تبیان، دستیار زندگی
بانزدیک شدن به روز مادر ،هر کس به فراخور سن و سال و موقعیتی که دارد ،حال و هوایش فرق می کند.بعضی ها دلتنگ مادری می شوند که دیگر بین شان نیست.بعضی از کوچک ترها به دنبال کشیدن یک نقاشی یا نوشتن چند خط انشای کودکانه ی زیبا هستند تا دل مادرشان را شاد کنند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : ندا داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روز مادر از نگاهی دیگر


بانزدیک شدن به روز مادر ،هر کس به فراخور سن و سال و موقعیتی که دارد ،حال و هوایش فرق می کند.بعضی ها دلتنگ مادری می شوند که دیگر بین شان نیست.بعضی از کوچک ترها  به دنبال کشیدن یک نقاشی یا نوشتن چند خط انشای کودکانه ی زیبا هستند تا دل مادرشان را شاد کنند اما در این میان ما مادرها هم حال و هوای خاص خودمان را داریم.

روز مادر از نگاهی دیگر

نمی دانم شما هم مثل من حس تان را گم می کنید یا نه ! من حالم دگرگون می شود وقتی جملات و حرف هایی را می شنوم که در وصف مادر می گویند : بهشت زیر پای مادران است . مادر ، خورشید خانه .مادر ، نبض حیات خانواده و.... این توصیفات زیبا گاهی مثل سیلی به صورتم می خورد . مقابل آینه می ایستم و خود را به عنوان یک مادر قضاوت می کنم. چقدر به این حرف ها نزدیکم؟

به گذشته ها سفر می کنم ، من چه تعریفی از مادر داشتم ؟ یاد زمانی می افتم که خیلی کودک بودم و به مجسمه ی زیبایی که در خانه ی مان بود ، ساعت ها نگاه می کردم.به چشمان مهربان مادری که کودک نوزادش را در آغوش گرفته و می خواباند. یادم می آید گرمای آغوش آن مادر ساخته شده از گچ ،از پشت شیشه ی ویترین ،مرا گرم می کرد .هنوز هم آن مجسمه را دوست دارم چون در همه حال لبخندی با آرامش و رضایت به لب دارد و فرزندی که در آغوشش خوابیده، گویی بی خیال دنیا و پستی و بلندی هایش ،دلگرم به یک کوه مهربان و مقتدر است.

کمی که بزرگ تر شدم ،اسم مادر مرا به رویای مادر بزرگی می کشاند که وقتی برایم شالگردن می بافت، اشعار حافظ را از حفظ می خواند . من تمام زمستان گرمای دستانش را دور گردنم احساس می کردم و آن غزل هایی که می خواند در گوشم زمزمه می شد.

سال های بعد مادر برایم ، بانوی مهربان و با گذشتی بود که در تمام خانه حضور آفتاب گونه اش را داشتم. همیشه همان جایی بود که باید. هروقت به او محتاج بودم  چون پری قصه ها می آمد و حرف هایش مانند چوب جادویی دنیای پری ها ،مشکلاتم را دود می کرد.هنوز هم هر جا از مادر می گویند ، دلتنگش می شوم اما افسوس که به بهانه ی مشغله ی زندگی ،تنها به تماسی اکتفا می کنم.

اما خود من چگونه مادری هستم؟ اگر روزی فرزندم بخواهد مرا توصیف کند ،چه می گوید؟ آیا در زندگی او ،من توانسته ام همیشه همان جایی باشم که باید؟ وقتی بزرگ می شود ، مرا چون پری قصه ها توصیف می کند که حضورم و حرف هایم مشکلات زندگی اش را محو می کند؟

نکند گرفتن مدارک مختلف و فیش های حقوقی ماهانه ، از من مادری ساخته باشد که چون شیر بی یال و دم ، نه یک خاطره ی ماندگار است و نه یک اسطوره ی زندگی ساز.

من و هم نسلانم ، درگیر شعارهای زیبای زندگی مدرن ،خیلی زود پله های ترقی را طی کردیم و در دانشگاه رفتن از رقبای مرد خود پیشی گرفتیم و در کار تبدیل به مدیرانی موفق شدیم. پشت فرمان ماشین نشستیم و کمبود وقتمان را با غذاهای کنسروی و ماشین ظرف شویی و بچه های مهد کودکی جبران کردیم.

برای آنکه فرزندان ما تعریف زیبایی از مادر داشته باشند ، باید مادران دوست داشتنی باشیم .باید خورشید خانه هایمان شویم.گرمای محبت و ارامش ما می تواند همه ی اعضای خانواده ی ما را دلگرم کند. فرقی ندارد هر مدرکی که داشته باشیم ، هرمیزان تحصیلات و هر شغل و حرفه ای ، برای خوشبختی خودمان هم که شده باید در خانه زنانگی مان را حفظ کنیم

ما موفق شدیم تا به استقلال مالی برسیم ، چون گذشتگان چند بچه ی قد و نیم قد نیاوریم و وقتمان را درست برنامه ریزی کنیم.

خیلی از ما لذت شیرین در آغوش کشیدن فرزند را تا طی کردن پله های ترقی که برایمان تعریف شده بود ، به تعویق انداختیم و خیلی ها هیچ گاه به این فکر نیافتادیم که مادر شویم.

فرزندان ما ،مادرانی دارند که علاوه بر زبان مادری گاهی به چند زبان دیگر تسلط دارند اما نمی توانند به زبان مادری قصه ی شنگول و منگول را به خوبی تعریف کنند. فرزندان ما صبح زود وقتی خواب هستند ،لباس می پوشند و راهی مهد کودک می شوند ، عصر ها همراه ما و خستگی هایمان به خانه می آیند و به نبودن های ما عادت می کنند.

نمی خواهم بر خلاف مسیر آب شنا کنم .تحصیل ،اشتغال و فعالیت اجتماعی ،همه اش اگر درست انتخاب شود،می تواند از ما زنانی کامل تر بسازد اما بهتر است کمی آنطرف تر را هم نگاه کنیم. بهتر است با خلقتمان نجنگیم. بهتر است در هر شرایطی اولویت زندگی مان را از یاد نبریم.

این روزها زندگی رنگ و لعاب افسون کننده ای دارد اما طعمش را از دست داده .مثل گوجه فرنگی های گلخانه ای! حتی مادرانی که شاغل نیستند ، به لطف کانال های مختلف و تلفن و مشغله های مختلف ، برای فرزندشان صبر و حوصله ی کمتری دارند.

نمی خواهم زحمات مادران هم نسل خودم را زیر سوال ببرم ، ما نیز عاشق فرزندانمان هستیم ،ما هم در هر شرایطی به سلامتی ،آینده ، تربیت و آرامش فرزندانمان فکر می کنیم اما گاهی در مشغله ی روزمره اولویت هایمان گم می شود.

برخی از ما لذت بزرگ شدن فرزندانمان را نمی چشیم. در دوندگی های روزمره فراموش می کنیم ، بزرگ ترین دارایی ما ،امانت هایی هستند که خیلی زود بزرگ می شوند و به سمت زندگی خودشان می روند و ما تنها چند سال فرصت داریم تا این باهم بودن را تجربه کنیم. فراموش می کنیم ،نتیجه ی این با هم بودن تاثیر مستقیم بر آینده ی آنها دارد.

روز مادر از نگاهی دیگر

برای آنکه فرزندان ما تعریف زیبایی از مادر داشته باشند ، باید مادران دوست داشتنی باشیم .باید خورشید خانه هایمان شویم.گرمای محبت و ارامش ما می تواند همه ی اعضای خانواده ی ما را دلگرم کند. فرقی ندارد هر مدرکی که داشته باشیم ، هرمیزان تحصیلات و هر شغل و حرفه ای ، برای خوشبختی خودمان هم که شده باید در خانه زنانگی مان را حفظ کنیم.

پختن یک غذای خوشمزه ،به معنی تلف کردن وقت نیست وقتی هر کدام از ما طعم غذای مادرمان همیشه برایمان بهترین است..

رسیدگی به نظافت و نظم خانه ، توجه به درس بچه ها ، داشتن یک رابطه ی عاشقانه با همسر می تواند خانه ی مان را تبدیل کند به یک گوشه ی دنج روی زمین برای خوشبختی.

ما مادران هر چقدر هم که خسته باشیم ،می توانیم با یک صورت همیشه خندان و دلی که برای فرزندانمان می تپد ، کانون آرامش خان هب مان شویم .می توانیم مادر باشیم و بهشت را به زیر پاهایمان حس کنیم.

یاد هدیه ی پارسال فرزندم می افتم که با خط کلاس اولی اش برایم نوشته بود: از اینکه مادر من هستید از شما متشکرم.

کاش بتوانم مادر خوبی باشم.....

نداداودی

بخش خانواده ایرانی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.