معلمی شغل نیست، عشق است
مصاحبه با دبیر ادبیات و كاربر فعال تبیانی
معلمی شغل نیست، عشق است، اگر به عنوان شغل انتخابش کردهای، رهایش کن و اما اگر عشق توست، پس، مبارکت باد!
معلمی شغل نیست، عشق است، اگر به عنوان شغل انتخابش کردهای، رهایش کن و اما اگر عشق توست، پس، مبارکت باد!
1 – بیوگرافی لطفا؟
بسم الله الرحمن الرحیم
(ن والقلم و ما یسطرون)
با عرض سلام و وقت به خیر، خدمت شما دوستان عزیز. من یک معلمم، و دیگر هیچ ...
2 – چگونه به این رشته علاقهمند شدید و نمرهی ادبیات شما در دبیرستان چند بوده است؟
علاقهی به ادبیات، از دوران کودکی با من عجین شده بود، در واقع پدر بزرگوارم باعث به وجود آمدن این علاقه شدند، ایشان شبهای متمادی برایمان «شاهنامه، هزار و یک شب و امیرارسلان نامدار» میخواندند و ما هم سراپاگوش.
ولی هیچوقت اجازهی دست زدن به کتابهای پدر را نداشتیم، گاهی اوقات که شیطنتمان گل میکرد، وقتی ایشان در منزل حضور نداشتند، به سراغ کتابهایشان میرفتیم، به خصوص «هزار و یک شب»؛ و می نشستیم ادامهی داستان شب گذشته را با اشتیاق میخواندیم، ولی متأسفانه، شب که پدر، داستان را برایمان میخواندند، هیجان شنیدن ادامهی آن فروکش کرده بود!
نمرات ادبیاتم عالی بود. البته سال چهارم دبیرستان که بودم (نظام قدیم)، دبیر ادبیات مان، خانم محترم مسنی بودند که همیشه از دست بنده شاکی بودند، چون سر کلاس ایشان فقط گوش میدادم و هیچ نکتهای را یادداشت نمیکردم و متأسفانه، هر وقت از من درس را شفاهی میپرسیدند، بهانهای برای کم کردن نمرهام پیدا میکردند!
3 – چند سال است که در کنار تختهی کلاس میایستید و تدریس میکنید؟
بیست سال.
4 - دلیل انتخاب این شغل چیست؟ آیا فکر میکردید یک روز معلم شوید؟
علاقهی زیادی که به بچهها دارم، باعث انتخاب این شغل شده است. گاهی اوقات خستگی و فشار کار باعث میشود كه صبوری خودم را از دست بدهم، ولی چند لحظه بعد، حرفهای بچهها، لبخند همیشگی را به چهرهام برمیگرداند.
هیچوقت فکر نمیکردم معلم شوم، دبیرستان که بودم، در جواب این سوال و در واقع این موضوع انشاء كه میپرسید: «میخواهید در آینده چکاره شوید؟» مینوشتم: «بازیگر»، چون تئاتر کار میکردم. چند سالی هم ادامه دادم، ولی هر زمان، در قالب کسی در آمدن، با روحیهام سازگار نبود. گرچه بچهها همیشه میگویند: شما میبایست بازیگر میشدید و من هم با انتخاب این شغل، به آرزوی اولم هم جامهی عمل پوشاندم.
5 – از شرایط تدریس و شغل معلمی برایمان بگویید، آیا راضی هستید؟
تنها به این سخن بسنده میکنم که: معلمی شغل نیست، عشق است، اگر به عنوان شغل انتخابش کردهای، رهایش کن و اگر عشق توست، مبارکت باد!
6 – آیا تاکنون شعر گفتهاید؟ به شعرهای کدامیک از شاعران معاصر علاقهمند هستید؟
سرودن شعر، ذوق و استعداد میخواهد؛ شعر جوشش است، نه کوشش. دوست دارم در این وادی گام بردارم. گاهی اوقات چیزهایی را زمزمه میکنم، ولی نمیدانم میتوان نام شعر بر آنها نهاد یا خیر؟!
این هم یکی از زمزمههای من، تقدیم به آخرین منجی:
به ناگاه
رویای دیدن تو
ذهنم را مملو از شادی میکند
نباشی
تمام بودن من
در پستوی تاریک افکارم
گم میشود
ای روشنای محض
بر من ببار...
به شاعران زیادی علاقهمندم، زنده یاد: قیصر امین پور، استاد محمدعلی بهمنی، سهراب، اخوان و ... و البته از شعرای خوب و جوان کشورم، آقای «فاضل نظری».
7 - کدامیک از سبکهای شعر را میپسندید؟ در مورد سبک مورد نظرتان توضیح دهید؟
سبک هندی که به آن اصفهانی هم میگویند، ویژگیهای زیادی دارد که من به خاطر بکر و تازه بودن مضامینش، این سبک را دوست دارم. البته پیچیده و دشوار هم هست، به خصوص اشعار بیدل، ولی به «مفردات» صائب بیشتر علاقه دارم، چون فهم اشعارش نسبت به دیگران سادهتر است. این هم نظر دکتر سیروس شمیسا:
«قالب شعر در سبک هندی، «تک بیت» است که شکل غزل مییابد و به این صورت، در یک بیت کامل میشود. منتهی این ابیات وقتی در کنار هم قرار میگیرند، قالب غزل میسازند. شاعر در این راستا میبایست مصرع اول را با مضمونی تازه بیان کند تا مطلب او جدید باشد. این امر باعث میشد که روز به روز امکان شاعران برای ایجاد روابط تازه، محدودتر شود و آنان به سراغ ربط دادن امور دورتر بروند و کمکم در ورطه تعقید و اغراق افتند و ابهام در شعر به وجود آید. به این جهت است که میگویند در سبک هندی ابهام وجود دارد.
همنشــــین مردم نا اهــــل هم در زحمت است | چشم، بیمار است و بینی، بار عینک میکشد |
***
مرا صائب، به فکر کار عشق انداخت بیکاری | عجب کاری برای مــــردم بیکار پیــــدا شــد! |
و این بیت معروف از غزلیات صائب:
فکــــر شنبه، تلــخ دارد جمعـــــهی اطفال را | عشرت امروز بیاندیشهی فردا خوش است |
8 – خاطرهای از کلاس ادبیات در مدرسه دارید؟ لطفاً برایمان تعریف کنید؟
هر روز برای من خاطره است و به قول یکی از شعرای عزیز: «فردای ما با خاطرات عشق زیباست»
یادآوری این خاطره، همیشه لبخند بر روی لبم نشانده است: یک روز، بچهها امتحان ادبیات داشتند و من دیر به سر كلاس رسیدم، وقتی که وارد کلاس شدم، مریم تا مرا دید، گفت: وای دویست تومنم! لازم به ذکر است که چند سال پیش، دویست تومان پول زیادی بود! گفتم: چی شده مریم جان؟ پول گم کردی؟ که دیدم دوستانش از خنده ریسه رفتند. گفتم: اتفاقی افتاده؟
تعریف كنید با هم بخندیم. یکی از بچهها همون طور که ریز ریز میخندید گفت: خانم، مریم درس نخونده بود و گفت اگه امروز خانم معلم نیاد مدرسه، دویست تومان میاندازم صندوق صدقات. همون موقع که پول رو انداخت، شما اومدین!
اون روز از خیر امتحان گرفتن گذشتم، تا صدقهی مریم، تأثیر خودش رو گذاشته باشه.
9 - به کدامیک از شعرهای شاعران علاقهمند هستید و در اوقات فراغت، بیشتر کدام را مطالعه میکنید؟
من قالب غزل را خیلی دوست دارم و همینطور شعر کوتاه را. حتی گاهی اوقات پیش آمده که اشعار کتابی را دوست نداشتم و فقط به خاطر یک شعر کوتاه، کتاب را خریدم. معمولاً غزلیات شاعران معاصر را مطالعه میکنم.
10 - بهترین و خاطرهانگیزترین خاطرهای که در دوران تدریس داشتهاید، چه بود؟
بهترینها که زیادند، ولی دیدن موفقیت بچهها، همیشه بهترین خاطره بوده است. چند سالی هست که با یکی از دانشآموزانم که در رشته کارشناسی ارشد تاریخ تحصیل كرده است، همکار هستم.
11 - نظر شما دربارهی دادن هدیه از طرف شاگردان به معلمان چیست؟
من دوست ندارم، ولی همیشه محبت بچهها را با هدیه دادن کتاب جبران کردم؛ و بهترین هدیهای هم که در دوران تدریسم گرفتم، نامهای بود که یکی از شاگردان ممتازم برایم نوشت.
12 – به کدامیک از آموزگاران دوران تحصیل تان «از ابتدایی تا دبیرستان» علاقهمند بودهاید؟ ایشان چه خصوصیاتی داشتند؟ آیا نام این معلم را به خاطر میآورید؟
من همیشه معلم کلاس اول «خانم خاکساری» را دوست داشتم و هیچوقت فراموش شان نمیکنم. ایشان، بینهایت رئوف و مهربان بودند و یکی از دبیران عزیز و بزرگوارم، دبیر ادبیاتم «خانم شفا بخش» بودند که با وجود سختگیر بودن، بسیار شوخطبع و دوست داشتنی بودند.
13 – به نظر شما، معلم خوب باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ از نظر شما دانشآموز خوب چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
بهترین ویژگی برای یک معلم، صبور بودن است و یک معلم خوب، یک دوست است؛ کسی که با عشق به بچهها درس میدهد؛ و دانش آموز خوب هم کسی است که به کلاس درس احترام بگذارد و همت عالی داشته باشد و به آنچه که در کلاس میآموزد، اکتفا نکند.
14– آیا تاکنون از شیطنتهای دانشآموزان عصبانی شدهاید؟عکسالعمل شما با این دانشآموزان چه بوده است؟
شیطنت بچهها را دوست دارم و معتقدم که اقتضای سن آنهاست، ولی اگر منجر به بیادبی شود به آنها نمره منفی میدهم و حداكثر، یک جلسه از کلاس درس محروم شان میکنم.
این تصویر، مربوط به كلاس ما بعد از زلزله زرند كرمان و در كانكس است.
15 – اگر از دانش آموزی درس بپرسید و بلد نباشد، چه عکسالعملی نشان میدهید؟
معمولاً هر جلسه، به صورت کتبی امتحان میگیرم و بچهها اگر درس نخوانده باشند، در طول سال یک بار فرصت دارند كه قبل از کلاس با من صحبت کنند و برای بار اول، چشمپوشی میکنم.
16 – چطور با تبیان آشنا شدید؟ از کدام بخشهای سایت تبیان بیشتر استفاده میکنید؟
یکی از دوستان برادرم عضو سایت بودند، از طریق ایشون با تبیان آشنا شدم. این روزها فعالیتم در بخش «شبکهی اجتماعی» بیشتر است، ولی قبلاً بخش «ثبت مطلب اعضا و وبلاگ». از بخش مشاورهی تبیان هم برای کمک به بچهها و دوستانم استفاده میکنم.
17 – آیا تاکنون به عنوان کاربر منتخب برگزیده شدهاید؟ در کدام بخشها و چه سالی؟
بله اردیبهشت ماه 89 بخش ثبت مطلب و آبان ماه 91 به عنوان وبلاگ برتر.
18 - نام کاربری شما در سایت چیست؟ و به چه معناست؟
آنیما به معنی بی نیاز، قبلاً هم خدمت دوستان خوبم گفته بودم که انتخاب این اسم، ربطی به فلسفهی «یونگ» ندارد. خواهرم عبارت آنیما را از یک کتاب جیبی «لغت کردی» برام انتخاب کرد.
19 – آیا کاربران معلمی که در بخشهای کاربری فعالیت میکنند را میشناسید؟
آقای "منصور مقدم" و خانم "حسن زاده "
20 – چرا همیشه این جملهی زیبا را در انتهای مطالب تان به کار میبرید؟ "شاد باشین و زلال"
بهترین چیزی که از خدا برای همهی دوستان خوبم میخواهم شادبودن است و دوست دارم كه این شادی، توأم با پاکی و صفای دل باشد.
21 - بیشترین مطالبی که شما در تبیان به ثبت میرسانید در چه حوزهای است؟
مهدویت و ادبیات.
22 – فعالیت باشگاه کاربران تبیان را چگونه ارزیابی مینمایید؟ اگر پیشنهادی داشته باشید با گوش جان میشنویم؟
من بیشتر وقتم را به خواندن مطالب "شبکه اجتماعی، ثبت مطلب و وبلاگ دوستان" سپری میکنم. مطالب شبکه متنوعتر و کوتاهتر هستند و دلیل جذب تعداد زیاد کاربران هم همین بوده است.
23 – اگر بخواهید دوستان تبیانی خود را «بدون ذکر نام» معرفی کنید، بهترین خصوصیت شان را در چه میدانید؟
صمیمیت، همدلی و مهربانی و شوخطبعی.
24 – خاطرهای شیرین از تبیان یا کاربران به خاطر دارید؟
اولین باری که یکی از مطالب وبلاگم مورد توجه قرار گرفت، خیلی خوشحال شدم. جالب این جا بود كه یکی از دوستان به نام «دهکده رویایی» به من اطلاع دادند و من خودم دقت نکرده بودم.
و یک خاطرهی خوب هم دارم که هیچوقت فراموش نمیکنم. شروع آشنایی من با یکی از دوستان قدیمی بود که با جر و بحث همراه بود و هرگز تصور نمیکردم كه به یک دوستی عمیق و پایدار منجر شود.
25 – اگر قرار بود سوالی پرسیده شود و خود شما مسوول طرح این پرسش از خودتان بودید، چه سوالی مطرح میکردید؟
فکر میکنم سوالی بافی نمانده، فقط دوست دارم كه خدمت همهی معلمان و همکاران ارجمندم تبریک عرض کنم و بگویم که: خدا قوت، و شمع وجودتان همیشه مستدام باد!
26 – یک بیت شعر یا یک جمله به انتخاب خودتان برای سخن پایانی بفرمایید.
تنها چیزی که خرجی ندارد جاری شدن در ذهن دیگران است، پس آن گونه جاری شوید که خنده بر لبان شان نقش ببندد، نه نفرت در دلهایشان.
نه بــرگ گلی به شاخهها میمانـد | نه هیچکسی به جز خـــدا میماند |
خوش باش و بدی نکن که از ما تنها | یک خوبی و یک بدی به جا میماند |
شادباشین و زلال، آنیما، اردیبهشت 92
باشگاه كاربران تبیان به داشتن چنین كاربرانی افتخار میكند و برای تمامی معلمان كشور عزیزمان ایران، آرزوی سلامتی و نشاط را هدیه میآورد.
باشگاه كاربران تبیان
مصاحبههایی از سایر كاربران تبیانی:
صفحه اصلی مقالات مصاحبه با كاربران تبیان