بهشت موعود لیبرال دموكراسى(1)
مرورى بر فقر و تبعیض در جامعه آمریكا
واقعیت این است كه آمریكا ثروتمندترین كشور دنیاست. نرخ رشد تولید ناخالص ملى آمریكا از میانگین تمام كشورهاىعضو سازمان توسعه و همكارىهاى اقتصادى (OECD)و گروه 7 بالاتر مىباشد. هرچند بررسى منابع و چگونگى كسب این ثروت، خارج از موضوع نوشتار حاضر است؛ اما سوال این است كه آیا واقعاً اصل برابرى در فرصتها - به عنوان محور اساسى دموكراسى- در جامعه آمریكا وجود دارد و توزیع ثروتها و امكانات، به صورت عادلانه، میان مردم و طبقات مختلف این كشور انجام مىشود؟ آیا نظام لیبرال دموكرات آمریكا توانسته است كه حداكثر بهرهورى رفاه و شادى را براى حداكثر مردم تامین كند؟ مهمترین شاخصههایى كه در ارزیابى سطح برابرى مورد استفاده قرار مىگیرد، عبارتند از: اختلاف طبقاتى سطح درآمدها، رفاه عمومى، تبعیض نژادى، آموزش و پرورش، اشتغال و بیكارى، بهداشت و امنیت داخلى كه بر اساس آمارهاى معتبر و اعتراف شخصیتهاى سیاسى و فرهنگى آن كشور، مورد بررسى قرار مىگیرد.
بررسى فقر و تبعیض در جامعه آمریكا
تصور رایج این است كه در آمریكا ، حاكمیت با طبقه متوسط مىباشد و یك فرد فقیر مىتواند با اندك تلاشى، خود را به سطح متوسط اقتصادى جامعه برساند. بنابراین، به صورت طبیعى در چنین جامعهاى نباید فقر گسترده وجود داشته باشد؛ بلكه مردم باید از رفاه اقتصادى مناسبى بهرهمند باشند و فرصتهاى پیشرفت براى همگان به صورت برابر وجود داشته باشد.؛ اما آمارهاى موجود، حاكى از این واقعیت است كه حقوق اساسى انسانها در این كشور پایمال مىشود و درصد فقر در این كشور، به شدت افزایش یافته است. در سال 2002م. حدود 34/6 میلیون نفر، یعنى 12/1 درصد از تمام جمعیت آمریكا زیر خط فقر بودهاند (و این میزان در میان سیاهپوستان، 24 درصد بوده است). در سال 2001م. حدود 35/2 درصد كودكان زیر 6 سال سیاهپوست، در فقر زندگى مىكردند. بر اساس درآمد متوسط، میزان فقر، به حدود 17 درصد (در 1997م.) و به بیش از 45 میلیون نفر مىرسد. نابرابرى درآمدها در آمریكا، در سال 2000م. (از زمان ریاست جمهورى بوش)، بیشترین مقدار را داشته و 5 درصد از ثروتمندترین خانوارها، درآمدشان 6 برابر 20 درصد از فقیرترین خانوارها بوده است و با احتساب نابرابرىهاى درآمدى، این نابرابرى در 20 سال گذشته، در حال افزایش بوده است. «گورویدال»، یكى از برجستهترین نویسندگان آمریكایى در این زمینه مىنویسد: «در آمریكا، یك درصد از جمعیت كشور، 60% از ثروت كشور را در دست دارد و 80% مردم آمریكا، وضعیت اقتصادى خوبى ندارند». روزنامه معروف اقتصادى آمریكا «فوربس» نیز اعلام نموده است كه تنها 400 خانواده ثروتمند آمریكایى از تمامى منافع آمریكا بهره مى برند و در حدود 1000 میلیارد دلار ثروت این كشور را به دست آوردهاند. در واقع، ثروت این 400 نفر، برابر با دارایى 100 میلیون آمریكایى است كه در پایینترین رده جدول قرار دارند. آمار و اسناد رسمى دولت فدرال امریكا به خوبى نشان مىدهد كه چگونه یك اقلیت، سهم زیادى از ثروت و منابع این نیم قاره و مملكت وسیع را در دست دارند. این در حالى است كه طبقات پایین و متوسط آسیب دیده جامعه آمریكا كه قسمت بزرگى از نیروى كار آن كشور را تشكیل مىدهند، از تأمین احتیاجات ابتدایى خود ناتوانند. گزارش تهیه شده از طرف كنگره آمریكا نشان داد كه تقلیل مالیات در سه سال اخیر از طرف دولت بوش، كاملاً به نفع ثروتمندان و پولداران بوده است و آن عده از شهروندان آمریكا و شركتهاى بازرگانى و تجارى كه درآمد هنگفتى دارند، از پرداخت مالیات بیشتر معاف هستند!
واقعیت این است كه دموكراسى هیچ وقت با برابرى اقتصادى، اجتماعى و نژادى همراه نبوده است و هروقت كه با ورشكستگى مالى و اقتصادى مواجه شده است، عنوان «رفاه عمومى» را به خاطر جلوگیرى از نارضایتىها و شورشهاى مردم مطرح كرده است. در بحران عظیم اقتصادى دهه 1930م. كه نظام این كشور به ورشكستگى كشیده شد و قریب به 70 درصد شهروندان بیكار و فقیر شدند، فرانكلین روزولت براى اولین بار «رفاه عمومى» را در دستور كار دولت آمریكا قرار داد و با سرمایه گذارى فوق العاده تسلیحات جنگى كه در جنگ جهانى دوم صورت گرفت، موقتاً اقتصاد این كشور را از بحران عمیقى كه در آن فرورفته بود، نجات داد. «دیوید بروكز» در كتاب «در جاده بهشت» افتخار مىكند كه «شهروندان آمریكایى پركارترین مردم روى زمین هستند»؛ مردمى كه «ساعات بیشترى را در روز كار مىكنند و روزهاى كمترى را به استراحت و تفریح و تعطیلات مىگذرانند». به عقیده او آمریكایىها به قدرى از كار كردن راضى هستند كه احتیاجى به تفریح و تعطیلات ندارند و «حتى در موقع تعطیلات، مشغول پاسخ به مكالمات ادارى و رایانهاى خود هستند»! حقیقت این است كه وضعیت كنونى اقتصادى، مالى و اجتماعى آمریكا به جایى رسیده است كه بسیارى از شهروندان كه از تعطیلات باز مىگردند، درمىیابند كه شغل و كارشان هم با تعطیلات از دست رفته است. در این جا باید از دیوید بروكز سوءال كرد كه اگر مردم آمریكا این همه كار مىكنند كه حتى فرصت یا احتیاجى به تفریح و تعطیلات ندارند، پس چه وقت، فرصت فكر كردن به خود و جامعه خویش را دارند.
تبعیض نژادى در آمریكا
با نگاهى به چگونگى پیدایش ایالات متحده درمىیابیم كه در این كشور، قبل از اعلام استقلال، خصوصیت نژادى مربوط به «نژاد برتر»، به دلیل مستعمره بودن آن، كاملاً رعایت شده است. بدون در نظر گرفتن این مطلب، نمىتوان به تناقضات ریشهاى نظام آمریكا در مورد برترى «نژاد سفید» و فرو دست بودن «بومیان وسیاهان» پىبرد. بدین ترتیب از همان ابتداى ایجاد رقابت درآمریكا، شاهد نابرابرى نژادى هستیم. درسال 1787م. قانون اساسى این كشور توسط پنجاه و پنج مرد سفید پوست و ثروتمند كه همه صاحب برده و یا تاجر مصمّم به دفاع از منافع طبقاتىشان بودند، نگاشته شد. نكته جالب توجه، تناقض آشكارى میان اعلامیه استقلال - كه خواهان برابرى حقوق تمام انسانهاست - و یك قرن بردهدارى است. سیاهپوستان از سوى قانون اساسى و «نهاد ویژه» آن، از مشاركت در امور اجتماعى محروم شده بودند؛ زیرا «حقوق بشر» در آمریكا، یعنى حقوق «پروتستانهاى آنگلو ساكسون سفید پوست» و هیچ كدام از قوانین مربوط به بردهدارى در ایالات مختلف آمریكا كه به بردهها حق رأى، مالكیت و حمل سلاح نمىداد، توسط قانون اساسى این كشور رد نشد. سرخپوستان هم به همان دلایل نژادپرستانه، به طور رسمى از جامعه شهروندان آمریكا طرد شدند. علاوه بر این، قانونى كه در سال 1792م. به تصویب رسید، مهاجرت «نژادهاى شرقى» به آمریكا را به طور رسمى محدود كرد. از قرن نوزدهم به این طرف، تأثیر داروینیسم اجتماعى (یعنى حذف ضعیفها به وسیله قوىترها)، باعث شد تا این تبعیضات كه براساس معیارهاى اقتصادى و اجتماعى بنا نهاده شده بودند، توسعه قابل ملاحظهاى پیدا كنند.
«هاوارد زین»، استاد دانشگاه آمریكا درباره تبعیض نژادى در كشورش مىگوید: «با نوشتن تاریخ خلق آمریكا، آرزو داشتم محرك پدید آمدن نوعى آگاهى در مورد نبرد طبقاتى، بىعدالتى نژادى، نابرابرى جنسى و تكبر آمریكایى باشم. از دوران ابتدایى تا دبیرستان، هیچ حرفى درباره این نبود كه رسیدن كریستف كلمب به دنیاى جدید، معنىاش قتل عام كامل مردم بومى هیسپانیولا بوده است. هیچ كس به من توضیح نداد كه این در واقع، اولین مرحله از پیشروى یك ملت نوین بوده است كه معنى این پیشروى، اخراج همراه با خشونت سرخپوستان از تمامى قاره بود كه با فجیعترین خونریزىها اجرا شد تا سرانجام بازماندگان این قتل عامها، مثل گلهها... در دشتهاى بسته محبوس شوند. در طول تحصیلاتم در رشته تاریخ، هرگز حرفى از كشتارهاى متعدد سیاهان ... نشنیدم. از دیدگاه «جیرد برنستین» اقلیتهاى نژادى بیش از همه، این نابرابرىها را احساس مىكنند، به طور متوسط، نسبت به سفیدپوستان، بیشتر جنایتها و جرایم را تجربه مىكنند و نیز جمعیتهاى نژاد سفیدپوست در ایالات متحده، دسترسى بهترى به آموزش عمومى با كیفیت بالاتر دارند؛ حال آن كه اقلیتهاى نژادى آمریكا دسترسى كمترى به این عامل دارند. در میزان ثروت نیز فاصله بسیار عمیق و زیادى میان سیاهان و سفیدپوستان در ایالات متحده وجود دارد و علت آن نیز این است كه ثروت در مقایسه با درآمد، یك متغیر و عامل تاریخىتر است و بیشتر به گذشت زمان مربوط مىشود. سیاهان ایالات متحده با توجه به تاریخ و نحوه حضورشان در آمریكا (بردهدارى و...) فرصت و شانس كمترى براى فراهم آوردن ثروت در طول زمان داشتهاند. «كورنل وست» استاد دانشگاه هاروارد آمریكا نیز در مورد مسئله تقسیم ثروت و تبعیض نژادى در آمریكا مىگوید: ریاكارانه است كه گفته شود ما گفتمان نژادى خواهیم داشت؛ ولى بودجه فدرال را طورى تنظیم كنیم كه مسئله ملیت و نژاد در آن حساب شده است».
ادامه دارد
نویسنده:علیرضا محمدى
نویسنده:علیرضا محمدى