کتاب فقط برای کتابخانه
معلم وارد کلاس شد و درس را شروع کرد. دقیقه های آخر کلاس معلممان در مورد نمایشگاه کتاب صحبت کرد و این که بهتر است به نمایشگاه سری بزنیم و کتاب ها را ببینیم و آن هایی را که نیاز داریم خریداری کنیم.
من هر سال به نمایشگاه کتاب می روم و کلی کتاب می خرم. من در اتاقم یک کتابخانه ی بزرگ دارم و کلی کتاب با موضوع های مختلف. حتی بعضی از کتاب ها برای سن من مناسب نیست ولی من جلد و رنگ آمیزی آن ها را دوست دارم و آن ها را برای کتابخانه ام می خرم.
قرار شد با یکی از دوستانم که بسیار اهل مطالعه است به نمایشگاه بروم. از مادر و پدرم اجازه گرفتم و آن ها به من اجازه دادند.
بعد از مدرسه با دوستم به نمایشگاه رفتیم. وقتی به نمایشگاه رسیدیم به ما نقشه ی غرفه ها را دادند ما غرفه ی کتاب های علمی را از روی نقشه پیدا کردیم و به سمت غرفه به راه افتادیم. دوستم می خواست یک کتاب علمی بردارد، اما من به او گفتم: که من این کتاب را دارم و به تو قرض می دهم. از من پرسید: وقتی این کتاب را خواندی از آن خوشت آمد؟
من که فقط کتاب را خریده بودم گفتم: راستش را بخواهی من هنوز آن را نخواندم و فقط چون از جلدش خوشم آمده بود آن را خریدم.
دوستم گفت: ای بابا! تو اطلاعات داخل کتاب را ول کردی و به جلدش چسبیدی! من اگر به جای تو بودم کتاب هایی را که داشتم اول می خواندم و بعد کتاب جدید می خریدم.
بعد دوستم تنها یک کتاب درباره ی خلاقیت خرید و قرار شد کتاب های مرا به امانت بگیرد و آن ها را بخواند. او مرا هم تشویق کرد تا کتاب هایی را که دارم مطالعه کنم. چون داشتن کتاب های زیاد و نخواندن آن یک اشتباه بزرگ است. او به من گفت: بهتر است از این به بعد کتاب ها را براساس علاقه و نیازت تهیه کنی نه فقط به خاطر جلد و زیبایی آن.
من هم تصمیم گرفتم از این به بعد هر روز زمانی را برای خواندن کتاب بگذارم تا هم از وقتم به خوبی استفاده کرده باشم و هم دانسته هایم را افزایش دهم.
نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان تبیان