تبیان، دستیار زندگی
عارف کسی است که خدا با قلب و روح درک کرده و یافته باشد. مرتبه عرفان فرد نیز به شدت و ضعف و شناخت شهودی و ادارک قلبی او نسبت به خداوند باز می گردد .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عارف کیست؟ صوفی کیست؟


عارف کسی است که خدا را با قلب و روح درک کرده و یافته باشد. مرتبه عرفان فرد نیز به شدت و ضعف و شناخت شهودی و ادارک قلبی او نسبت به خداوند باز می گردد .


عارف

واژه تصوف بنابر اظهر احتمالات از واژه "صوف" گرفته شده و از آنجا که صوف به معنای "پشم" است، تصوف را باید "پشمینه پوشی" معنا کرد.

پوشیدن لباس های پشیمن، زبر و خشن، در واقع نمادی از زندگی سخت و دوری از تن پروری، تن آسایی و لذت پرستی است. و صوفی با پوشیدن چنین لباس خشنی می خواهد خود را از بند هوا و هوس های مادی و دنیوی برهاند.

کسانی که به عنوان "صوفی" خوانده می شوند و معروف به تصوف هستند، به این که در هر زمانی یک "انسان کامل" وجود دارد، قائلند. این انسان کامل در اصطلاح "قطب" خوانده می شود، بر همه افراد احاطه دارد و همه باید به دامن او چنگ زنند و هر فیضی را از او تلقی کنند.

"اقطاب" نیز خود سلسله هایی دارند و هر قطب مطالب را به قطب بعدی انتقال می دهد. البته صوفیان خود گروه ها و فرقه های مختلفی هستند و بعضا مرام، مسلک و عقاید خاصی دارند.

به هر حال، در عرف ما شیعه متشرعه، عنوان صوفی و تصوف، عنوانی ممدوح تلقی نمی شود و غالبا به فرقه هایی که کمابیش انحرافاتی دارند اطلاق می گردد. البته در برخی زمان ها کم و بیش تلقی مثبتی از این عنوان وجود داشته و شاید هنوز هم در برخی شهرها و مناطق، عنوان صوفی عنوانی مقدس تلقی شود؛ مثلا گفته می شود در عرف عام کرمانشاه و برخی مناطق اطراف آن، صوفی را عنوانی مقدس و ممدوح می دانند. اما به هرحال همان گونه که اشاره کردیم، در عرف شایع ما شیعه متشرعه، صوفی به افراد و گروه هایی گفته می شود که کم و بیش مورد مذمت اند، اشتباهات و انحراف هایی در عقاید و همچنین رفتار و کردارشان دارند.

اما در مورد عنوان "عارف" قضیه به عکس است و معمولا تلقی عمومی از آن مثبت بوده و این واژه هنوز هم ممدوحیت و قداستش را در عرف و فرهنگ ما حفظ کرده است. 

عارف کیست؟

عارف کسی است که خدا را با قلب و روح درک کرده و یافته باشد. مرتبه عرفان فرد نیز به شدت و ضعف و شناخت شهودی و ادارک قلبی او نسبت به خداوند باز می گردد و عارف بودن نیاز به آداب، رسوم و نیز داشتن عنوان خاص ندارد و غیر از خود فرد کسی نمی تواند آن را درک کند. بلکه ما با علائم و نشانه هایی می توانیم مقام عارف را حدس بزنیم.

آنان در عین محبت عام به همه خلق خداوند و عشق به خدمت به همه مردمان، هرگز به آنان تکیه نمی کنند و در ازای این محبت خود، هیچ طلب وتوقعی از مردم ندارند

گفتنی است، کسانی که به گوهر راستین عرفان دست یافته باشند، اهل تظاهر و به دنبال اسم و رسم و عنوان نیستند، بلکه در خلوت روح خود از انس با محبوب خویش غرق لذت اند و از بند اسم و رسم و نام و نشان رهیده اند.

از این رو صرف اینکه کسی اعمالی خارق العاده انجام می دهد، یا مطالب دقیق و بلندی در وادی عرفان بیان می کند دلیل بر این نیست که او عارفی راه یافته، و اصل و دارای مقامات عالی عرفانی است.

ویژگی های عارفان حقیقی؟

اولین ویژگی عارفان حقیقی یاد خداست. بالاتر از ذکر زبانی، ذکر ذهنی است، که انسان توجه ذهنی و فکری به محتوای ذکر داشنه باشد. بالاتر از ذکر ذهنی، ذکر قلبی است، این که دل سالک همواره به یاد خدا باشد و از او غافل نشود. بالاتر از ذکر قلبی ذکر وجودی است، یعنی سراسر وجود سالک ذکر خدا باشد، همه فعالیتهای او در مسیر حق باشد، همه حالات جوارحی و جوانحی خود را با توجه به خدا انجام دهد.

صراحت بیان و اجتناب از ابهام گویی و تقید به صدق و صداقت دومین ویژگی عارفان حقیقی است. همانگونه که پیامبران و امامان معصوم چنین بودند و هرگز به گونه ای سخن نمی گفتند یا به گونه ای رفتار نمی کردند که هر کس برداشتی متناسب با میل خود از گفتار و رفتار آنان داشته باشد.

تاکید بر ریاضت های شرعی سومین ویژگی عارفان راستین است. رسیدن به کمال و سعادت نهایی بدون ریاضت و تمرین های سخت جسمی و روحی و چشم پوشی از برخی خواسته ها و امیال جسمانی و شهوانی امکان پذیر نیست. عمل به دستورات اخلاقی و اجتماعی اسلام، زحمت و ریاضت و تمرین می خواهد. عارفان حقیقی نیز فقط از این راه ریاضت می کشند و هرگز تن به کارهای خلاف رضایت خداوند برای تقرب به او(!) نمی زنند.

ریاضت

پرهیز از فرقه گرایی چهارمین مشخصه عارفان حقیقی است. عارفان راستین هرگز به سوی خود نمی خوانند و دیگران را به خود دعوت نمی کنند. آنان همگان را به خدا و اسلام دعوت می کنند.

ناشناخته بودن مشخصه بعدی است. عارف حقیقی کسی است که به شناخت شهودی خداوند رسیده باشد. شناخت شهودی و عرفانی نیز امری باطنی و درونی و شخصی است. لذا غیر از خود فرد هیچ کس نمی تواند عارف بودن یا نبودن کسی را درک کند. عارفان حقیقی همواره از مراسم و آداب خاصی که نشانه صوفیان است بوده دوری گزیده اند و هرگز لباس و خرقه خاصی برای خود انتخاب نکرده اند.

خود دوستی روان شناختی ششمین مشخصه عارفان حقیقی است. آنان در عین محبت عام به همه عالمیان و آدمیان، به شدت مراقب و مواظب خودشان هستند. به همین دلیل هرگز به وضع موجود قانع نیستند و دائما در اندیشه بهتر کردن اوضاع درونی خود هستند. به همین دلیل خود را بی جهت مصرف نمی کنند. نگاه خود را به هرجایی نمی دوزند، زبان خود را به هرکلامی نمی آلایند و به هر سخنی گوش نمی کنند.

محبت و عشق به همه انسان ها هفتمین مشخصه عارفان راستین است، بنابراین دغدغه هدایت و سعادت سایر انسان ها را دارند. آنان نه تنها به انسان ها بلکه به همه آفریده های الهی عشق می ورزند.

مرتبه عرفان فرد نیز به شدت و ضعف و شناخت شهودی و ادارک قلبی او نسبت به خداوند باز می گردد و عارف بودن نیاز به آداب، رسوم و نیز داشتن عنوان خاص ندارد و غیر از خود فرد کسی نمی تواند آن را درک کند. بلکه ما با علائم و نشانه هایی می توانیم مقام عارف را حدس بزنیم

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست                         عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

ناامیدی از انسان ها نشانه دیگر عارفان است.

آنان در عین محبت عام به همه خلق خداوند و عشق به خدمت به همه مردمان، هرگز به آنان تکیه نمی کنند و در ازای این محبت خود، هیچ طلب وتوقعی از مردم ندارند. عارف حقیقی به این درجه از درک می رسد که مردم را هیچ کاره می داند و فاعل حقیقی را خدا می داند و تنها به او امید می بندد. عارفان حقیقی از آنجا که به این درجه از درک و آگاهی می رسند، تحمل جفای خلق نیز بر آنان آسان می شود. البته تحمل جفای خلق ملازم با ظلم پذیری نیست.

زیبا بودن همه چیز مشخصه دیگر عارفان حقیقی است. آنان چون سختی را برای محبوب خود تحمل می کنند، سختی برای آنان لذت بخش می شود. تا آنجا که بانوی عشق حضرت زینب سلام الله علیها پس از آن همه مصیبت های عاشورا در مجلس یزید می فرماید: والله ما رایت الا جمیلا، به خدا سوگند من جز زیبایی ندیدم.

مرگ اندیشی مشخصه بعدی عارفان حقیقی است. آنان همواره در اندیشه پایان زندگی دنیایی خود هستند. لحظه‌ای از یاد مرگ غفلت نمی ورزند. به همین دلیل هرگز کار امروز خود را به فردا واگذار نمی کنند. یکی از ثمرات مرگ اندیشی عارفانه نشاط در زندگی است. این مرگ اندیشی آنان را به کار و فعالیت بیشتر و بهتر و دقیق تر وا می دارد. مرگ اندیشی عارفان بیشتر معلول شوق و عشق آنان نسبت به لقای محبوب و معشوق است و قاسم بن حسن مجتبی در روز عاشورا مرگ در راه خدا و تفکر علوی خود در مقابل تفکر اموی وعثمانی کوفیان را شیرین تر از عسل می بیند.

فرآوری: محمدی                

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منابع: خبرگزاری شبستان ، برگرفته از در کوچه های آفتاب به قلم آیت الله مصباح یزدی

درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های کاذب، احمد حسین شریفی، انتشارات به آموز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.