تبیان، دستیار زندگی
«مهمان» روایت ایرانیانی است که از مهمان نوازی شهره خاص و عام هستند. مهمان نوازی که در پس روی خوش چهره دیگری دارند. گاه خسته و کلافه از میهمان و گاه کینه توز و دلخور اما این همه را در دل پنهان کرده همچنان برای نمایش مهمان نوازی خود دست به سینه می مانند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مهمان


«مهمان» روایت ایرانیانی است که در مهمان نوازی شهره خاص و عام هستند. مهمان نوازی در پس روی خوش چهره دیگری هم دارد. گاه خسته و کلافه از میهمان و گاه کینه توز و دلخور اما این همه را در دل پنهان کرده همچنان برای نمایش مهمان نوازی خود دست به سینه می مانند.

مهمان

مهمان . ایرج زهری.نشر قطره.چاپ اول. تهران.1383. 1100 نسخه.137 صفحه.1200 تومان.

« پشه ها، مهمون های ناخونده وجود من، ناخوش آمدید! خوش آمدید! من اینجا نشسته ام می بینید؟ منتظرم که شما نیشم بزنید. خونمو بمکید. با نگاه سرخ خاک گرفته، دل سرخ چروکیده، منتظرم بی انتظار، منتظرم خسته. گاوی شده ام، با تنه گنده، چشم های گنده، گاله گنده، حرف نشخوار می کنم. راست حرف، چپ حرف، راست حرف، چپ حرف. و شما پشه ها رو پیشونیم، رو سرم، رو دماغم، تو گوشم تو خونم، تو نفسم! تو دلم نشستید. خونمو با لذت می مکید و آواز می خونید...»[1]

«مهمان» یکی از نمایشنامه هایی است که ایرج زهری پیش از مرگش به چاپ رسانید. همانطور که از نام نمایشنامه پیداست موضوع بر سر مهمانی است. گفته اند ایرانیان مهمان نواز های خوبی هستند. سفره رنگین ایرانیان به هزاران تنقلات و خوراکی های رنگارنگ زبان زد همه جهانیان است.

ایرج زهری از چشم انداز دیگری به ماجرای مهمانی و مهمان نوازی ایرانیان نگاه کرده است و پرسش اینجا است که آیا به همان نسبت که سفره ایرانیان رنگین و زیبا و با سلیقه است میزبان با روی خوش از مهمانش پذیرایی می کند؟ در این نمایشنامه ایرج زهری نقدی بر فرهنگ ایرانی کرده و نشان داده است که در بسیاری از مهمانی ها و پذیرایی ها علی رقم این که میزبان مدام در رفت و امد است و هر بار با سینی چای و ظرف میوه و شربت و تنقلات می رود و می اید اما پچ پچ ها و متلک ها و رفتار ها همه نشان از دشمنی و دلخوری و کینه هایی است که در دل ها پنهان شده و به جای آن لبخندی تظاهری بر لب ها نقش بسته است.

خود در پشت جلد نمایشنامه می نویسد: باید به ما ایرانی ها عنوان قهرمان جهان در میهمانداری را بخشید. ما از هر قوم و ملتی که به خاک ما پا گذاشتند، چه با دوستی، چه با دشمنی، سالیان سال بل قرن ها پذیرا شدیم. شگفتا که از یونانی و عرب و مغول و ترک و تاتار، همه را دوست گرفتیم و با خود دشمنی کردیم. من خود این مهمان دوستی و مهمان دشمنی را در بطن یک خانواده چشیده ام.

مهمانی روایت پنهان کاری و تظاهر فرهنگی است که با یک چهره پذیرایی می کند و با چهره دیگر زخم می زند. ایرج زهری که خود سال ها در خارج از ایران زندگی کرده است به خوبی نشان داده است خانواده هایی که تکه هایی از فرهنگ ایرانی را با خود به غرب می برند چگونه ان را به شکل های غلو آمیز به اجرا در می آورند و در این شرایط بهتر می توان فهمید مشکلات آن فرهنگ چیست و ایراد کجا است.

مهمانی روایت پنهان کاری و تظاهر فرهنگی است که با یک چهره پذیرایی می کند و با چهره دیگر زخم می زند

مهمانی ماجرای پذیرایی از کسی است که با وجودی که به هر کدام از میزبانانش لطمه ای می زند با این حال باز از پذیرایی او دریغ نمی شود اما در پنهان همه لب به بد گویی از او باز می کنند.

مهمانی مجموعه نمایشنامه های کوتاه ایرج زهری است. در این کتاب علاوه بر نمایشنامه مهمانی نمایش های دیگر چون، سوء ظن، 2 و 1، مرگ عنکبوت، پسر بچه ، پزشک و چند بیمار یک شوخی، مادر: پسرجان عسل بخور پسر: نمی خورم و بعد از یک صد و بیست و سه ترلیون منتشر شده است. این نمایشنامه ها نمایش های کوتاه یک صحنه ای هستند که البته محوریت همه آنها باز مفهومی از میزبانی و پذیرایی و روابط خانوادگی است. برخی از آنها مثل نمایشنامه 2 و 1 در خارج از ایران می گذرد و نشان از تجربه مستقیم نویسنده از موضوع دارد.

ایرج زهری کارگردان، مترجم، نویسنده و منتقد قدیمی تئاتر است. وی به زبان های آلمانی و فرانسه تسلط داشت. و نمایشنامه های زیادی ترجمه و منتشر کرده است. وی سال ها در خارج از ایران و کشور آلمان زیست ولی به طور مرتب به ایران آمده و نمایش هایی به اجرا در می آورد. وی در اردیبهشت سال 91 بر اثر سرطان در شهر بوخم آلمان درگذشت. از دیگر نمایشنامه های او می توان به نمایشنامه «فقیر علیشاه»،«یادها و بودها» و« کمدی تراژدی حکومت زمانخان به روزگار قاجار در ولایت بهشت آباد» اشاره کرد.

« میتی: آقای سوری شما دیشب برای آقای مانو هم تو استودیو چای بردید؟

سوری: منظورتون آقای مانو مدیر بخش دکوره؟

میتی: مگه ما تو تلویزیون چند تا آقای مانو داریم؟

سوری:چرا بردم.

میتی: ساعت چند بود؟

سوری: حدود هشت شب. داشتند با شما تلفنی صحبت می کردند.

میتی: پس شما اون جا ایستاده بودید و حرف های ما رو گوش می دادی؟»[2]

پی نوشت‌ها:

[1]صفحه 33 و 34 کتاب از نمایشنامه مهمان

[2]صفحه 72 کتاب از نمایشنامه سوء ظن

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان