ستایشگران شوکت رهبر فولادین
نویسندگانی که شیفته استالین شدند
با این حال در سرزمین شوراها، نویسندگان بسیاری بودند که قبله آمالشان برای نجات بشریت کمونیسم بود، ادبیان سرشناس شوروی کم نبودند که با لنین و استالین پالوده خوردند و در ستایش این ایدئولوژی سکرآور برای نجات بشر آثار سترگی آفریدند. از ماکسیم گورکی تا فادیف و مایاکوفسکی و شولوخوف در ستایش رهبران این ایدئولوژی که بیش از 20 میلیون قربانی داشت نوشتند.
نویسندگان همیشه از موقعیت خاص خود در ایدئولوژی کمونیسم آگاه بودهاند. با این حال درست در روزهایی که نویسندهای همچون ولادیمیر ناباکوف از شوروی گریخته بود و زامیاتین در آرزوی خروج از جهنم استالین بود و آنا آخماتووا سوگوار دوستان نویسندهاش بود که در گولاکها جان میکندند و همسر اوسیپ ماندلشتام از مرگ شوهرش در اردوگاه بیاطلاع بود، نویسندگان و ادبیان سرشناس غربی بودند که سخت شیفته دنیای ایدهآل مصنوعی و انکار نفس شوروی بودند. ادیبان غربی برای دیدار با استالین به کرملین میشتافتند و در این دیدارها غرق در رویای زندگی برابر و ایدهآل میشدند، نویسندگانی از این دست از دنیای غرب کم نبودند. از جادوی کمونیسم تا لحظه رویارویی با واقعیت استالینیستی فاصله زیادی بود که بسیاری از نویسندگان سرشناس فرصت درک آن را نیافتند.
پابلو نرودا: دره عمیق میان سوسیالیسم آلنده و استالین
پابلو نرودا شاعری بزرگ بود، اما در بسیاری از موارد نیز مورد حمله و اعتراض قرار گرفته است. زمانی «خوان کارلوس خیمهنس» اسپانیایی درست مانند «ژید» دربارهاش نوشت: «او بزرگترین شاعر اسپانیایی زبان است و متأسفانه چنین است.» نرودا برای مقابله با ارتش نازی و به توصیه استالین سفری به این کشور داشت و با «رفیق استالین» محبوبش دیدار کرد.
او در سال 1942 شعری در ستایش شهر استالینگراد نوشت و بعدها حتی برای مرگ استالین نیز قصیدهای سرود. منتقدان مهربانتر حالا میگویند او از ترس فاشیسم به دامان استالین پناه برد. اوکتاویو پاز رفیق دیرین نرودا درباره رابطه استالین و نرودا گفته است: «او بیشتر و بیشتر استالینیست میشد و در حالی که من کمتر و کمتر مسحور استالین میشدم.»
با آنکه پاز هنوز نرودا را «بزرگترین شاعر نسل خود» میدانست، ولی در جستاری که درباره آلکساندر سولژنیتسین نوشت به این مساله پرداخت که وقتی به نرودا و سایر نویسندگان و شاعران مشهور استالینیست فکر میکند: «همانطور مو بر تنم راست میشود که از خواندن بخشهایی از دوزخ دانته. شکی نیست که آنان کارشان را با اعتقادات نیک آغاز کردهاند. اما به شکلی نامحسوس تعهد پشت تعهد برایشان آمد و در نهایت خود را در تودهای از دروغ و کذب و فریب و پیشداوری یافتند و آنها روح خود را گم کردند.»
نرودا لنین را نابغه بزرگ قرن نامید و سخنرانی 5 ژوئن 1946 او ادای دینی است به میخائیل کالینین و استالین که از دید نرودا مردی بود که باید از او به عنوان سازنده کبیر یاد میشد.
جورج برنارد شاو: روسیه استالینپرور
جورج برنارد شاو معتقد بود که استالین مردی است از جنس فولاد و استالین او را شوخطبعترین نویسنده عالم میدانست. برنارد شاو همیشه در آرزوی رهبری همچون استالین برای بریتانیا بود. او از جمله بانیان اصلی حزب کارگر انگلیس در 1900 بود. آثار او با توصیه استالین و با کمک «آرتمی خالاتوف» در مسکو به روی صحنه رفت.
جولای سال 2003 حراج ساتبی لندن اسنادی را برای فروش گذاشت که نشان میدهد برنارد شاو از دادگاههای فرمایشی و نمایشی استالین دفاع کرده است. شاو پس از بازدید از شوروی بیشتر مدافع استالین شد. او به پرسشنامه تایپ شده درباره اولین دادگاههای نمایشی که توسط استالین برگزار شد پاسخ داد و در مصاحبه با روزنامهنگاری به نام دوروتی رویال گفت: «مساله ما کشتن یا نکشتن نیست، انتخاب درست برای کشتن است، تفاوت اساسی میان تصفیهگر روسی با تپانچهاش و جلاد انگلیسی در این است که آنها روی یک نوع آدم، یکسان عمل نمیکنند.»
این در حالی است که در همان مقطع تاریخی دیگر روشنفکران بریتانیایی در نامهای از استالین خواسته بودند درباره محاکمه بلشویکهای کهنهکار اغماض کند. برنارد شاو از استالین حمایت میکرد و بسیاری از منتقدانش معتقدند با استناد به همین گفتوگو میتوان گفت که شاو حتی درباره جنایتهای استالین هم چندان بیاطلاع نبود. دیدار استالین و برنارد شاو در سال 1932 سبب شد که او یک سخنرانی در حزب کمونیست لندن در ستایش انقلاب اجتماعی و سیاسی استالین کرد.
رومن رولان: دوری از فاشیسم، رفاقت با استالینیسم
برخلاف آندره ژید که همیشه سعی داشت از نزدیکی با استالین فاصله بگیرد، رومن رولان رفیق صمیمی او دو بار موفق به دیدار استالین شد و در هر دو بار گزارشی از دیدارهایش نوشت و حتی با استالین مصاحبه کرد، او در طول مصاحبه استالین را رفیق یا همان تاواریش خطاب میکرد. رومن رولان به آندره ژید گفته بود استالین مردی از جنس فولاد است. با این حال رولان همیشه بیهیچ پردهپوشی میگفت علاقهاش به نظام سوسیالیستی شوروی ناشی از اخلاق انسانی است که در این ایدئولوژی برای ابنا بشر در نظر گرفته شده است. رولان چندان علاقهای به موفقیتهای اقتصادی شوروی نداشت و حتی در دیدار با استالین هم از نظام اخلاقی که مارکس برای انسان در نظر گرفته صحبت کرده بود.
با این حال او در سال 1938 کمی نسبت به آنچه در روسیه میگذشت به دیده تردید نگریست و به اهداف اومانیستی بلشویکها شک کرد و از اینکه سوسیالیسم باعث نابودی مذهب میگردد، انتقاد کرد. آندره ژید در این باره همیشه منتقد رولان بود و از نزدیکی رولان و استالین همواره دلچرکین بود.
رافائل آلبرتی: ماه عسل در محضر استالین
کمونیست پارتی اروپای غربی در آغاز راه بیهیچ چون و چرایی گوش به فرمان شوروی بود و حتی بدون هیچ سوالی. رافائل آلبرتی به شوروی لقب ستاره قطبی را داده بود و معتقد بود آنها راهگشا هستند و ناجی. او از استالین با لقب تاواریش، رهبر و استاد و پدر یاد میکرد. رافائل آلبرتی چنان شیفته استالین بود که درست کمی بعد از ازدواجش با ماریا ترسا لئون راهی مسکو شد و شیفته مجلات و کتابهایی شد که با کمک حزب کمونیست منتشر میشد و دستاندرکارانش همگی نویسندگان عضو حزب بودند.
هانری باربوس: دنیا از چشم استالین
هانری باربوس برای استالین سنگ تمام گذاشت. این نویسنده فرانسوی کتابی نوشت با عنوان «استالین: دنیای جدیدی که از چشم یک مرد باید دید». او در سال 1934 این کتاب را منتشر کرد؛ کتابی که نوشتنش میتوانست زندگی هر نویسنده روسی که در گولاکها ذره ذره نابود میشد را به او برگرداند. هانری باربوس چنان سرسپرده سوسیالیسم شد که استالین او را نویسندهای وفادار به سوسیالیسم میدانست و او را مثال میزد. استالین رمان «آتش» او را میستود. پانائیت ایستراتی نویسنده رومانیایی و رفیق دیرین او بعد از انتشار زندگینامه استالین، باربوس را نویسندهای از دست رفته و تباه شده دانست. ایستراتی معتقد بود باربوس سبب سرشکستگی ادبیات است.
امیل لودویگ: سانسور به دست رفیق کبیر
امیل لودویگ، نویسنده و بیوگرافینویس مشهور با وجود نگاه مثبتی که به شوروی داشت چندان با استقبال روبهرو نشد. او با موسولینی مصاحبه کرد و حتی سراغ مصطفی کمال آتاتورک هم رفت، اما در این میان رویاروییاش با استالین بیشتر در ذهنها ماند. 13 دسامبر 1931 او به دیدار استالین رفت و حاصل این دیدار کتابی شد درباره استالین و لنین. او در این کتاب شرحی از دیدار با استالین نوشته و تا اندازهای مرعوب او شده است. لودویگ جزو معدود مصاحبهگرانی بود که بعدها چندان علاقهای به دیدار دوباره با استالین نداشت.
لویی آراگون: سورئالیستی که کمونیست شد
سال 1931 لویی آراگون که همراه با آندره برتون نهضت سورئالیسم را رهبری میکرد سر از شوروی در آورد. او برای شرکت در کنگره نویسندگان انقلابی به مسکو دعوت شد و چنان با نویسندگان کمونیست دوستی به هم زد که دیگر هرگز دل از این سرزمین نکند. آراگون شیفته سیاستهای استالین شد و معتقد بود حکومت از ادبیات حمایت میکند و این حمایت هرگز شبیه دخالت نیست. در اتحاد جماهیر شوروی، سورئالیسم محکوم شد و آراگون هم هیچ مخالفتی با این محکومیت نکرد. این رفتار او رنجش برتون را به دنبال داشت و موجب اختلاف آن دو شد. او یکی از نویسندگان محبوب کنگره نویسندگان انقلابی روسیه باقی ماند و طبق اسناد به جا مانده استالین بسیاری از اشعار او را خوانده بود.
اچ. جی. ولز: در محضر بلشویک اعظم
ژوییه 1934 اچ. جی. ولز برای انجام یک مصاحبه موفق شد استالین را راضی کند. استالین در آن سالها اطمینان داشت که از طریق نویسندگان غربی که به سوسیالیسم علاقه دارند میتواند چهره مخدوش و ضد انسانی خودش را تلطیف کند.
نویسنده رمان «ماشین زمان» خود عضو انجمن فابین بود که میخواستند سوسیالیسم را به صورت تدریجی رواج دهند. از اینگونه سوسیالیسم ناراضی شد و به تصور خود، طرح اتوپیای جدیدی را ریخت. اگرچه در این مصاحبه او با اشتیاق درباره سوسیالیسم سخن میگوید اما در عین حال نگاه انتقادی خود را حفظ میکند. ولز در این گفتوگو سعی میکند بحث آزادی بیان را پیش بکشد و از استالین میخواهد در این باره حرف بزند و استالین خیلی راحت بحث انتقاد از خود را به جای نقد نسبت به جامعه جا زد. استالین از اچ. جی. ولز دعوت کرد که در کنگره نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی شرکت کند، با این حال ولز نپذیرفت و گفت تنها یک هفته فرصت دارم و ترجیح میدهم در این مدت با نویسندگان تکتک ملاقات کنم.
منبع: تاریخ ایرانی