پیام و نامه های از حضرت امام (1)
اطلاعیه امام در آستانه ورود نمایندگان آمریکا
«بسم الله الرحمن الرحیم
از قرار اطلاع، نمایندگان ویژه کارتر، در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم مده و با این جانب ملاقات نمایند؛ لهذا لازم میدانم متذکر شوم: دولت آمریکا که با نگهداری شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران نموده است و از طرفی دیگر، آن طور که گفته شده است، سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما، علیه نهضت مقدس اسلامی است؛ لذا ملاقات با من به هیچ وجه، برای نمایندگان ویژه، ممکن نیست و علاوه بر این:
1. اعضای شورای انقلاب اسلامی به هیچ وجه، نباید با آنان ملاقات نمایند.
2. هیچ یک از مقامات مسئول، حق ملاقات با آنان را ندارند.
3. اگر چنانچه آمریکا، شاه مخلوع، این دشمن شماره یک ملت عزیز ما را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضوع بعضی از روابطی که به نفع ملت است باز میباشد.» (1)
«... اگر برکشوری ندای دلنشین تفکر بسیجی طنین اندازد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه باشیم...» (2)
وقتی حضرت امام از مضمون کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی مطلع شدند، از خشم، بر خود لرزیدند و فرمودند:
«والله اگر جوان بودم و قدرت حرکت داشتم، شخصا میرفتم و او را میکشتم.» (3)
امام خمینی قدس سره: «ترس من این است که تحلیل گران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک وکشورهای غربی علیه ماموضع گرفته اند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم.» (4)
«امام بارها میفرمود: وقتی ژس شاه را در برابر فلان رئیس جمهور آمریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابل او ایستاده بود، بسیار ناراحت شدم، و تلخی این منظره هنوز برای من باقی است که شاه مملکت اسلامی در برابر کافر خدانشناس این طور اظهار کوچکی کند.» (5)
«چهار نفر از وعاظ سرشناس اصفهان به عتبات مشرف شده بودند. این جانب در کربلا با آنها برخورد کردم. از ترس ساواک در بازگشت به ایران، نمیخواستند با امام در ملا عام ملاقات کنند. از اینرو، از حقیر خواستند یک ملاقات خصوصی را با امام، در منزل ترتیب بدهم. دیدار خصوصی، به واسطه مرحوم حاج آقا مصطفی در اندرونی منزل، فراهم شد.
حضرت امام برای آنها سخنانی به این مضمون، بیان کردند:
«طبیعت اینها - شاه و ایادی او - مثل سگ درنده است، اگر در مقابل سگ درنده بایستید و دست به روی آن بلند کنید، جا میخورد و اگر تهاجم کردید، پا به فرار میگذارد. ولی اگر از مقابل آن، جاخالی کردید، ترسیدید و خودتان را باختید و حالت عقب نشینی به خود گرفتید، به طرف شما هجوم میورد و تا پای شما را نگیرد و شما را از پا در نیاورد، رهایتان نمیکند. اینها اول از شما میخواهند که مطالب کذا را نگویید، اگر تسلیم شدید، میخواهند که درباره فلان مسئله هم حرفی نزنید. اگر عمل کردید، به شما میگویند: به فلان کس دعا کنید، و بعد تایید لوایح کذا را ازشما میخواهند. عاقبت هم از شما میخواهند که در خدمت ساواک قرار بگیرید و برای نها گزارش هم بدهید.
بالاخره ما باید یک جایی جلوی نها بایستیم و چه بهتر که این کار را در همان قدم اول بکنیم که در این صورت، آنها وادار به عقب نشینی خواهند شد و حتما موفق خواهید بود.» (6)
کاپیتولاسیون
حضرت امام قدس سره در یک سخنرانی بسیار مفصل و حماسی، هشدار دادند.
«... اگر یک آشپز مریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد. دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند...
ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند، اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او میکنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست میکنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی... بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد، چرا؟...» (7)
«پس از آزادی امام از زندان، روزنامه اطلاعات نوشت: روحانیت سازش کرد. امام، سخنرانی مهیجی در تکذیب این سوء تفاهم، ایراد فرمودند.
رژیم شاه، مولوی، رئیس ساواک تهران را برای عذرخواهی خدمت امام فرستاد... او میخواست ملاقات، خصوصی باشد؛ ولی امام ملاقات خصوصی نمیداد.
مولوی شروع به صحبت و عذرخواهی نمود که اشتباهی شده است. در این هنگام جملهای که شاید بوی توهین از آن می آمد صادر شد. او میگفت: آقا نگذارید که ما به وظیفه سربازیمان عمل کنیم! یک مرتبه امام - در حالی که انگشت سبابه خود را به سینه مبارک میزدند با عصبانیت - فرمودند: بنده هم سرباز اسلام هستم؛ نگذارید که ما به وظیفه سربازیمان عمل کنیم!» (8)
همین صحنه را شهید حاج مهدی عراقی چنین توضیح میدهد:
«... و تا میگوید: ما سربازیم، آقا میگوید به او که: مرتیکه تو کجایت سرباز است؟! اگر سرباز بودید چادرزنانه سرتان نمیکردید که فرار کنید، سرباز ما هستیم که در هر حال از این مملکت دفاع کرده و میکنیم!» (9)
پی نوشت ها:
(1) مهر و قهر، ص 267. به نقل از: صحیفه نور، ج 10، ص 158.
(2) همان، ص 268. به نقل از: صحیفه نور، ج 21، ص 52 (در سالگرد بسیج، 2/9/1367) .
(3) همان، ص 269 - 270. به نقل از: مجله پاسدار اسلام، ش 88، ص 29، فروردین 1368.
(4) همان، ص 280، به نقل از: صحیفه نور، ج 21، ص 100.
(5) همان، ص 280، به نقل از: صحیفه نور، ج 21، ص 100.
(6) همان، ص 282 - 283. نقل از: در سایه فتاب، ص 89.
(7) همان، ص 286. به نقل از صحیفه نور، ج 1، ص 102 - 106. (4/8/1343)
(8) همان، ص 292. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 2، ص 295.
(9) همان، ص 303. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 2، ص 237.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، موزشی مبلغان
تهیه و تنظیم: جواددلاوری، گروه حوزه علمیه تبیان