تبیان، دستیار زندگی
با كدام آفتاب طلوع كرده‌ای؟ از كدام مشرق نورانی به جلوه درآمده‌ای كه به هر سمت می‌ایستم آفتاب تو در مقابل من است؟ هزار بار با خودم كودكی‌هایم را دوره می‌كنم. هزار روز در ابتدای خودم می‌ایستم و گذشته‌ام را می‌شمارم از هزار رودخانه باكره وضو می‌گیرم تا به د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقط مادر بمان


با كدام آفتاب طلوع كرده‌ای؟ از كدام مشرق نورانی به جلوه درآمده‌ای كه به هر سمت می‌ایستم آفتاب تو در مقابل من است؟ هزار بار با خودم كودكی‌هایم را دوره می‌كنم. هزار روز در ابتدای خودم می‌ایستم و گذشته‌ام را می‌شمارم از هزار رودخانه باكره وضو می‌گیرم تا به دست‌هایت كه از نماز می‌آیند برسم.

فقط مادر بمان

شنیده‌ام بهشت با قدم‌های تو آغاز می‌شود و عشق كلمه‌ای است كه لب‌‌های تو با آن متبسم می‌شود. كدام رود پریشان را به تماشا بایستم كه با نگاه تو آرام نشده باشد. كدام چشمه خروشان را به صحرا دعوت كنم كه از چشم‌های تو آغاز نشده باشد. كدام واژه را به زبان بیاورم كه در برابر نامت به ركوع نیامده و به سجده نیفتاده باشد. واژه‌ها تنها با زبان تو شیرین می‌شوند و شیرین‌ها، فرهادی‌ات را كوهستان كوهستان نجوا می‌كنند.

آه ای شیرین‌شیفته تاریخ! ‌مادر! هزار سال است كه كودكی‌ام را بر شانه‌های تو می‌بارم. هزار سال است كه به دستان می‌دوم و نمی‌رسم. هزار سال است كه نامت را نجوا می‌كنم و جوان می‌مانم. هزار سال است زبانم به نامت كه می‌رسد سكندری می‌خورد.

باران، لبخندهای تو را به یاد می‌آورد و خورشید، مهربانی‌ات را كه فردایم را روشن‌تر می‌كند، فریاد می‌زند.

به باران گفته‌ام تنها بر جا پای تو ببارد، به چشمه گفته‌ام تنها به سمت تو بدود و به رودخانه سفارش كرده‌ام كه فقط برای وضوی تو زلال بماند.

ابرها از هر طرف كه بیایند بر دست‌های تو سرازیر می‌شوند. تا تو با آسمانی‌ترین آبی كه می‌شناسیم وضو بگیری، آن‌گاه 2 ركعت نماز عشق به قبله‌ای كه فقط تو می‌شناسی بخوانی و مادرتر بمانی.

كدام روز كدام خورشید؟ در كدام مشرق طلوع كرده كه بر ظهر پیشانی‌ تو عمود نتابیده باشد و كدام باد سرگردان است كه در كوی تو به آرامش نرسیده باشد.

ما نمی‌دانیم تو را با كدام زبان زنده بخوانیم. نمی‌دانیم آفتاب تو را چگونه در آسمان عشق رصد كنیم و با بادها چگونه مویه نماییم لبخندت كدر نشود.

در نبود تو تنهایی تاریكی داریم و در كنار تو هزار چشمه زمزم. آه ای زمزمه عشق، با ما جز با نگاهی كه نشان خدا دارد مباش و جز با كلماتی كه آیه‌های عشق‌اند حرف نزن.

با ما مادر بمان، در هر لحظه‌ای از تاریخ كه باشیم، در هر نقطه‌ای از جغرافیا و به هر قبله‌ای كه می‌دانیم و نمی‌دانیم قامت بسته باشیم

ما دیروزمان را در سایه دست‌های تو به امروز رساندیم و فردایمان اگر خورشید مهربانی‌ات نباشد معلوم نیست سر به كدام بیابان بگذارد.

جاده‌های به سمت تو راه افتاده‌اند، كوچه‌های بن‌بست با قدم‌های تو به آسمان می‌رسند و گل‌ها تنها برای دیدن تو چانه می‌زنند. نگاه كن مادر، تا بهار در سرشاخه‌ها قدم بزند، حرف بزن تا باران در زمین جریان یابد، تا آسمان به پای زمین بیفتد و لبخند بزن تا كدورت جهان را كدر نكند.

با ما مادر بمان، در هر لحظه‌ای از تاریخ كه باشیم، در هر نقطه‌ای از جغرافیا و به هر قبله‌ای كه می‌دانیم و نمی‌دانیم قامت بسته باشیم.

  با ما فقط مادر بمان.

بخش خانواده ایرانی تبیان


منبع : جام جم آنلاین

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.