عکس حجلهای
عکس حجلهای
عکس زیبا و با کیفیت برای وقت شهادت و قرار دادن آن در حجلههای مرسوم در مراسم و سرگذر محلهها؛ عکسی که به قول بچهها جان میداد برای بزرگ کردن و در حجله شهادت قرار دادن.
غذای سه شماره
کباب؛ اشارهای است به کوتاه و باریک بودن کباب در منطقه و حجم ناچیز آن که در چشم به هم زدنی غیب میشد، به فاصله سه شماره سه و دو و یک گفتن!
فک و فامیلهای هاچ
حشرات؛ پشهها و مگسهای سمجی که در نقاطی از جبهه و در فصلی از سال، به هیچ صورتی دست از سر رزمندگان بر نمیداشتند؛ ? پشه کلاه آهنی.
فلوت زدن
سیگار کشیدن؛ وقتی شخصی میخواست سیگار بکشد، رو به بچهها میکرد و میگفت: اجازه میدهید فلوت بزنم؟
فیوز پراندن
خیلی نورانی شدن؛ کنایه از این که با این همه چراغ که روشن کردهای و نوری که از وجودت ساطع میشود، فیوزت مثل فیوز کنتور برق نپرد! شهید نشوی؛ نسوزی، نپری و ما را جا بگذاری! نسبتی بود برای کسانی که در قول و فعل و حال آنها تقوا عیان بود، بسیار اهل پرهیز بودند و گاهی هم به شوخی و طعنه به بچههای سخت و خشک و اهل افراط که کسی جرأت نداشت در حضورشان دست از پا خطا کند میگفتند.
قتلنامه
قطعنامه 598؛ پذیرش پایان جنگ و اعلام آتشبس در تاریخ 24 تیرماه 67 که امام (ره) آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کردند و رزمندگان و شیفتگان حضرتش بین این دو امر (پذیرش و نوشیدن جام زهر) نسبتی قائل شدند.
قهوهخانه حضرتی
چادرها و سنگرهایی که در هر شرایط و موقعیتی، چایی و لااقل آب جوششان به راه بود و میشد مثل قهوهخانههای حضرتی، که در اطراف اماکن متبرکه دایر است و به اعتبار وقت و بیوقت رسیدن زوّار تعطیلی ندارد، به آن جا رفت و نشست و نفسی تازه کرد.
کار خسته کن
رزمنده؛ کسی که با کار بیحد و حساب و قبول رنج و زحمت، کمرکار را میشکست و او را از رو میبرد و در وصف میگفتند: «بسیجی خستگی را خسته کرده است».
کافه تریا
قسمت آخر سنگر یا چادر که معمولاً با جعبه مهمات از قسمت جلو جدا میشد و محل نگهداری ظروف و آذوقه ذخیره بود.
کلاه الهی قلبی محجوب
کلاه نخی سیاهی که به جهت بلندی روی سرچین میخورد؛ بچههایی که اهل شال و کلاه بودند این کلاه را به سر میگذاشتند.
کیسه خواب مرغی
کیسه خواب ایرانی که درونش پر است از پر؛ کیسههایی که پرها به راحتی از آستر آن بیرون میآمدند و چون این آستر را به کیسه خواب ندوختهاند، هر وقت بچهها از آن بیرون میآمدند، آستر هم در میآمد؛ بعد آن را به گوشهای میانداختند و همین امر موجب میشد بدن افراد پر از پر بشود و بو بدهد.
گاز شرمآور
بوی تعفن؛ بوی بد ناشی از کثیف بودن بدن یا لباس به خصوص جوراب و پایی که مدت مدیدی به خاطر دسترسی نداشتن به آب در شرایط خاص منطقهای- مثل خطوط پدافندی که بچهها بیش از یک هفته امکان در آوردن جوراب و نظافت را نداشتند- در پوتین مانده بود. «ضدرتیل» نیز به همین معنا بود؛? ادوکلن سنگر.
گونی
لباس جبهه که بعضاً نامرغوب و گشاد و زمخت و بیرنگ و رو بود، البته نسبت به لباس منزل و شهر به اعتبار شرایط جنگ و اقتضای استفاده از آن.
لودر سفره
کسی که تا خرخره میخورد و میآشامید؛ مثل لودر که بیلش را میاندازد زیر سنگ و خاک و آهن و آجر و همه را در هم و با هم میبلعد.
مترسک
تیربارژ- سه؛ اسلحهای که از دور رعب و وحشت میآفریند و از نزدیک بو و خاصیتی ندارد؛ قلچماق و نپیچیده؛ زمخت و نه ظریف و حساس.
مین لغزنده
فضولات پراکنده در دشت؛ آن قسمت از دشت که زیر آتش بود و امکان ایجاد توالتهای صحرایی در آن وجود نداشت و بچهها برای قضای حاجت از آن استفاده میکردند. وقتی میخواستند بگویند به آن قسمت نروید، میگفتند: آن جا مین لغزنده کار گذاشتهاند.
نماز بشمار سه
نمازی که با سه شماره، مثل خیلی از دستور عملهای نظامی دیگر که با سه شماره انجام میشود، باید خوانده میشد؛ مثل خوردن، خوابیدن، بیرون آمدن از سنگر، چاله گاز و هر موقعیت دیگر. از جمله نمازهای «بشمارسه»، نماز در خطوط پدافندی بود، جایی که نمازهایش به «نماز بیرکوع» معروف بود، چون ممکن بود به محض که این تکبیرةالاحرام را گفتی، صدای سوت خمپاره شنیده شود، آن وقت بود که باید یک مرتبه از قیام به سجود میرفتی!
یک بار مصرف
لودرچی؛ نیروی جهادی؛ اصطلاح یک بار مصرف را که به خود نیروهای بسیج اطلاق میشد، در تعبیر دیگری، بسیجیان به رانندگان لودر که در تیررس مستقیم دشمن بودند، نسبت میدادند و گاهی من باب مزاح به همه نیروهای جهادی جهاد سازندگی (سنگرسازان بیسنگر)؛ کنایه از این که بسا با اولین خاکریزی که بنا میکنند به شهادت برسند و دیگر وجودشان به کار نیاید.
یه، دین مه
غذای نامطبوع و تحمل ناپذیر.
سید مهدی فهیمی
منبع: گزیده فرهنگنامه جبهه انقلاباسلامی ایران در جنگ تحمیلی