تبیان، دستیار زندگی
به انسان امانت بزرگی داده شده است که دیگر موجودات از عهده ی برداشتن آن برنیامده اند و آن بنابر قوی ترین قول، عقل است که میزان پاداش و کیفر الهی بر اساس آن می باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مهم ترین مساله بعد از خدا

امامت

مکتب امامت در تشیع اثناعشری از ویژگی هایی برای ماندگاری برخوردار است که در کم تر مکتبی نظیر هر کدام از متغیرهای ماندگاری آن را می توان جستجو نمود.

نویسنده، در این نوشتار کوشیده است تا نمایی هر چند محدود را به صورت فشرده و کوتاه از یکی از عوامل بسیار موثر در این رابطه در معرض توجه خوانندگان قرار دهد. عامل تقیه از نظر وی نقش تعیین کننده ای در ماندگاری مکتب امامت در تشیع اثناعشری داشته است؛ هم از آن روی که موجب امان نسبی شیعیان از گزند دشمنان در زمانه ی خودشان بوده است و هم به لحاظ این خاصیت که در حد انتظار از یک نظام تحفظی سازمان یافته است، و هم از آن رو که از مرجعیت مکتب نگهداری کرده است.

با این توصیف طبعاً تقیه یک عمل ساده نیست، بلکه به مثابه چتری وسیع و فراگیر شامل اجزا و بخش های عمل کننده است و نیز ابزار کارآمدی در اختیار دارد که به گونه ای هدفمند در جهت هدف اصلی عمل می کنند.

روش ها و شیوه های عملی در تقیه و شکل های اجرایی آن نسبت به رهبران و شیعیان متفاوتند. از این رو نیاز به آموزش و مهارت یابی دارند، چیزی که اگر در برهه هایی از این زمان بدان ها التفات می شد شاید کار به درازا نمی کشید. این نوشتار شناخت کاملی از تقیه را تضمین نمی کند و تنها به منزله ی پیش نمایشی برای جلب توجه نسبت به آن می باشد.

انسان زیرک انسانی است که موانع رشد و شکوفایی خود را هرچه سریع تر بشناسد و آنها را برطرف سازد تا با سرعتی بیشتر و رضایتی بالاتر، به اهداف بزرگ خود در زندگی دست یابد. ارسطو برای دست یابی به تحقق هر هدفی چهار علت ضروری دانسته است: مادی، صوری، فاعلی و غایی.

درست دانسته نیست که منظور ارسطو وجود یافتن این چهار علت در عرض هم برای تحقق وجود چیزی بوده است یا در طول. آن چه ما از این دستور دریافت می کنیم این است که قبل از اندیشه ی به وجود آوردن هر چیز، التفات به چهار عنصر ضرورت دارد تا ماندگاری آن برای رسیدن به هدف تضمین شود.

این دستور به ما نشان می دهد که صرف ایجاد و تحقق یک پدیده - در این جا مکتب تشیع- دلیل بر ماندگاری آن نیست و ماندگاری آن به دلیل و علت یا به قول ما عامل دیگری نیاز دارد (بنگرید: علت محدثه و علت مبقیه را)؛ زیرا ما در این نشئه ی آفرینشی محکوم قوانینی هستیم که یکی از آنها قانون تغییر است؛ تغییر نه تنها در فیزیک، بلکه در متافیزیک هم جاری است. این دریافت دومی را از التفات به جریان تاریخ گذشته ی خود به عنوان انسان در طبیعت دریافت می کنیم.

در این سیر انفسی به درون تاریخ به این واقعیت می رسیم که با گذشت زمان جامعه ها متحول می شوند. فرهنگ مادی تغییر می یابد و فرهنگ معنوی هم به تابع آن دگرگون می شود. نوع برداشت از مسائل متناسب با آن چه هست عوض می‌شود. در همین رابطه جریان های فکری و مکاتب بشری چهره عوض می کنند و با آن چه در هنگام تأسیس بوده اند، متمایز می شوند.

به انسان امانت بزرگی داده شده است که دیگر موجودات از عهده ی برداشتن آن برنیامده اند و آن بنابر قوی ترین قول، عقل است که میزان پاداش و کیفر الهی بر اساس آن می باشد

این دگرگونی ها گاه تا آن جا عمیق است که جز تشابه اسمی وجه تناسبی با هم ندارند. گاه در کاوش های خود می بینیم جریان نوظهوری با جریان خاموشی که مدت ها از غروب آن گذشته است پیوند می خورد.

غرش از این مقدمه این است که بر اساس اصل تغییر، که یکی از قوانین آفرینش الهی است، ماندگاری یک مکتب با جریان فکری به علت های خاصی نیازمند است و صرف ظهور آنها دلیل بر مانایی آنها نیست.

با این رویکرد به مسأله به این واقعیت می رسیم که مانایی ادیان و مکاتب الهی در میان جامعه ها نیز به عوامل ماندگاری نیاز دارند و در همین ارتباط مکتب امامت در اسلام نیز از این قاعده بیرون نیست.

عوامل یا علت های مانایی به مثابه پایه های بنیادینی حیات را در شریان های مکاتب جاری نگه می دارند و یکی دو تا نیستند.

آن چه نگارنده در این نوشتار کوتاه درصدد آن است التفات گذرایی به عمده ترین این عوامل یعنی تقیه است.

چرا تقیه؟

اگر پیروان مکتبی نسبت به آن متعهدند باید در راه بقای آن جان فشانی کنند نه آن که به هنگام برخورد با مانع کنار بکشند و مکتب را حاشا کنند.

در واقع، مطرح شدن این سوال نشانه ی نداشتن درک درستی از تقیه است. اگر تقیه به معنای ترس محض و در نتیجه کنار کشیدن باشد این سۆال به جا و درست است؛ اما مشکل در این جاست که ما درک درستی از تقیه نداشته ایم.

قبل از آن که به بحث از چیستی تقیه بپردازیم خوب است به استراتژی اساسی دین اسلام نگاهی بیندازیم و ببینیم در ساختواره ی این دین چه چیزهایی به عنوان ارزش پایه مطرح است.

در سوره ی بقره خداوند انسان را به عنوان خلیفه ی خود معرفی می کند و در سایر آیات نیز به او تاج کرامت و فضیلت بر بسیاری از آفریده های خود می بخشد.

پس انسان تا این جا بعد از مسأله ی خدا مهم ترین است.

امانت

چرا انسان مهم ترین است؟

زیرا به انسان امانت بزرگی داده شده است که دیگر موجودات از عهده ی برداشتن آن برنیامده اند و آن بنابر قوی ترین قول، عقل است که میزان پاداش و کیفر الهی بر اساس آن می باشد.

عقل در نگاه دینی، پیامبر درون است و با پیامبر برون در ارتباط تنگاتنگ با این حال آن به خودی خود هدف از آفرینش انسان نیست، زیرا یک ابزار تشخیص راه از بی راه است، و دلیل مهم ترین بودن انسان را باید در عظمت هدفی جستجو نمود که او بدان منظور آفریده شده است.

این هدف در بیان قرآن عبادت خداوند مطرح شده است و عبادت به معنای مشی در طریقی است که خداوند آن را برای انسان پسندیده، و آن نیز به دین الهی یعنی آیین فطرت تعبیر شده است.

دین چنان که از تعبیر آیین فطرت درمی یابیم روش صحیح و تضمین دار زندگی در این جهان است. در مجموع به این نتیجه می رسیم که دین نیز برای انسان است.

با این رویکرد به دین می بینیم که با وجود این که آن در خدمت انسان است اما موقعیت آن به گونه ای اساسی و زیربنایی است که با تهدید آن سلامت مشی انسان و در نتیجه رسیدن به کمال او تهدید می شود. پس به هر قیمتی که شده است باید از آن حفاظت شود، زیرا سعادت انسان در خطر قرار می گیرد.

این نگاه به دین هرچند نگاهی برون دینی است و شاید به نوعی ابزارانگارانه تلقی شود، لیکن از باب «المجاز قنطره الحقیقه» در آغاز راه دینداری لازم است. پس تا این جا به دو ارزش بسیار مهم رسیدیم، اما پس نگاه به عقل درون و برون به چه منظور بود؟

وقتی به مصلحت ها می نگریم، می بینیم بعضی در حدی هستند که به راحتی و آسانی قابل درک هستند، اما بعضی دیگر عمیق اند و نیاز به اعمال قدرت بیشتر ذهن دارند. به عبارت دیگر مصلحت هایی که در لفافه ی قوانین آفرینش گنجانیده شده اند دو نوع هستند: ساده و پیچیده.

پیامبران(علیهم السلام)، به عنوان انسان کامل، کسانی هستند که به اذن خداوند دارای قدرتی هستند که می توانند کلید واره های غیب الهی را در اختیار بگیرند و درهای نگشوده ای از مصلحت ها را برای انسان بگشایند. پس حفظ وجود اینان کلیدی و بسیار اساسی است، و این سومین ارزش است.

از این جا به بعد هر آن چه هست تابع این سه ارزش محوری قرار می گیرد و به تابع آنها قداست و حرمت می گیرند که آن چه مربوط به منافع انسان است از این باب تلقی می شود.

تقیه برای ماندن خود در جهت ماندن مکتب و امامت، برای تضمین یابی سعادت انسان

دین الهی باید پابر جا بماند تا بتواند انسان را به کمال برساند اما چگونه؟ ممکن است کسی بگوید انسان ها دین را از آن رو که متعلق به آنان است حفظ می کنند. آری، درست است که همه ی انسان ها در دین سهم دارند، اما همه به آن متعهد نیستند، زیرا به درستی حقیقت را درنیافته اند. وانگهی کار انبیای الهی(علیهم السلام) را پس از آنان چه کسی باید عهده دار باشد؟

در این نقطه به ضرورت وجود امامانی می رسیم که انسان ها به حکم عقل وظیفه می یابند از این ارزش های اصیل پاسداری نمایند و شاخص روشن آنها در زمانه ی بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مکتب و امامت است.

با این وجود اگر اشخاص یعنی پیروان وجود نداشته باشند و به تعبیری از بین بروند چه کسی باید از آن ارزش ها حراست کند؟ پس باید تدبیری برای ماندن آنان نیز وجود داشته باشد؛ تدبیری که دین آن را اعلام نموده و تجویز کرده باشد و آن دست یازی به شیوه ها و روش های ویژه ای در تحفظ و پوشیده کاری است، و از نظر ما عنوان کلی این روش ها تقیه است، و همین نیز توجیه آن است که چرا تقیه؟

تقیه برای ماندن خود در جهت ماندن مکتب و امامت، برای تضمین یابی سعادت انسان.

البته ناگفته نماند که توسل به این روش ها در وضعیت عادی نیست و تابع شرایطی است که عمدتاً به نوعی توأم با ترس است، اما نه ترسی که در روان شناسی تبیین می شود.(1) این ترس مقدس ناشی از حکم عقل و دارای بار حزم و دوراندیشی است.

پی نوشت ها:

1- برخی کتب روان شناسی، ترس را به طور عمومی به عنوان واکنشی محتاطانه نسبت به محرک های احاطه شده تعریف می کنند (ر.ک به: یونسی، 1384).

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع: سایت راسخون

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.