برای چاپ کتابم ماشینم را فروختم
گفتگو با مجید مرادی، جانباز شیمیایی (قسمت سوم)
نام دوستان شهیدم را روی شخصیتهای کتاب گذاشتم
یکی دیگر از آسیبهایی که در حوزه ادبیات ایثار و شهادت داریم این است که به لایحه سوم جنگ کمتر پرداختیم. اگر رزمندگان را به سه دسته تقسیم کنیم. دسته اول، فرماندهان لشگرها و فرماندهان ستادی؛ دسته دوم، فرماندهان گردانها و گروهانها و دستهها؛ و دسته سوم، بسیجیان و سربازان هستند. و ما به این بسیجیان خیلی کم پرداختهایم کسانی که بار اصلی دفاع مقدس بر دوششان بود. من در نگارش خاطراتم تصمیم گرفتم با همان مصداق حضرت امام که واژه بسیج در گمنامی است کارم را ادامه بدهم.
به همین دلیل اسامی دوستان شهیدم را روی کاراکترهای داستان گذاشتم و فضای حسی را که لایه نوستالوژیک دفاع مقدس با صدازدن به وسیله اسامی کوچک افراد صورت میگرفت را زنده کنم. به همین دلیل فقط از نامهای کوچک در این نوشتهها استفاده شده است. چون در جبهه هم معمولا رزمندگان همینطور همدیگر را صدا میکردند. مشکل دیگری که در ادبیات دفاع مقدس داریم تقسیم داستان به مقدمه، شروع، اوج و اتمام است. اما روش کتاب من با ادبیات محاورهای در رفت و برگشت زمانهای مختلف شکل میگیرد. و این نوعی نوآوری در ادبیات دفاع مقدس بود. یکی دیگر از ایرادات وارد به متون دفاع مقدسمان این است که اصلاحات نظامی را توضیح نمیدهد مثلاًاز خمسه خمسه یا تیربار گرینوف استفاده میکنند، اما معنایش را توضیح نمیدهند. اما در کتاب شبهای ساسان من تمام اصطلاحات نظامی و دفاع مقدس را در پاورقی توضیح دادم.
در بیمارستان ساسان همه رزمندگان دور هم جمع میشدند و خاطرات مربوط به همین جمعها است. خاطراتی که در آن شهدا، مجروحان و رزمندگان بسیاری وجود دارند اما موضوع آنها حول و حوش یک محور است، شیمیاییها؛ این موضوع را در کتاب با توصیف گاز خردل که بوی سیر میدهد و مقایسه آن با بوی سیر در کودکیها آغاز کردم.
کتاب را همانند دفترچه خاطرات رزمندگان طراحی کردم
وقتی کتاب تمام شد آن را به خانم "اعظم اسلامی خواه" دادم ویراستاری کرد. چندجا برای چاپ بردم. با وجود مسئولیت در حوزه فرهنگ ایثار و شهادت گفتند که بودجه نداریم و هزینهها بالاست. از چاپش پشیمان شدم اما برای آن که کاملترش کنم به جزئیات دیگری پرداختم. در طراحی جلدش با "امیر جامهبزرگ" حدود 20 طرح زدیم. طرح جلد به لحاظ ویترین خوری خیلی مهم است. ما طرحهای مختلفی مثل طرح مدرن، پست مدرن، کلاسیک و غیره زدیم. ولی هیچ کدام راضیم نمیکرد و به دل نمینشست. یک شب کپی دفترچه خاطرات سالهای دفاع مقدسم را پیدا کردم و به ذهنم رسید که با همان تیپ دفترچه خاطرات رزمندگان دفاع مقدس طرح جلد را کامل کنم. ساعت 12 شب زنگ زدم به دوستم که از رزمندگان بود گفتم سید! دفترچه خاطراتت را داری تا بیایم ببرم؟ او که از سوال من ان موقع متعجب شده بود گفت فردا در محل کارم برایت میآورم.
ساعت 7:30 صبح مقابل محل کارش یعنی بنیاد حفظ آثار همدان ایستادم تا وقتی میآید بلافاصله دفترچه را بگیرم. طراحی جلد را از آن اقتباس کرده و طرح را کاملاًکهنه کردیم در صحافی کتاب در عطف آن چسبی اضافه ریختیم تا حس پاره شدن را در آن ایجاد کنیم. طراحی با فکر و اندیشه زیادی کار شد تا آن احساس کهنگی و قدیمی بودن بعد از 25 سال منتقل شود. همان موقع جانبازان شیمیایی سفر درمانی به شمال کشور داشتند نسخهای از کتاب را در آن سفر به دوستانم دادم و گفتم نظرتان را مورد کتاب بگویید. که همان نظرات را هم چاپ کردیم. هزینه چاپ خیلی بالا است. کاغذ دفترچه خاطرات در دفاع مقدس کاهی ایرانی بود. برای طراحی کتاب گفتم کاغذ هم باید از همان جنس باشد. حتی احادیثی بالای هر صفحه از دفترچه خاطرات رزمندگان نوشته شده بود که من دقیقا همانها را استفاده کرده و بالای کتاب نوشتم.
ماشینم را فروختم تا بتوانم هزینه چاپ کتاب را بپردازم
مدتی دنبال فونت خوب بودم تا اینکه یکی از دوستانم (امیر سیمبخش) پیشنهاد فونت ماشین تایپ قدیمی را داد. چون نرم افزار این فونت بسیار قدیمی است، کار با آن سخت بود و با سختی کتاب آماده شد. بخش بعدی کار این بود که به لحاظ صفحه بعدی یک صفحات خالی به وجود بیاید تا کسی که کتاب را میخواند چنانچه خاطرات و نکتهای به ذهنش آمد در آن یادداشت کند. صفحه خاطرات من به این منظور و برای جمع آوری خاطرات شفاهی است. یک ماشین دوو قراضه داشتم که آن را فروختم و هزینه چاپ کتاب کردم. کتاب بسیار پرهزینه ای بود که هنوز هم یک مبلغ آن را بدهکارم. سه هزار جلد از این کتاب چاپ شد و ظرف 27 روز در کل کشور توزیع شد. کتاب روز جانباز در حسینه امام همدان و در حضور خانوادههای جانبازان رونمایی شد. بخشی از آن هم برای توزیع به بیمارستان ساسان منتقل شد. به چاپ دوم هم نرسید چون بودجهای برای این کار نبود. شاید در آینده نزدیک، نسخه الکترونیکی آن منتشر شود.
برای اولین بار نمایش پانتومیم را وارد حوزه دفاع مقدس کردم
کار تخصصی من مهندسی فرهنگی در زمینه ایثار و شهادت میباشد. مدیر تبلیغات پروژههای کلان در کنگره شهدای همدان هستم و طرحهای بسیار خوبی دادهام. برای 8000 هزار شهید 8000ورق تمبر چاپ کردم. مدتی است که تلاش میکنم در یادواره ها کارهای خاصی انجام شود. من برای اولین بار نمایش پانتومیم را وارد حوزه دفاع مقدس کردم و فهمیدم به راحتی میتوان به وسیله این نمایش، در این حوزه تاثیر گذار بود. مثلا در روایت گری لازم نیست راوی از واژههای سنگین و نظامی استفاده کند تا روایتش صحیح باشد. باید رئال و راحت با مردم حرف بزنند. اغراق نباید کرد. رزمندگان ما رویین تن نبودند و خیلی هایشان مثل من روزی در دره شیلر از ترس گریه کردند. باید این پالایشها را برای نسل بعد گفت و توضیح داد. رهبری فرمودند جنگ گنجینه است. آیا توانستیم همه چیز را از آن استخراج کنیم؟ در حوزه دفاع مقدس، رویکردمان باید به کارهای ماندگار باشد. ابر و بادی فایده ندارد.
شبهای ساسان نمایشنامه رادیویی هم شد
آقای صوفی مدیر صدای کشور که همدانی هم هست، کتاب را خوانده و از آن استقبال کردند. بعد آن را به رادیو نمایش داده و توصیه کرد که روی آن کار شود. تصمیم گرفته شد که یک تیم حرفهای 22 نفره که 18 نفر آن از صداهای ماندگار هستند آن را به صورت نمایشنامه در بیاورند. خانم نعیما کرمی نویسنده نمایشنامه با من تماس گرفت و گفت کار آماده است. میخواهیم نشستی داشته باشیم و در مورد آن صحبت کنیم. بعد از نشست که در تهران برگزار شد، کار ساخته شد و بسیار هم خوب از آب درآمد. این نمایشنامه دی ماه 91 رونمایی شد و ایام فاطمیه از رادیو ملی پخش شد. پخش نمایش نامه در همدان با استقبال خوبی روبرو شد و با چهار مناسبت مختلف همزمان شد. سالگرد نوشتن کتاب شبهای ساسان؛ بمباران خرمشهر؛ شهادت حضرت زهرا(س) و به دنبال آن استقبال از شهدای گمنام در همدان که در ایام فاطمیه صورت گرفت. من افتخار دارم که وقتی شهید گمنامی به شهر باز میگردد برای عکاسی آن میروم وقتی شهدای امسال به همدان آمدند و در اداره اطلاعات همدان تدفین شدند، قسمت پایانی نمایشنامه هم در حال پخش بود و همزمانی آن با این مناسبت خیلی تاثیرگذار بود.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: تسنیم