ذرهای دردت دل عطار را
(بخش اول)
الهی نامـه را آغــــاز کـــــردم به نامت بابِ نامه باز کردم
زبان را در فصاحـت راه دادم دهان را در بلاغت برگشادم
***
توکل بر تو وتقصیر بر خویش نهادم این نهایت نامه را پیش
درِ گـنجِ عبــــارت برگـــشادم الــــهی نامه نـــــــامِ این نهادم
(الهی نامه عطار، صفحه404)
همیشه اتفاقهای بزرگ در اتاقهای کوچک رخ میدهد و مردان بزرگ، معمولی ترین انسانهای روزگار خود بودهاند که تحولی عظیم در جامعه خود و بعد از خود بوجود آوردند. چه کسی باور میکرد که داروفروشی در بازار عطارها در نیشابور به یکی از بزرگترین قطبهای ادبیات ایران تبدیل شود؟
صحبت از یکی دیگر از پیران خراسان است، پیرمردی داروفروش در کنج مغازه عطاری که نه تنها درد جسمانی مردمان را درمان میکرد بلکه با خلق آثاری ارزشمند، مرهمی برای روح خسته و مشتاق، پیروان حقیقت آماده ساخت. صحبت از عاشقی درد آشنا، صحبت از فریدالدین محمد عطار نیشابوری است.
بر آنیم که در این مقاله و چند مقاله در آیندهای نزدیک، مروری داشته باشیم بر سه اثر الهی نامه، منطق الطیر و مصیبتنامه عطار و تا آنجا که این عارف بزرگ رخصت میدهد با دنیای زیبا و پر رمز و راز او آشنا شویم.
عطار با خلق آثاری چون الهی نامه، منطق الطیر و مصیبت نامه، تحولی شگفت در ادبیات ما بوجود آورد. حکایات و تمثیلهایی که جزیی از ادبیات شفاهی مردم بود و به وسیله سنایی به میان فضلا و درباریان راه پیدا کرده بود، توسط عطار به شکلی وسیعتر از مردم گرفته شد که پس از حمل معانی عرفانی و اخلاقی دوباره آنها را به مردم بازگرداند. به همین دلیل است که زبان عطار بسیار ساده و خالی از پیرایههای شعری است. او با زبانی ساده اما عمیق، مهم ترین مسایل عرفانی را در قالب شیرین ترین حکایات بیان میکند.
عطار با سرودن الهی نامه، منطق الطیر و مصیبت نامه، پردههای بسیاری از دنیای رمزآلود حقیقت بر میدارد. این سه اثر از یک داستان جامع و کلی تشکیل شدهاند که عطار آنها را با حکایات کوتاه و مرتبط، تزیین کرده است.
الهی نامه عطار از سه بخش مقدمه، داستان اصلی و قسمت پایانی تشکیل شده است.
مقدمه الهی نامه، طبق رسم و عادت عطار با ستایش خداوند آغاز میشود:
به نام آنکه ملکش بی زوال است به وصفش نطقِ صاحب عقل، لال است
مفرح نامه جان هاست نامش سرِ فهرست دیوان هاست نامش
***
ز نامش پر شکر شد کامِ جان ها ز یادش پر گهر تیغِ زبان ها
خداوندی که چندانی که هستی است همه در جنبِ ذاتش عینِ پستی است
پس از ستایش پروردگار به رسم ادب، ابیاتی را در وصف حضرت رسول می آورد:
محمد مقتدای هر دو عالم محمد مهتدای آلِ آدم
محمد آفتاب آفرینش مهِ افلاک یعنی چشم و بینش
***
چراغ معرفت، شمع نبوت سراج امت و منهاج ملت
سپهسالار میدان شریعت سپهدار سپاه سرو سیرت
پس از آن، از آنجا که مذهب تسنن دارد در وصف سه خلیفه و حضرت علی ابیاتی را می آورد:ز مشرق تا به مغرب گر امام است امیرالمونین حیدر نام است
گرفته این جهان زخم سنانش گذشته زان جهان وصف سه نانش
آنگاه روح مخاطب اوست:
الا ای مشک جان، بگشای نافه که هستی نایب دارالخلافه
که روح امر ربانی تو داری سریر ملک روحانی تو داری
پس از مخاطب قرار دادن روح، عطار به داستان اصلی الهی نامه میپردازد که از 22 مقاله تشکیل شده است.
داستان اصلی الهی نامه، داستان پادشاهی است که شش پسر دارد، یکروز آنها را جمع کرده و از ایشان میخواهد که هر کدام آرزوی خود را با او در میان بگذارند، تا پدر برای رسیدن آنها به آرزوهایشان کمک کند.
داستان با طرح آرزوی اولین پسر آغاز میشود و با مناظره میان پدر و پسر پیش میرود.
به نطق آورد اول یک پسر راز که نقل است از بزرگان سرافراز
که دارد شاه پریان دختری بکر که نتوان کرد مثلش دیگری ذکر
اگر این آرزو یابم تمامت تمامم می بود این تا قیامت
پسر اول در آرزوی دختر شاه پریان است و فکر میکند اگر او را داشته باشد دیگر چیزی نمیخواهد اما پدر او را متوجه اشتباهش کرده و میگوید:
پدر گفتش زهی شهوت پرستی که از شهوت پرستی مست هستی
دل مردی که قید فرج باشد همه نقد وجودش خرج باشد
ولی هر کس که او مردانه آید از این شهوت بکل بیگانه آید
پدر این آرزوی پسر را چیزی جز شهوت او نمیداند و از او میخواهد که خود و شهوتش را کنترل کند تا بتواند از چهارچوب تن و نفس خارج و به حقیقت نزدیکتر شود. آنگاه حکایت " زن پارسا" را که یکی از حکایات طولانی الهینامه است برای او تعریف میکند.
ز شهوت درگذر چون نیست مطلوب که اصل جمله محبوب است، محبوب
سپس 9 حکایت می آورد که در درون مایه هر کدام به نوعی با مناظره میان و پدر و پسر همخوانی دارد. در مقاله سوم و چهارم این مناظره دنبال میشود و عطار مجموعا در این دو مقاله، 14 حکایت می آورد.
پنجمین مقاله با آرزوی پسر دوم آغاز و آرزوی او اینگونه عنوان میشود:پسر آمد دوم یک با پدر گفت که من در جادویی خواهم گهر سفت
ز عالم جادویی می خواهدم دل مرا گر جادویی آید به حاصل
آرزوی پسر دوم، جادویی را داشتن است و اما پاسخ پدر به او:
پدر گفتش که دیوت غالب آمد دلت زان جادویی را طالب آمد
اگر از دیو بگذشتی برستی وگرنه مدبری، شیطان پرستی
نداری از خدا آخر خبر هیچ که کار دیو می خواهی دگر هیچ
پسر دوم آرزومند است که بتواند جادو کند و همه چیز را در اختیار داشته باشد، اما پدر به او میگوید که جادوگری و جادو کردن کار شیطان و دیو است و کسانی که این کار را انجام میدهند از خدا بی خبرند.
نداری از خدا آخر خبر هیچ که کار دیو می خواهی دگر هیچ
در مقاله ششم تا نهم، مناظره پسر دوم و پدر همچنان ادامه دارد و در نهایت این مناظره با آگاه شدن پسر پایان میپذیرد.
پدر گفتش که چیزی بایدت خواست که آن با حضرت عزت بود راست
که گر لایق نباشد آنچه خواهی تو را آن چیز نبود جز تباهی
از مقاله ششم تا نهم، جمعا 38 حکایت کوتاه می آید که همگی با درون مایه بحث میان و پدر و پسر دوم مطابقت دارد.
ادامه دارد.......
آسیه ترک بیاتانی بخش ادبیات تبیان
منابع:
الهی نامه، فرید الدین عطار نیشابوری، به کوشش حمیدرضا مجدآبادی، نشر پروان
دیدار با سیمرغ، دکتر تقی پورنامداریان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دریای جان، هلموت ریتر، انتشارات بین المللی الهدی