تبیان، دستیار زندگی
اسفندیار از آخرین انشایش عدد 6 گرفت. همه می دانستند که اسفندیار خوب انشا می نویسد. این انشای آخری هم انشای بدی نبود. اما آقای زمانی می گفت که همه ادبیات را به مسخره گرفته است
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسفندیار و ارسطو


اسفندیار از آخرین انشایش، نمره ی شش گرفت. همه می دانستند که اسفندیار خوب انشا می نویسد. این انشای آخری هم انشای بدی نبود، اما آقای زمانی می گفت که همه ی ادبیات را به مسخره گرفته است.


امتحان

نمره های اسفندیار در درس های دیگر، معمولی بود. در واقع بگیر، نگیر داشت. یک بار تاریخ را بیست می شد یک بار دوازده و حتی پیش می آمد که از تاریخ هم نمره ی تک بگیرد. حکایت درس های دیگر هم همین طور بود. نمره های تک گاهی گداری اسفندیار هم برای این بود که مثلاً اسفندیار وسط امتحان تصمیم می گرفت، انشاء بنویسد. فلسفه بافی کند. معلم علوممان هم اسم اسفندیار را ارسطو گذاشته بود و سر کلاس ، اسفندیار را ارسطو صدا می زد. اسفندیار اعتراضی نداشت خصوصاً این که خوانده بود که اسکندر شاگرد ارسطو بوده است.

با این حال نمره ی انشای اسفندیار یا همان ارسطو همیشه بیست بود. همیشه چیزی در انشاهایش داشت که شنونده را شوکه کند، حتی معلم های انشا را. همین آقای زمانی هم که فقط معلم فارسی ما سال سومی ها بود ، همیشه به انشاهای اسفندیار بیست می داد.

تا این بار آخر که آقای زمانی عصبانی شد و نمره ی شش را پای انشای اسفندیار کاشت.

فردای آن روز پدر اسفندیار آمد، مدرسه؛ موقع زنگ تفریح دوم که از این زنگ تفریح های کوتاه بود. از این زنگ تفریح های کوتاه یک ربع ساعتی.

اسفندیار را هم خواستند و اسفندیار هم دفتر انشایش را برد و یک بار دیگر انشایش را خواند. انشایی که موضوعش اقتباس ادبی بود.

اسفندیار نوشته بود که اصلاً اقتباس ادبی موضوعیت ندارد. اصلاً ادبیات مفهوم و موضوعیت خود را از دست داده است. نوشته بود. ادبیات وسیله ی اندیشه است. من همین طور که می توانم به دلخواه فکر کنم می توانم ادبیات را هم عوض کنم. تغییر دهم.

معلم علوممان هم اسم اسفندیار را ارسطو گذاشته بود و سر کلاس ، اسفندیار را ارسطو صدا می زد. اسفندیار اعتراضی نداشت خصوصاً این که خوانده بود که اسکندر شاگرد ارسطو بوده است

نوشته بود، ما بر اساس کلمه هایی که بلدیم فکر می کنیم. اما من به مفاهیمی فکر می کنم که کلمه ای برای آن وجود ندارد. و برای این که فکرم را برای دیگران تشریح کنم ناچارم واژه های جدید بسازم. بعد این واژه های جدید، معیار اندیشه ی جدید دیگران می شود. برای همین هم هست که امتحان معمولی ریاضی یا علوم را همیشه همان طور که معلم ها می خواهند جواب نمی دهم. مثلاً من برای امتحانی که برگزار نکردنش بهتر از برگزار کردنش است یک اسم پیدا می کنم مثلاً اسمش را می گذارم فیرتاز. بعد باید بیاییم راجع به فیرتازها فکر کنیم. فیرتازهایی که مثل همین امتحان هایی است که برگزار نکردنش بهتر از برگزار کردنش است بعد از این فیرتاز، به فورپاز می رسیم. حالا فورپاز چیست؟ فورپاز امتحانی است که برگزار نکردنش مثل برگزار کردنش است و از همین فورپاز به فارشاز می رسیم. فارشاز امتحانی است که برگزار نکردنش بدتر از برگزار کردنش است. البته اسفندیار چیزهای دیگری هم نوشته بود که پدر اسفندیار هم چیزی از ان ها متوجه نمی شد.

پدر اسفندیار نمی دانست انشای پسرش چه معجونی است ، وگرنه هرگز به مدرسه نمی آمد. وقتی انشای اسفندیار تمام شد. پدر اسفندیار شروع به عذرخواهی کرد. اسفندیار را از دفتر بیرون فرستادند و چند دقیقه ی دیگر هم پدر اسفندیار با معلم ها مذاکره کرد. نیمی از دقایق زنگ بعدی هم به زنگ تفریح کوتاه یک ربع ساعتی وصل شده بود.

همه رفتیم سر کلاس. باز هم با آقای زمانی کلاس داشتیم. زنگ املا بود. آقای زمانی املای کوتاهی خواند و دفترها را جمع کرد. فرصتی برای تصحیح املاها نبود. زنگ خورد. اقای زمانی به اسفندیار گفت که بماند تا املاها را تصحیح کند. در همان اثنای تصحیح املاها به اسفندیار گفته بود که دیگر نیازی نیست انشاء بنویسد. نمره ی انشایش تا آخر سال بیست خواهد بود.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان