تبیان، دستیار زندگی
ولانا برای هر کس که در جستجوی حق و حقیقت است فارغ از هر دین و آیین پیامی دارد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پادشاه و کنیزک

رمز شناسی مولانا( 1)


مولانا برای هر کس که در جستجوی حق و حقیقت است فارغ از هر دین و آیین پیامی دارد.

پادشاه و کنیزک

بدون شک یکی از بزرگان ادبیات جهان، جلال الدین محمد، مشهور به "مولانا" و یکی از شاهکارهای ادبیات جهان "مثنوی معنوی" اوست. آنچه را که مولانا طی ملاقات با "شمس تبریزی" دریافت کرد به شکلی وسیع در مثنوی معنوی گنجانید و هر آنچه را که از عالم بالا دریافت کرد در قالب داستان هایی تمثیلی و برای تمام بشریت سرود. داستان هایی که درون مایه آنها برای تمام جهان قابل استفاده است. او محدود به مرز نیست، چرا که روح آدمی محدود نیست. مولانا برای هر کس که در جستجوی حق و حقیقت است فارغ از هر دین و آیین پیامی دارد.

برآنیم که طی مجموعه مقالاتی، مروری داشته باشیم به برخی از داستان های مثنوی معنوی و آنها را رمز گشایی کنیم. چرا که مولانا حتما از گفتن این داستان ها قصد و منظوری داشته و تنها نباید به ظاهر آنها اکتفا کرد.

شروع مثنوی معنوی با ابیات بسیار معروفی است که بارها شنیده ایم:

بشنو این نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند

در نفیرم، مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

.......

مفسرین بسیاری معتقدند این ابیات چکیده تمام مثنوی است.

اما اولین داستان مثنوی معنوی، حکایت "پادشاه و کنیزک" است و داستان با این بیت شروع می شود:

بشنوید ای دوستان این داستان                                    خود حقیقت نقد حال ماست آن

یکی از ابیات جالب و شک برانگیز داستان همین بیت است، مولانا از شنونده می خواهد که داستان را گوش دهد و به او می گوید که این داستان حکایت خود ماست. اما آیا به راستی این حکایت ما است؟ آیا قرار است که هر کدام از ما در یک مثلث عشقی قرار بگیریم؟ آیا این اتفاق برای همه ما می افتد؟ پس چرا مولانا این بیت را به همه تعمیم می دهد؟ این سوالی است که در طی داستان و تفسیرش به جواب آن خواهیم رسید.

بود شاهی در زمانی پیش از این                                 ملک دنیا بودش و هم ملک دین

اتفاقا، شاه شد روزی سوار                                       با خواص خویش از بهر شکار

یک کنیزک دید شه، بر شاه راه                                   شد غلام آن کنیزک جانِ شاه

مرغ جانش در قفس چون می تپید                                  داد مال و آن کنیزک را خرید

پادشاهی که دارای ملک و املاک بسیاری بود با نزدیکانش به شکار می رود، از قضا در شاهراهی کنیزکی را می بیند یک دل نه صد دل عاشق او می شود. چون عاشقش شده بود، پول داد و آن کنیزک را خرید.

اما وقتی که آن کنیزک را می خرد، او بیمار می شود.

چون خرید او را برخوردار شد                               آن کنیزک، از قضا بیمار شد

یکی از زیباترین کارهای مولانا در حین بیان یک حکایت، آوردن ابیاتی است کاملا اخلاقی و متناسب با داستان، ابیاتی که در عین جدا بودن از داستان دارای مضامینی است که هم با داستان مرتبط است و هم اگر آنها را از داستان بیرون بیاوریم به ساختار آن خللی وارد نمی کند و هر کدام به تنهایی می توانند برای خواننده یک پیام اخلاقی باشد

یکی از زیباترین کارهای مولانا در حین بیان یک حکایت، آوردن ابیاتی است کاملا اخلاقی و متناسب با داستان، ابیاتی که در عین جدا بودن از داستان دارای مضامینی است که هم با داستان مرتبط است و هم اگر آنها را از داستان بیرون بیاوریم به ساختار آن خللی وارد نمی کند و هر کدام به تنهایی می توانند برای خواننده یک پیام اخلاقی باشد.

پس از اینکه پادشاه کنیزک را می خرد و کنیزک بیمار می شود، مولانا دو بیت بسیار زیبا آورده و به خواننده یادآور می شود که دنیا همیشه به کام یکنفر نمی چرخد:

آن یکی خر داشت پالانش نبود                           یافت پالان، گرگ خر را در ربود

کوزه بودش آب می نامد به دست                      آب را چون یافت، خود کوزه شکست

مولانا با این ابیات به ما می گوید که حواستان باشد، آدمی در هیچ لحظه ای از این دنیا به طور کامل به آنچه که می خواهد نمی رسد و کام و ناکامی با یکدیگر همراهند.

آنگاه داستان را ادامه می دهد:

شه، طبیبان جمع کرد از چپ و راست                 گفت: جانِ هر دو در دست شماست

جانِ من سهل است، جانِ جانم اوست                   دردمند و خسته ام، درمانم اوست

هرکه درمان کرد مر جان مرا                         برد گنج و دّر و مرجان مراپادشاه تمام طبیبان را جمع می کند و از آنها می خواهد که جان او (کنیزک) را درمان کنند و به آنها وعده می دهد هرکس که کنیزک را درمان کند، از گنج و مال من برخوردار می شود.

جمله گفتندش که جانبازی کنیم                           فهم گرد اریم و انبازی کنیم

هریکی از ما مسیح عالمی است                          هر الم را در کف ما مرهمی است

طبیبان به پادشاه پاسخ می دهند که هر یک از ما یک حضرت مسیح است که می تواند به راحتی هر بیماری را شفا دهد و ما بر هر درد درمانی داریم.

اما

"گر خدا خواهد" نگفتند از بَطَر                                پس خدا بنمودشان عجز بشر

طبیبان بهترین های آن دیار بودند اما چون به علم خودشان مغرور شدند و در درمانشان به خدا توکل نکردند، خداوند هم عجز و ناتوانیشان را به آنها نشان داد.

هرچه کردند از علاج و از دوا                             گشت رنج افزون و حاجت ناروا

طبیبان هر چه سعی می کردند که کنیزک را درمان کنند، توفیقی نیافتند و آن کنیزک رنج و دردش بیشتر شد و از شدت بیماری به باریکی یک موی شد.

آن کنیزک از مرض، چون موی شد                        چشم شه از اشکِ خون، چون جوی شد

پس از اینکه پادشاه پی برد که طبیبان در درمان کنیزک ناتوان و عاجز هستند، پابرهنه به سمت مسجد رفت تا از خدا شفا و درمان او را بخواهد.

شه، چو عجز آن حکیمان را بدید                                          پا برهنه جانب مسجد دوید

رفت در مسجد سوی محراب شد                                سجده گاه از اشک شه، پر آب شد

سر به سجده گذاشت و با خدا به راز و نیاز پرداخت.

کای کمینه بخششت ملک جهان                          من چه گویم؟ چون تو می دانی نهان

ای همیشه حاجت ما را پناه                                     بار دیگر ما غلط کردیم راه

چون برآورد از میان جان خروش                           اندر آمد بحر بخشایش به جوش

همینکه از صمیم قلب، ناله و زاری کرد، پس دریای کرم و رحمت الهی به جوش آمد و دعایش به اجابت رسید.

در میان گریه، خوابش در ربود                             دید در خواب او، که پیری رو نمود

گفت: ای شه مژده حاجاتت رواست                                گر غریبی آیدت فردا زماست

همانطور که در میان گریه خوابش برد خواب دید که پیری به او می گوید: شاها مژده بر تو که حاجتت برآورده شد و اگر فردا غریبی به نزد تو آمد بدان که از طرف ماست. هنگامی که آن غریب به نزد تو آمد بدان که حکیمی ماهر است و به او اعتماد کن و در علاجش قدرت خداوند را ببین.

چونکه او اید حکیم حاذق است                          صادقش دان، کو امین و صادق است

در علاجش، سحر مطلق را ببین                               در مزاجش، قدرت حق را ببین

  ادامه دارد..

آسیه ترک بیاتانی

بخش ادبیات تبیان


منابع:

مثنوی معنوی، تصحیح کریم زمانی

مثنوی معنوی، گلپینارلی

بحر در کوزه، عبدالحسین زرین کوب