کتیبه، اجنه و مرد بهاری!
نگاهی به «آب پریا» سریال نوروزی شبكه دو
سریال «آبپریا» در گام نخست در فیلمنامه مشکلات عدیده فراوانی دارد. خط روایی اصلی این سریال مبتنی بر انتقال پریان از جهان میانه (ناکجاآباد) به جهان ملموس زمینی است یعنی رجعت پریان و موجودات افسانهای از پارالل یونیورس ساینسفیکشن (جهان موازی افسانهای) به پرایم یونیورس (جهان نخست یا به عبارتی کره دارای حیات)؛ الگویی که در درامهای علمی- تخیلی در قالب سریالهای فرنگی و فیلمهای سینمای هالیوودی متعددی دستمایه درامپروری قرار گرفته است.
نگارنده نه در مقام منتقد بلکه در مقام میتولوژیست یا اسطورهشناس باید به این نکته اشاره کنم که یکی از وضعیتهای نمایشی متداول، ژانر فانتزی الگوی مورد اشاره است. نخستین فیلمی که با این دستمایه ساخته شد یک هرکول در نیویورک است که ابراسطوره هرکول را از کوه المپ از همجواری با زئوس به کره زمین و شهر نیویورک آورده بود و توطئه شیطانی دشمنان هرکول و المپنشینان درکرهزمین با برخورد فیزیکی و انسانی و نبرد آنها با شیاطین باستانی روی کره زمین اتفاق میافتاد. البته شکلهای متفاوت دیگری برای مثال وجود دارد که اهریمنان و پریان از جهان موازی به پرایم یونیورس رجعت میکنند و داستانآفرین میشوند. طبیعی است که انتخاب چنین الگویی آنهم در قسمت نخست سریال خبر از خلاقیت ایدهای و استفاده از الگویی تازه میدهد اما سریال را که مرور میکنیم متوجه خواهیم شد جهان پریان سریال آب پری چندان تفاوتی با سایر هزلیات رسانهای ندارد و فیلمنامهنویسان با توجه به این ایده مرکزی باید آن را با چند مشاور میتولوژیست مطرح میکردند تا شیوه راهگشایی درام را با الگوهای بومی برایشان تشریح کنند.
سازندگان سریال الگوهای روایی پریان را کاملا معکوس و سردستی در کنار یکدیگر چیدهاند و حاصل درام به خرافهپروری منجر میشود و اسطورهآفرینی بدون پشتوانه تلفیق میشود با شعارهای مبتذلی که از کلیت اثر خارج میشود؛ شعارهای زیستمحیطی مضحک و خندهداری که مخاطب را به دام نصیحتهای واپسزده کلیشهای میاندازد. بخشی از خط روایی طبیعتا جادهای است و باید قابلیتهای جادهای شدن داشته باشد اما ویژگیهای درام جادهای و فیلمنامههای سفری که وجوه تماتیک اثر را در بر میگیرد پرداخت منطقی با اسلوبهای رایج را ندارد. در گره کلی روایت که همان ترجمان کتیبه بیبی است موضوعات دستهبندی شده است که به هیچ عنوان عامل پیش برنده روایی موجود نیست و کلیت اثر شعور مخاطب را با هر درجه سنی به سخره میگیرد.
درام باید بر اساس اسطورههای بازگشته از سدههای پیشین جهان باستانی و میتولوژیک به صورت تقابل پریان و اپوش پیش میرفت اما مسیر داستان سر از درامهای زن و شوهری با جنبههای کاملا زمینی درمیآورد. از چنین درامهایی توقع میرود تقابل و چالشهای متیولوژیک متناسب با وضع اجتماعی معاصر تبیین شود. بازنمایی اسطورهها و آوردنشان به هر عصر و زمانهای در تقابل با رویدادهای زمینی و در نهایت ابر تقابلی با اپوش (جنی که آب پری را به زنجیر کشیده است) باید در زیرگونه فانتزی تعریف شود و با فرمول خانوداگی زیزی گولویی نمیتوان این تقابل را نزد مخاطب، عظیم جلوه داد. قابلیتهای دراماتیک چنین تقابلی نباید سطحی و سردستی باشد. نهایت این تقابل ویژگیهای منحصر بهفردی داشته باشد اما طرح مساله درام واقعا خندهدار است.یعنی اسطورههایی که در قالب پریان متجلی شدهاند باید به وصیت بیبی عمل کنند برای رفع گرفتاری آب پری. یعنی هر بار که اپوش یکی از پریان را به بند کشید دوباره پای وصیت بیبی وسط خواهد آمد. اینها سوالاتی است که کودک 10 ساله مخاطب سریال از نگارنده میپرسد.
اگر معایب سریال آب پریا را از زوایهای دیگر بخواهیم بررسی کنیم لزوما باید به طراحی و چیدمان وصیت بیبی اشاره کنیم: «پس دختران من! هر آنگاه که چیرگی خواهید بر آن اهریمن بد نهاد گسیختهافسار باید که بیش نشود قبض خانه ماه پیشانی که نام اوست جمالی، از 50 هزار ریال، روان شود ماهی طلایی در آن رودی که هست نامش جاجرود و برود به خانه دخت عباس آقای نجار در دامنه در جنگلهای کلاردشت و سپس باید پر شود کوزه بیبی بیمل از آب قنات عباس ابد یزد و بازگردد مهندس علیرضا مهران به دریاچه پریشان...».
تصور کنید چقدر طرح مساله برای تقابل با اپوش دیودندان و آزادسازی آب پریا از چنگالش سطحی است و بیننده تقریبا با پریانی مواجه میشود از ابتدای سریال که در شخصیتپردازی بسان خنگهایی هستند که زمین و مناسباتش را درک نکردهاند و در واقع ماموریت مرتبط زمینی داشتهاند. عجیب است که سریال با طرح مساله سادهانگارانهای پیش میرود که باید در گام نخست جنبههای کارآگاهی باپشتوانهای داشته باشد اما استاد بهار و آب پریان هر کجا که میروند پرسوناژهایی که باید پیدایشان کند چقدر سطحی و دمدستی سر و کلهشان پیدا میشود.
مکتب یونگ برای شناخت انسان امروزی، طبق نظریهای که ابتدا توسط ماریا گیموتاس (Marja gimutas) پرفسور باستانشناس اروپایی در دانشگاه کالیفرنیای لسآنجلس مطرح شد، سینما و تلویزیون را بهترین مدیوم برای بازنمایی اسطوره برشمرد تا طیفهای مخاطبان مختلف با نمادهای اسطورهای همسانسازی رفتاری کنند، چراکه عمده آدمیان با قالب تعریف شده اسطورهها ارتباط بهتری برقرار میکنند. نکته این است که در درامپروری الگوبرداری از اسطورهها و روایتگری با اسطورههای پیشین برای مخاطب جذاب خواهد بود. البته نظریهپردازان داخلی اسطورهپردازی غیردینی را مجعول برمیشمردند و معتقدند تا زمانیکه اسوههای دینی در مدیوم سینما تصویرسازی نشدهاند، بازنمایی اساطیر نباید محقق شود.با این اوصاف سریال «آب پریا» در ساحت اسطورهسازی دست به هزلآفرینی و خرافهپروری میزند.
سریال «آب پریا» مبتنی بر این الگوی مطروحه که در سطور پیشین اشاره شد تنها متکی بر یک ایده مدرن نمایشی است. آنچه پس از معرفی گروگانگیری آب پری اتفاق میافتد آگاهی خواهرانش از اصل واقعه و رجعت است از جهان پریان (neverland) به جهان امروزی؛ تا از تعارضات اسطورهای روایتی بر چیرگی بر اهریمن رقم خورد اما از مواجهه پریان با طاقبستان و خواندن کتیبه بیبی همه چیز رنگ خرافه و ابتذال میگیرد و البته این شک در بیننده باقی میماند که منظور سازندگان از مادر پریان همان آناهیتا ایزد بانوی آب در تاریخ ایران باستان است. با طرح چنین مفاهیمی مشخص نیست مرز اسطوره و انسان، فناناپذیری اسطوره در جهان میانه چیست؟
پرواضح است که درام هدفمند نیست، چون طرح موضوعش کاملا التقاطی و آمیخته با جهانی است که تنها سازندگان از درکش بر میآیند. سفر پریان برای رسیدن به استاد بهار و مبنای این تقابل دراماتیک، خاستگاه علمی- پژوهشی ندارد و مبنای تصادف و عقب ماندگی اسطوره برای پیش رفتن قصه بسیار مبتذل و سادهانگارانه است. خواندن کتیبه بیبی بهدست یک زمینی بازهم التقاط در شیوه و نوع درام فانتزی علمی- تخیلی است.
نویسندگان چون مرزهای اسطورهای را نمیشناسند به دام خرافه میافتند. در روستای کردنشین نباریدن باران و طلب باران کردن و نقش خدای بانوی آب توسط ابر پری (بهناز جعفری) به خرافههای سریال دامن میزند و در نهایت ابر پری است که مزد نماز باران خواندن مرد کرد را اجابت میکند. در جایی تعریف سریال روایتگری بیمحابا و مبتنی بر گرههای متعدد داستانی نیست. اطوارهای ابرک 30 دقیقه از سریال را افزایش میدهد که به راحتی از سوی سازندگان قابل اصلاح است یا اینکه شخصیتهای فرعی کاملا بیهوده در درام جا خوش کردهاند. اصل شخصیت راننده زن که آنها را به موزه میرساند و آدرس موزه را از فرزندش میگیرد کشدار و بیمورد است.
پذیرش پریان از جانب بهار (امیرحسین صدیق) و خانواده استاد بهار نیز در قسمتهای بعدی منطق و جذابیتی دراماتیک ندارد و رویدادهای پیشرو سیر منطقی و دراماتیک ندارد و دائما شخصیتهای غیرمرتبط هستند که حفرههای روایی را پر میکنند و از همان ابتدا مشخص است که گرههای در کتیبه شعور مخاطب را به سخره میگیرد و فاقد ویژگیهای دراماتیک است.
درباره استاد بهار سوالات و ابهامات فراوانی وجود دارد. همراهی بهار با گروه پریان از سر کنجکاوی است یا بیکاری؟ اصلا ترکیب دنیای واقعی با این پریان عقبافتاده جعلی باید دلایل منطقی- فانتزی داشته باشد و استاد بهار بر اساس چه پیشفرضهای عقلانی- فانتزی با این گروه همراه میشود؟ قدرت فداکاریش به جایی میرسد که همه سرمایه خود را صرف جاهطلبی گروه پریان میکند. یا نمونه دیگر بنفشه روییدن در مرغزار چه ربطی به گرفتاری آب پری و رهاییاش در چنگال اپوش دارد و جالب اینجاست که استاد بهار به ملاقات شهردار میرود و عجالتا به او میگوید توانایی پاکیزه نگه داشتن شهر را ندارد و لفظ «ای مرد بهاری به یاریمان بشتاب» از جانب سبز پری در شرایط کنونی که همه گرفتار شعار انتخاباتی هستند، شبههآفرین است و جالب اینجاست که الگوهای استعاری فیلم با همه سردستی بودن برای انتقال شعارهای بهاری- سیاسی سریال نمیتواند با گرههای زیستمحیطی و اجتماعی ممزوج شود.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع: روزنامه وطن امروز