سرزمین حماسه سنگ
از سرخ تا گندمگون ادبیات مقاومت
«سلیمان العیسی» در شعر «آواز سنگها» مواجهه تعدادی از نوجوانان سنگ بدست در مقابل تانک اسراییلی را به تصویر میکشد. روی سخن او سرباز تانک نشین است:
چرا هراسانی آقا؟
از کودکان فلسطینی ترسیدهای؟
مگر کودکان اردوگاه نشین ترس دارند؟
از اینکه غذا و سرزمینشان را غارت کردهای هراسانی؟
یا از اینکه تانک تو را به سنگ هدف گرفتهاند؟
شاعر سپس به نخل فلسطینی اشاره میکند که سمبل زندگی و ادامه حیات است. او میگوید که مردم فلسطین همچون نخل که ریشههایش در اعماق زمین فرو رفته است، استوار ایستادهاند. وی معتقد است که برغم دههها تجاوز، اشغال، کشتار و اعمال وحشیانه، مردم فلسطین به هیچ وجه خود را از باغستانهای زیتون، درختان نخل، و سرزمینشان منزوی نساختهاند:
نخل هنوز در حال رشد است
و به ما خرما ارزانی میدارد
فرزندانمان در زیر لوای سایهاش زندگی میکنند
و پدرانمان در زیر همین چتر حامی.
زندگی را بدرود گفتند
پس از این، شاعر با لحنی کنایه آمیز به سرباز تانک نشین میگوید:
فرزندانمان چیزی به جز سنگ در دست ندارند
اما وقتی جنایتکاری چون تو
بدنهای شکنندهشان را تیرباران میکند
به گلولههای مرگ.
ناگهان زلزله باران میشوند.
و تو دیوانهتر میشوی.
از چه میترسی آقا؟
آنها فقط سنگ به دست دارند.
این خطوط نشانگر شجاعت مثال زدنی فرزندان مقاومت در مقابل سربازانی مسلح به جنگ افزار است. سرباز اسراییلی از او میترسد چون خود بهتر میداند که استعمارگر است. آنسو، فرزند فلسطین با علم بر اینکه به حق از موطن و حریم خود دفاع میکند، از هیچ چیز نمیهراسد. آماده مردن است؛ و انتفاضه را تبدیل به جهنمی برای نیروی مجهز نظامی اشغالگر میکند. آنها عاشقان سرزمین خود هستند و برای تولد رنسانس عربی از هیچ تلاشی مضایقه نمیکنند. «مکاله» شاعر فلسطینی اینچنین میگوید:
گفتند که دنیای عرب مرده است
و هرگز زنده نخواهد گشت.
گفتند دنیای عرب آمریکایی شده است.
اما روح تازهای در کالبد فرزندانمان دمیده شد.
از میان بازماندههای آوای سنگ
به همه شاعران جهان اینچنین باد:
اینست سرزمین «حماسه سنگ» .
سنگ، به عنوان سمبل استقامت در شعرهای «ممدوح عدوان» هم نفوذ کرده است. او مقاومت سنگها را در مقابل استعماری که دهههاست گریبان گیر مردم فلسطین شده را میستاید. در شعر «سنگ» او انتفاضه را عاملی میداند که سکوت دنیا را پشت به مسئله فلسطین کرده بود شکاند. او معتقد است که فلسطینیان سالها برای آمدن ناجی رهایی بخش خود انتظار کشیدند. اما این انتظار پوچ بود. در شعر «سنگ» اینچنین میآید:
سایههای چله تابستان مات شدند
که خستگی و انتظار غالب شده بود
شمشیرها در میدان نبرد
خسته از انتظار فرو آمدند
شاعر در اینجا به جنبش انتفاضه و سنگ در پی ناامیدی از این انتظار اشاره میکند:
پس موعد سنگ رسید
آب رودخانهها به سنگ بدل شد
شرافت میخواهی؟
پس سنگ بباید شد
سنگ بر جبین بباید داشت
و به جدال با دشمن به سنگ باید رفت
در شعر عدوان، «سنگ» معانی مختلفی دارد. فقط سمبل نبرد و انقلاب علیه دشمن استعمارگر نیست. بلکه اشاره به موقعیت جهان عرب و ارتباط آن تا پیش از خیزش انقلابی مردم فلسطین دارد. مثلا وقتی «موعد سنگ» را فرا میخواند، اشاره به بیتحرکی نظامی و سیاسی در اعراب و فلسطینیان در پایان انتظار ناامیدکننده دارد. وی، نازایی و سستی جهان عرب را شرم آور خوانده و آن را موجب قیام مشهور سال 1988 میداند. او برای ناامیدانه خواندن چنین وضعیتی، از تعابیری چون «درختان رو به زوال» ، "باد عقیم"، و "باران یخزده" استفاده میکند:
در زمستان.
باران یخ میزند
و باد
شرمگین حضور خود است.
زان که زمستان بدون باران میآید.
باد تبر میشود به پیکر درختان.
پس شکسته میشود
لاشههای درختان رو به مرگ.
این رخوت و خواب آلودگی که جهان عرب را فرا گرفته است، با ظهور «انقلاب سنگها» به پایان میرسد. «برگهای درختان مبدل به سنگ میشوند» . در اینجا شاعر محوریت انقلاب و نبرد را "سنگ" میداند:
سنگ به راز و رمز آتش به درون دارد
نجوا میکند سنگ رازهایش را به کودک
مملو از خشم و تلخکامی.
تا مادامی که به جهان دشمن است
سنگ نیز هست.
و در رودهای شجاعت
سنگ جریان دارد.
آری.
از آسمان سنگ میبارد.
عدوان در پایان شعر خود به رهبران کشورهای عرب اینچنین گوشزد میکند:
بیاموزید درسهای «پسر سنگ» را
در زمانه سنگ
او جلوتر از مانیفیست مبارزه میگوید:
چیزی نمانده که بهراسیم
سنگ شدهایم
آدمیت نشاید مقابلتان
سنگ شدهایم
نهراسیم از مرگ
سنگ شدهایم
به یغما بردید سرزمینمان
سنگ شدهایم
اگر سلاح نداری سنگ ببر
فریاد کن، فریاد کن.
صدایت سنگ میشود
نهراسیم دیگر.
نمیگرییم دیگر.
و کودک گریان را ببین
چگونه سنگ شده است.
ترجمه: محمدرضا صامتی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: پایگاه اینترنتی «آگاهان ملی فلسطین»