از سینما به تئاتر
با اینهمه با اذعان به شرایطی كه پیش رویمان هست، در این مجال نگاهی موجز به وضعیت تئاتر در امروز ایران میافكنیم و خالی از هرگونه حب و بغض یا وابستگی به جریانهای متنفذ در این شاخه از هنر، به واكاوی آسیبها و مصایب میپردازیم، چه اینكه نگارنده هیچ داعیهیی درباره طرح همه جوانب این بحث كه بیتردید بحثی بسیار پردامنه است و علل بسیاری را دربرمیگیرد، ندارد.
هم در سینما و اكنون در تئاتر، ریشه مسائل از این دعوای قدیمی سربرآورد كه اقتصاد و مناسبات مادی هنر، تا به كجا اهمیت دارد و سمت و سوی هنر به راستی باید كدام جهت را نشانه رود؟ از آنجایی كه اقتصاد در قامت زیربنای جامعه و همه زیرشاخههایش، قدرتی بیحد و حصر دارد، دیری نگذشت كه كسب سود هر چه بیشتر، خود را زیر نام هنری كه مخاطب را مهم دانسته و به او متوجه است، پنهان كرد.
سخن از آنجا آغاز شد كه برای عمومیتر كردن هنر نمایش و برای اینكه به نسبت، هنری منزویتر بود (بی توجه به اینكه همین گوشهنشینی و عزلت تئاتر، خود، اصالت و استقلالی منحصر به او میداد كه مثلا سینما فاقد آن بود) و برای آنكه مخاطبانی فراگیر را در خود بپذیرد، پذیرای هنرمندانی! شد كه همانطور كه فروش گیشه را برای سینما تضمین میكردند میخواستند تماشاگران عمومی را هم جلب تئاتر كنند.
جالب اینجاست كه نسبت به این رویداد، صاحبنظران و حتی برخی پیشكسوتان تئاتر، معایب بیشمار این متد را زیر عنوان تئاتری كه برای تماشاگر است و سبب رونق و شكوفایی هنر نمایش در كلیت آن میشود، نادیده گرفتند، چه اینكه اگر بنا به كشاندن مردم كوچه و بازار پای صحنههای تئاتر بود، نمایشی كه مخاطبی بیشمار داشته باشد، در چارچوب فرمی این هنر، این تنوع وجود داشت تا با انواع گونههای تئاتر خیابانی، سیار و حیطههای اثرگذاریاش را گسترش دهد و این گونه كارگردانان و هنرمندان، كارهایی نو و خلاق را تجربه و عرضه كنند.
در حالی كه با بدعتی كه امروز دیگر فراگیر شده است، با حضور سینما در تئاتر، آنهم نه سینما به مثابه هنر كه بخش تجارتی سینما و ورود خیل چهرههایی كه میتوان آنها را از روی جلد مجلههای زرد گرفته تا دیوار اتاقهای برخی از دختران نابالغ هم دید، دیگر این هنر از درون استحاله شده و چیزی از ماهیتش باقی نمانده است.
با این وصف شاید برخی بر این گمان خطا هنوز پیش میروند كه حضور چهرههایی آشنا از این دست به سبب سودی كه به كلیت این هنر سرازیر میكند و با این فرض كه بخش كوچكی از اجراها را اشغال میكند در نهایت به شكوفایی و اعتلای هنر نمایش در این مرز و بوم میانجامد، سخن و استدلالی كه به تمامی لغو و بیراهه است. چه اینكه نه در حرف كه در واقعیت شرایط پیش رو، میبینیم كه رواج این الگو به قیمت نابودی تئاتر تجربی و دانشجویی كه همواره طی این سالها زیربنای تئاتر و عامل رشد آن بوده، تمام شده است، میبینیم چگونه بازیگران حرفهیی و زبده تئاتر به حاشیه رانده شده و پس از مدتی برای همیشه با صحنه خداحافظی میكنند، میبینیم چگونه كارگردانان با فراخواندن یكی، دو بازیگر خوش چهره و آشنا برای مخاطب، فروش خود را تضمین كرده و سوراخهای متن یا اجرای خود را میپوشانند.
سال 1381 در میانه سالهای دانشجویی بود كه دوبار در تالار مولوی به تماشای اجرای رقص روی لیوانها نشستم، اجرایی كه در واقع نقطه آغاز موفقیت امیررضا كوهستانی و گروهی بود كه از استان فارس به عنوان یكی از قطبهای تئاتر ایران به پایتخت و این تالار دانشجویی آمده بودند.
تالار مولوی دانشگاه تهران از سال 51 كه به همت پری صابری از انبار دانشگاه به تالاری فرهنگی تبدیل شد طی این سالها نمایشهای ارزشمندی به خود دیده است كه هیچ گاه از خاطره عاشقان نمایش محو نخواهد شد.
در حالی كه با بدعتی كه امروز دیگر فراگیر شده است، با حضور سینما در تئاتر، آنهم نه سینما به مثابه هنر كه بخش تجارتی سینما و ورود خیل چهرههایی كه میتوان آنها را از روی جلد مجلههای زرد گرفته تا دیوار اتاقهای برخی از دختران نابالغ هم دید، دیگر این هنر از درون استحاله شده و چیزی از ماهیتش باقی نمانده است
در شرایطی كه نیاوران، میزبان نه تماشاگران كه تماشاچیانی است كه به عشق چهره به چهره شدن با هنرپیشه مورد علاقهشان، همانطور كه مثلا استادیوم آزادی را در داربی استقلال و پیروزی مملو از جمعیت میكنند یا صندلیهای سینما را برای فیلمی هزلگونه پر میكنند، درست همانطور هم سالن نمایش را اشغال میكنند، اجراهای فخیم و اصیل این گروههای كوچك اكثرا فاقد تماشاگرند و با اینكه از هزار تنگنا و بازبینی و تایید گذشته و برگزیده و تحسین شدهاند حتی برای چاپ بروشور و تراكت هم دچار مشكل هستند. معلوم نیست آن پولهایی كه اتفاقا قرار بود با سرازیر شدن، به بدنه تئاتر یاری رساند و در حمایت از گروههای تجربی و دانشجویی صرف شود، كجاست.
بار دیگر در زمستان 91، تالار مولوی میزبان نمایشی دیگر از استان فارس بود. نمایش روایتی شخصی از یك تاریخ كه با وجود همه بیتوجهی مدیران و تماشاگران، از كارگردانی و اجرا تا بازیهایش اثری قابل قبول بود و به همت هنرمندان كازرون روی صحنه آمد. كافی است اندكی پای درددل این بچههای مشتاق تئاتر بنشینید تا از همه رنجهایی كه طی این مسیر دور و دراز متحمل شدهاند، از تمرین و رساندن كار به جشنواره تا عبور از همه راهروهای پرپیچ و خم برای گرفتن اجرای عمومی آگاه شوید. این حال و روزگار تئاتر ایران و این گروههای تئاتری است و با اینكه آثارشان همه مولفههای كاری خوب و قابل قبول را داراست چنان در سكوت و انزوا، میآیند و اجرا میكنند و میروند و چنان برای تامین سادهترین هزینههای خود، مقروض و بدهكار این دوست و آن مرجع و مقام میشوند كه اصلا معلوم نیست آیا دیگر اشتیاقی برای بازگشتن و برای دوباره قدم گذاشتن روی صحنههای تاریك تئاتر داشته باشند یا نه؟
منبع: اعتماد