده و با موفقیت از عهده ترجمه آن‌ها برآمده‌اند، مانند محمد قاضی، رضا سیدحسینی و افرادی از این دست، به ترجمه آثار بزرگان ادب جهان شهره شده‌اند.

اما مترجمانی هم هستند که شعر یا رمانی کم‌اهمیت یا ضعیف ترجمه کرده‌اند. آن‌ها در حلقه‌های ادبی و سطح جامعه، جدی گرفته نمی‌شوند. درواقع، هم ترجمه خوب در بازار هست و هم ترجمه بد.

چه عواملی در انتخاب یک اثر برای ترجمه مۆثر هستند؟

**هر مۆلفی دوست دارد اثرش با استقبال روبه‌رو شود، پرفروش باشد و به زبان‌های دیگر ترجمه شود. انتشار، توزیع و درنهایت فروش موفقیت‌آمیز اثر در کشور، زمینه را برای ترجمه آن به زبان‌های دیگر فراهم می‌کند. ترجمه اثر بر تعداد مخاطبان می‌افزاید و به اعتبار و شهرت خالق متن می‌انجامد.

آقای امرایی به عقیده شما چالش‌های پیش رو در ترجمه آثار فارسی به زبان‌های دیگر چیست؟

**پاسخ به این پرسش دشوار است. قدرت اثر، شاخص اساسی انتخاب متن برای ترجمه محسوب می‌شود. مثلاً غربی‌ها برخی آثار معاصر ادبی را بیشتر برای شناخت مردم ایران از ادبیات خودشان ترجمه می‌کنند. به عنوان نمونه می‌توان به ترجمه «غربزدگی» جلال آل‌احمد اشاره کرد که با وجود گرایش شدید ضد غربی با سرمایه‌گذاری دانشگاه‌های آمریکا ترجمه و منتشر می‌شود.

الان در ایران زنان نویسنده‌ای پا به میدان گذاشته‌اند که از مشکلات زن ایرانی می‌نویسند. با توجه به گرایش‌های فمینیستی رایج در جهان خیلی‌ها دوست دارند زن ایرانی معاصر، مشکلاتش و نویسندگان زن ایرانی را بشناسند. پس بر این مبنا اقدام به بررسی آثار ادبی زنانه معاصر کرده و نمونه‌هایی را به عنوان شاخص برگزیده و ترجمه می‌کنند. به بیان واضح‌تر مترجم اثری از ادبیات ایران به زبان‌های دیگر، کمتر در پی این است که بداند این اثر چه ارزشی بر گنجینه ادبی جهان می‌افزاید بلکه حسب نیاز مخاطبانش برای شناخت ایران دست به ترجمه می‌زند.

برای جهانی شدن، ابتدا باید جهانی نوشت و جهانی نوشتن یعنی افزودن بر غنای ادبیات جهان

چرا بیشتر مترجمان تمایل به ترجمه آثار به زبان فارسی دارند تا ترجمه آثار فارسی به زبان‌های دیگر؟ چطور می توان حرکت این چرخه را معکوس کرد؟

**اولاً مخاطب تعیین می‌کند چه اثری ترجمه شود یا نشود. به هر حال مترجمی که در ایران زندگی می‌کند. برای مخاطب ایرانی ترجمه می‌کند و قطعا با توجه به گستره زبانی طبیعی است که به فارسی ترجمه کند. زبان فارسی اهمیت گذشته خود را از دست داده و جهان تمایلی به شناخت ادبیات معاصر ایران ندارد.

تعداد کسانی که در کشورهای دیگر فارسی را به عنوان زبان خارجی می‌آموزند، افزایش پیدا نمی‌کند که هیچ، رو به کاستی هم رفته است اما این اتفاق دلایل متفاوتی هم دارد. ذائقه مطلوب خارجی‌ها در قبال ایران همان ادبیات کلاسیک ماست. فضای عرفانی شعرهای حاف1 خیام و مولانا شاید ذوق فارسی‌دانان غربی در ادبیات مغرب زمین نیز چندان با ادبیات مدرن سازگاری نداشته باشد یا شاید آثار مدرن ما را در قیاس با آثار جهانی قابل اعتنا و شایسته ترجمه نمی‌شناسند. یعنی وقتی نمونه‌های برتر ادبیات مدرن در زبان‌های غربی آفریده شده، کتابخوان غربی برای افزودن بر غنای ادبی خود چه نیازی می‌تواند به فرآورده های مدرن ادبی این سوی دنیا داشته باشد؟ تجارب ما در رمان و داستان کوتاه که مبدعش خود آن‌ها بوده‌اند، برایشان چندان جذابیتی ندارد. زبان فارسی دشواری‌هایی دارد که به ذات و تربیت ایرانی بر می‌گردد، تربیتی که در فرهنگ اعتراف بزرگ نشده و در روایت اول شخص گیج می‌زند.

فعالیت رایزن‌های فرهنگی ایران در سایر کشورها تا چه اندازه در رواج ترجمه آثار ایرانی به دیگر زبان‌ها تاثیرگذار است؟

**رایزن‌های فرهنگی ما اولا کارشان این نیست که ادبیات معرفی کنند، اگر هم باشد ادبیات رسمی و مورد حمایت دولت را معرفی می‌کنند که آن هم بیشتر به تعارف می‌گذرد تا جا بازکردن در بازار ادبیات جهان. این افراد بیشتر به مسئولیت‌های دولتی خود می‌اندیشند تا گسترش ادبیات. این موضوع هم ربطی به امروز ندارد. در زمان گذشته هم همین طور بوده، البته بگذریم از استثناهایی که وجود داشته است.

قاعده این است برای معرفی ادبیات معاصر ایران تا جایی که من به یاد دارم اقدامی از طرف رایزنی‌هایی فرهنگی صورت نگرفته. ابتدا باید نیازی در مخاطب خارجی برای شناخت ادبیات ایران فراهم شود. مشکل اینجاست که این نیاز هنوز به وجود نیامده است. پس تولید برای نیازی که احساس نمی‌شود، چیزی جز خود فریبی نیست. از طرف دیگر اگر اثری از ادبیات ایران ترجمه می‌شود، حتی اگر این ترجمه را مترجمی ایرانی انجام داده باشد، مراحل چاپ، توزیع و فروش آن را باید ناشری در کشور زبان مقصد انجام دهد زیرا امکان عرضه بهتر اثر را دارد که این مراحل چاپ توزیع و عدم دسترسی به ناشر خارجی، یکی دیگر از موانع موجود بر سر راه ترجمه است.

چگونه می‌توان موجب فرامرزی شدن آثار مکتوب و ادبی ایران و همچنین رونق ترجمه شد؟

**فرا مرزی و جهانی‌شدن اثر، فقط به معنای ترجمه شدن آن کتاب به ده‌ها زبان نیست، اثر باید حرفی برای گفتن در ادبیات جهان داشته باشد. بنابراین برای جهانی شدن، ابتدا باید جهانی نوشت و جهانی نوشتن یعنی افزودن بر غنای ادبیات جهان. به بیان دیگر گسترش تعداد کسانی که زبان ملتی را می دانند، ترجمه بیشتر آثار آن ملت را در پی می آورد. اما در شرایطی که ناشران ما از توزیع داخلی کتاب های خود آن هم در تیراژهای محدود حداکثر سه هزارتایی ناتوان هستند، طبعا نمی توانند به عرضه بهتر در سطح جهان بیندیشند.

چه راهکاری برای افزایش میل مترجمان کشورمان به ترجمه آثار ایرانی به سایر زبان‌ها ارائه می دهید؟

**مترجمان ایرانی آثاری را از ادبیات معاصر به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، عربی، ترکی و ... ترجمه کرده‌اند. به هر حال ترجمه یک اثر منجر به سود مادی می‌شود سود مادی موجب رفاه خالق اثر است و دریافت همین سود کافی است که ترجمه یک اثر دارای اهمیت شود اما اگر قرار باشد سودی عاید هنرمند ایرانی نشود و از طرفی هزینه‌هایی گزاف برای ایجاد این شهرت فریبنده و دروغین خرج شود فایده‌ای ندارد. اول باید امکان انتشار آزادانه و به دور از دغدغه های روزمره برای اثر ایرانی در داخل کشور فراهم شود، اگر اثر خوبی خلق شود، یقیقناً جای خود را باز می کند و مجال ترجمه پیدا می‌کند.

و نکته آخر...

پیش از این هم گفتم، آثار ایرانی زیادی به زبان‌های مختلف ترجمه شده، آثار احمد شاملو، جلال آل احمد، فروغ فرخزاد، غلامحسین ساعدی، نادر ابراهیمی، احمد محمود، محمد علی سپانلو، احمد دهقان، حبیب احمدزاده، محمد شمس لنگرودی، شهریار مندنی پور، هوشنگ گلشیری، محمود دولت آبادی، جواد مجابی و خیلی‌های دیگر. این آثار را هم مترجمان ایرانی ترجمه کرده اند و هم مترجمان خارجی. البته بیشتر این موارد هم در سطح آکادمیک و دانشگاهی است و به سطح عموم کمتر راه پیدا می کند. به نظرم باید به اصل موضوع (تربیت مخاطب و ایجاد نیاز برای شناخت ادبیات امروز ایران در خارج از مرزها) نگاه کرد. با نسخه پیچی و سفارش نمی‌شود به ترجمه آثار کمک کرد.

بخش ادبیات تبیان


منبع: برنا- مرضیه سبزعلیان