تبیان، دستیار زندگی
کسی که بچه‌های هیئت‌گردان یا دسته به او می‌بالیدند و به وجودش افتخار می‌کردند؛ آن که اسباب فضیلت جمع و جلسه بود؛ همه سعی می‌کردند شأن مجموعه و دسته خودشان را حفظ کنند و اگر کسی از سرسادگی و کم‌اطلاعی حرفی می‌زد که موجب خندید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آبروی هیئت


کسی که بچه‌های هیئت‌گردان یا دسته به او می‌بالیدند و به وجودش افتخار می‌کردند؛ آن که اسباب فضیلت جمع و جلسه بود؛ همه سعی می‌کردند شأن مجموعه و دسته خودشان را حفظ کنند و اگر کسی از سرسادگی و کم‌اطلاعی حرفی می‌زد که موجب خندیدن دیگران می‌شد یا در مقام حاضرجوابی در می‌ماند و کم می‌آورد، دوستانش رو به وی می‌کردند و می‌گفتند: «آبروی هیئت را بردی».


آب زیرکاه

خمپاره 60میلی‌متری؛ گلوله موذی تیز و فرزی که بی‌سر و صدا و بدون هیاهو می‌آمد و کار خودش را می‌کرد و بر خلاف سایر خمپاره‌ها سوتش جلوتر از خودش به گوش نمی رسید تا افراد خودشان را جمع و جور کنند، خیز بروند و پناه بگیرند.


آبله مرغان

ازدواج؛ کنایه از همسر اختیار کردن؛ گفته می‌شد: «توهم بالاخره آبله مرغان گرفتی؟» به این معنی که بالاخره تن به ازدواج دادی؟ تعبیر دیگری بود از آنچه در پشت جبهه می‌گویند: «رفتی قاطی مرغ‌ها؟!»


آپاچی

بسیجی؛ به شوخی و جدی کنایه از رزمنده شلوغ و بی‌نظم و نزاکت، کسی که پا برهنه در منطقه فوتبال بازی می‌کرد.


آدم آهنی

کسی که جای سالم در بدن نداشت، گویی ترکش دشمن تنش را شخم زده بود و یک‌پارچه پوشیده از آهن بود؛ اما با وجود صدها ترکش در بدن هم‌چنان در جبهه حضور داشت، به چنین شخصی می‌گفتند: «آهن‌ربا به بدنش می‌چسبد!».


اجر کسی با امور مالی بودن

جزای بنده با غیر خدا بودن! می‌گفتند: اجرت با امور مالی، یعنی کار را قربة‌ الی الله نمی‌کنی، پس حواله‌ات به مزد دنیوی و به مزاح یعنی اگر کاری را برای خدا نمی‌کنی لااقل برای خودت بکن و بهانه نیاور!


ادوکلن سنگر

بوی تعفن پا و جوراب نشسته و کثیف در سنگر که در بی‌آبی مدتی در پوتین مانده بود.


اصحاب کهف

نیروهایی که در فاصله دو علمیات و در اوقات فراغت بی‌کار بودند و وقت خود را به خواب و استراحت در چادر و سنگر می‌گذراندند؛ نوعی سرزنش است؛ کنایه از این که کار مهمی انجام نمی‌دهیم!


اصلاح هفته وحدتی

زدن سبیل و گذاشتن ریش؛ وقتی کسی سبیلش را از ته اصلاح می‌کرد و ریشش را باقی می‌گذاشت، چنان که بین برادران اهل تسنن رایج است. می‌گفتند: «اصلاح هفته وحدتی» کرده، کنایه از این که برای هم‌دلی و تفاهم، این‌طوری اصلاح کرده.


اضافه‌کاری

نمازشب خواندن. پاسی از شب گذشته، وقتی همه خوابشان می‌برد، کسانی بودند که از چادر یا سنگر بیرون می‌زدند و تا صبح، با خدا راز و نیاز می‌کردند و بعد از روشن شدن هوا یکی یکی سر و کله‌شان پیدا می‌شد؛ بچه‌ها هم با آن‌که می‌دانستند قضیه از چه قرار است، رو به آن‌ها می‌کردند که: معلوم هست کجایید؟ بعد، خودشان اضافه می‌کردند: لابد طبق معمول رفته بودید اضافه‌کاری!


افقی برگشتن

شهید شدن؛ کشته شدن در میدان جنگ و بعد به صورت درازکش و افقی از جبهه به شهر برگشتن، در مقابل عمودی رفتن یعنی با پای خود به منطقه اعزام شدن گفته می‌شد. تعبیری است مربوط به سالهای نخست جنگ.


بازی سرخ‌پوستی

حمله به شیوه سرخ‌پوستان؛ (حسب نقل) لجن مالی صورت، شاخ و برگ درختان را به خود آویختن و داد و فریاد نامفهوم و درعین حال شاد راه انداختن؛ روشی که نیروهای خودی یک بار در جنوب موقع تک و حمله به دشمن و نفوذ به داخل خطوط عراقی‌ها به کار بستند و تعداد زیادی از آن‌ها را به هلاک رساندند.


با گریه آمدن

با التماس و گریه و زاری و واسطه تراشیدن به جبهه آمدن؛ به محض این که سر و کله بچه‌های بسیجی کم سن و سال در خط یا عقبه جبهه پیدا می‌شد، بزرگ‌ترها رو به یکدیگر می‌کردند، با دست او را نشان می‌دادند و می‌گفتند: با گریه آمده! کنایه از این که سن و سالش کافی نبوده و با دست‌کاری شناسنامه‌اش و کلی گریه و زاری و التماس به جبهه راه پیدا کرده است.


برادر صیغه‌ای

دوست عقد اخوت بسته؛ بچه‌هایی که در آرزوی شفاعت بعد از شهادت در طول جنگ، به خصوص شب‌های عملیات، با هم پیمان و عقد اخوت می‌بستند که هر کدام زودتر محضر دوست را درک کرد دیگری را فراموش نکند و حق برادری را به جا آورد.


بربری

ترکش خمپاره 120میلی‌متری؛ هر ترکش درشت و به اصطلاح سخت و نخراشیده‌ای که اصابت آن آه از نهاد هر کسی بلند می‌کرد، مثل «ترکش ساطوری» در مقایسه با ترکش‌هایی نظیر «نخودی» و «رهایی بخش» و غیره؛ کلمه «بربری» در برابر «لواشی» به کار می‌رفت که هر دو مثل نان بربری و نان لواش بودند، یکی در نهایت خشونت و سختی، خصوصاً سرد و بیات آن، و دیگری، انگار برگ کاغذ از سبکی و نازکی و خوش خوراکی! ترکش بربری را ترکش «استعلاجی دائمی» هم می‌گفتند؛ ترکشی که هر کس می‌خورد، هم نانش می‌شد هم آبش.


برنامه پایانی

پیرمرد رزمنده‌ای که حال و روزش گواهی می‌داد از معرکه جان سالم به در نمی‌برد، کسی که اگر آتش دشمن دامنش را نمی‌گرفت، از سن و سال و ضعف بنیه‌اش پیدا بود که به آخرین قسمت برنامه زندگی‌اش رسیده است و این برنامه پایانی اوست. گاهی این تعبیر را برای افرادی به کار می‌بردند که آثار تقوا و خلوص در حالات و سکناتشان هویدا بود.


بوسه‌گاه حوری

تاول‌ناشی از گاز شیمیایی.


بوی بهشت

بوی عملیات؛ بوی به خط زدن؛ بوی رفتن و پیوستن به یاران دیرین و رفیقان شفیق، مثل سوسوی چراغ کلبه‌ای در تاریکی مطلق، مثل صدای پای سواری در سکوت، مثل طنین تپش قلبی، مثل سر زدن دانه‌ای از خاک و بوی یاسی که روی دیوار کاه گلی کوچه باغ، بهار را تکرار می‌کند، مثل از این شاخه به آن شاخه پریدن و مرس زدن باران بر پشت شیشه‌ها و پیدا شدن سر و کله بچه‌های بازی‌گوش محل، مثل هوا و آفتاب و نسیم و سایه و داس دروگران، حال و هوای عملیات چشیدنی، بوبیدنی و لمس کردنی بود؛ از شب‌های اول و آخر ماه، مواظبت و مراقبت از اعمال، رقت قلوب، عزاداری و دعا، نگاه‌ها، سخن‌ها و سکوت‌ها، مؤانست‌ها و برادری‌ها، خلوت‌ها، بهانه‌گیری‌های دل و یاد شهدا که مثل هوا، جبهه آکنده از آن‌ها بود و نظایر آن؛ بچه‌ها هم طول امواج‌شان را خوب می‌شناختند و نیاز به اعلام مسئولان یا سوال و جواب نداشت.


به زور خود را جا کردن

در آخرین عملیات و روزهای آخر جنگ شربت شهادت نوشیدن و خود را به یاران شهید رساندن؛ یعنی استفاده از آخرین فرصت‌ها برای اثبات ایمان و استقامت و سربداری و وفاداری به امام و یاران شهید؛ تعبیری بود که بیش‌تر برای شهدای عملیات مرصاد به کار می‌بردند، می گفتند: دیدی چطور به زور خودش را جا کرد!


بیت‌التقوا

سنگرهای کمین و بسیار حساس و خطرناک؛ جایی که می‌شد علم و ایمان و عشق و ارادت خود را به دقت در آن اندازه‌گیری کرد. گاهی این تعبیری را برای حسینیه به کار می‌بردند.

سید مهدی فهیمی

منبع: گزیده فرهنگ‌نامه جبهه انقلاب‌اسلامی ایران در جنگ تحمیلی