تبیان، دستیار زندگی
از خیابان های شهر تهران که عبور کنی می توانی به راحتی میهمان خانه یکی از شهدا بشوی. فرقی نمی کند صبح باشد ظهر یا حتی نیمه شب!
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبی در خانه شهید شیرودی

به یاد او که غیر ممکن ها را ممکن ساخت


از خیابان های شهر تهران که عبور کنی می توانی به راحتی میهمان خانه یکی از شهدا بشوی. فرقی نمی کند صبح  باشد ظهر یا حتی نیمه شب! همانگونه که شب شهادت یکی از اسطوره های دفاع مقدس، پدر بیشترین پروازهای جنگی شهید علی اکبر شیرودی ما زنگ  خانه او را پاسی از شب گذشته و نزدیک به سحرگاه زدیم و خانوده اش با لبخندی از سر رضایت پذیرایمان شدند.

شهید

دکتر چمران: «شیرودی ستاره درخشان جنگ های کردستان است. او هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر، به صورت مایل شیرجه می رفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.»

شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش درباره وی می گوید:«ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت.»

مهمان شبانگاهی شب شهادت

8 اردبیهشت سال روز شهادت شهید علی اکبر شیرودی دارنده بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان است، با بیش از 40 بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، بازسرسختانه جنگید وهمیشه عاشق به تمام معنی بود. شهید شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ، سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (8 اردیبهشت 1360) در منطقه بازی دراز به شهادت رسید. به همین بهانه شب شهادت،‌ «تبیان» به  همراه فرزندان شهید طهماسبی فرد به دیدار خانواده او شتافت تا ضمن تجدید بیعت با شهدا پای صحبت های دایه داران انقلاب بنشینند.

شهید شیرودی دو فرزند دارد به نام های عادله و ابوذر که در روز میعاد ماموریت پرواز به خلبان هواپیمایی مسافربری ماهان خورد و حضور ابوذر در این دیدار بی بهره شدیم. به گفته مادر او تقریباً کمتر از یک سال تقریباً 8.5 ماهه بود که پدر جام شهادت نوشید. مادر می گوید: ابوذر یک دختر شیر زبان دارد و عادله در هنوز ازدواج نکرده و در کنار من است. عادله از از پدر دست های هنرمند را به یادگار گرفته و گوشه گوشه خانه را از آن بی بهره نگذاشته است.

همسر شهید شیرودی: به این جملات لحظه ای شک نمی کنم و با مرور زندگی هرچند کوتاه در کنار شهید به حقانیت گفته ها پی می برم که او مالک اشتر دوران بود و تنها برای انجام ماموریتی بر این کره خاکی پا نهاد

او برای ماموریتی آمده بود

شهناز شاطرآبادی همسر شهید و مادر فرزندان شهید شیرودی از شناخت خود نسبت به همسر شهیدش اینگونه می گوید: همرزمانی که شاهد پروازهای سه روز اول جنگ و همچنین مأموریتهای آتی رشیدترین فرزند امت حزب الله در جبهه غرب بودند و مانند همه ی صاحب نظران جنگ های هوایی دنیا او را نامدارترین خلبان جهان به شمار می آورند. هنگام مصاحبه درباره علل تفاوت عملیات شهید شیرودی با سایرین این نکات را تذکر دادند: ایمان الهی و اسلامی، شناخت دقیق و کامل رهبر، آشنایی کامل با جغرافیای منطقه  درگیری، ورود دلیرانه به مواضع استقرار دشمن، عملیات غیر قابل پیش بینی با خصم، شیرجه و سینه مال رفتن از فاصله یک متری توپ و تانک مهاجمین به دلیل شجاعت منحصربفرد، بیشترین ساعت پرواز در جهان، امداد غیبی و عشقی توصیف ناپذیر به شهادت.

وی در ادامه می گوید: به این جملات لحظه ای شک نمی کنم و با مرور زندگی هرچند کوتاه در کنار شهید به حقانیت گفته ها پی می برم که او مالک اشتر دوران بود و تنها برای انجام ماموریتی بر این کره خاکی پا نهاد.

خار چشم صدامیان

شاطرآبادی درباره بمباران خانه شان پس از شهادت شهید شیرودی بیان می کند: زمزمه ها بر آن دلالت می کند که با علم بر اینکه خانه خلبان شیرودی یکی از هزاران خار بر چشم صدامیان است آنجا را با میگ های عراقی به آتش کشیدند اما به در خواست شهید برادرش یک روز قبل از شهادت برای آوردن ما از کرمانشاه به تهران، آمده بود و کسی در خانه نبود.

وی به یاد می آورد: در بین راه برادرش ناگهان در فکر فرو رفت و پس از خبر شهادت گفت: علی گفته بود هر وقت از تو خواستم برای بردن خانواده ام بیایی بدون که رفتن  من نزدیک است و فردای آن روز خبر شهادتش موج انفجاری برای دوست دارنش بود.

شهید

روزانه ده ها جوان شهید می شد!

او اظهار می کند: ابوذرم 5 ماهه بود که بیمار شد و من و از علی اکبر خواستم تا برای مداوای او به خانه بازگردد اما شهید پاسخ داد: من جایی هستم که روزانه ده ها جوان کشته می شود و نمی توان برای مداوای فرزندم که توسط شخص دیگری هم قابل انجام است اینجا را ترک کنم. اگرچه جنگ و شهادت تلخ بود اما باید اتفاق می افتاد تا عظمت شهدا را می شناختیم. شهید شیرودی را باید در بین دلیرمردان کردستان و سرپل ذهاب بشناسید.

شهید همیشه با فرزندان محکم برخورد می کرد و گاهی که به هوا پرتشان می کرد دل من می لرزید که نکند دست و پایشان بشکند و او می گفت نه بچه های من باید چریک بار بیایند تا از آینده انقلاب دفاع کنند. همسر این شهید بزرگوار در باب ولایتمداری شهید شیرودی می گوید:

شهید شیرودی، امام (ره) را در حد یک مرد الهی و کسی که هیچگاه اشتباه نمی‌کند قبول داشت و حتی در یکی از سخنرانی‌هایش گفته بود اگر امام(ره) بگوید هر دو فرزندت را قربانی کن درنگ نمی‌کنم؛ چون معتقدم امام اشتباه نمی‌کند.

شهید هرچه نام گرفت بخاطر شجاعتش بود. یکی از دوستانش می گفت: هرگاه قرار بود با اکبر پرواز کنم از او می پرسیدم با قانون خودت پرواز می کنی؟ اگر اینگونه است من نیستم چرا که او از مرگ هراس نداشت. همیشه سفارش می کرد در مراسم شهادت من بی قراری نکنید و نگذارید دشمن شاد شود.

ایمان می جنگید نه تخصص

همسر شهیدشیرودی در روزهای نزدیک به حماسه سیاسی می گوید: شهید به مسولان سفارش می کرد: ایمان در هر کاری باید حرف اول را بزند حتی در جبهه می گفت: در جبهه تخصص نیست که می جنگد بلکه تنها ایمان است که با مقابله خصم رفته است تا حدی که مورد اعتراض بنی صدر قرار گرفت.

اوکه دل پری از مسولان دارد میگوید: قدر جانبازان، شهدا و ایثارگران را بدانید، قدر این ملت را بدانید.

با توجه به نزدیک شدن انتخابات شاهد پلاکاردهایی از  شهدا هستیم که به ما گوشزد می کند شهدا زنده اند و نظاره گر اعمال ما هستند پس یادمان باشد که فراموش نکنیم چه مسئولیت بزرگی بر عهده ماست

شهدا نظاره گر ما هستند

وقتی مهمان خانه گرم شهید شیرودی بودیم، دقایقی بسیار كوتاه دخترش را هم دیدیم. «عادله» در گیر و دار جنگ كردستان در تهران به دنیا آمد؛ صبح یك روز بهار در سال 59 چشم به دنیا گشود. خبر تولدش را با رمز به پدرش كه در عملیات بود، خبر دادند و پدر 25 روز بعد خودش را به تهران رساند تا دختر كوچولویش را ببیند. وقتی این دختر دوست‌داشتنی، تازه بابا گفتن را یاد گرفته بود، پدر آسمانی شده بود.

وی می گوید: هرچند به‌خاطر محبت‌های مادرم زیاد احساس دلتنگی نكرده‌ام اما بسیار به پدرم افتخار می‌كنم. حضور پدر را همیشه احساس می کنم و حتی روزی که خواستم تا به من ثابت کند که شهدا زنده اند شب به خوابم آمد، خانه مادر بزرگ در شمال را در خواب دیدم وارد اتاق پدر شدم گوشه فرش را کنار زدم دیدم که پدر با همان صورت مهربان اما خون آلود آرام خوابیده است و مردم برای تشیع پیکرش گرد آمده بودند. سمت او رفتم و به بدن مطهرش دست زدم گرم بود گرم گرم !  مرا در آغوش کشید و گفت: دخترم ایمان داشته باش که من زنده ام و در کنارتان هستم و روزی می خورم.

وی بیان می کند: با توجه به نزدیک شدن انتخابات شاهد پلاکاردهایی از شهدا  هستیم که به ما گوشزد می کند شهدا زنده اند و نظاره گر اعمال ما هستند پس یادمان باشد که فراموش نکنیم چه مسئولیت بزرگی بر عهده ماست.

سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان