تبیان، دستیار زندگی
به مناسبت چهل و سه سالگی عبدالجبار كاكایی اگر بخواهیم در میان شاعران انقلاب، شاعران اصیل را نام ببریم، بی‌گمان «عبدالجبار كاكایی» یكی از آنهاست. «من معتقدم در میان شاعران هیچ خط قرمزی وجود ندارد و دوست ندارم شاعری را پشت خط...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عبالجبار کاکایی شاعری كه از مرز گذشت


به مناسبت چهل و سه سالگی عبدالجبار كاكایی

اگر بخواهیم در میان شاعران انقلاب، شاعران اصیل را نام ببریم، بی‌گمان «عبدالجبار كاكایی» یكی از آنهاست. «من معتقدم در میان شاعران هیچ خط قرمزی وجود ندارد و دوست ندارم شاعری را پشت خط قرمزی بگذارم؛ گرچه شاید خودم پشت خط قرمز خیلی از شاعران قرار بگیرم.»

عبدالجبار كاكایی متولد 15 شهریور 1342 در ایلام است. به دنیا آمدن عبدالجبار در ایران برای او افتخار بزرگی است. «ما یك خانواده مهاجر ساكن منطقه شورجه عراق بودیم. اردیبهشت سال 1342 كه خانواده‌ام برای دیدن اقوامشان به ایران ‌آمدند، من در شهر ایلام و در خانه پدربزرگم متولد شدم. پس از به دنیا آمدن من، خانواده‌ام به عراق باز می‌گردند و جالب اینكه در هنگام بازگشت به عراق، چون عكس من در پاسپورت نبود، اجازه خروج از ایران را نداشتم. بنابراین یك عكس قنداقه‌ای از من در قصر شیرین انداختند و از مرز خسروی رد شدیم. من همیشه به برادرانم می‌گویم یكی از افتخاراتم این است كه در ایران به دنیا آمده‌ام.»

سال 1344 همزمان با شروع جنگ‌های داخلی در عراق، خانواده‌ عبدالجبار كاكایی برای همیشه به ایران می‌آیند و ساكن ایلام می‌شوند؛ آن هم در یكی از محله‌های محروم ایلام. كاكایی تا دیپلم در این شهر تحصیل كرد. «زمان دیپلم گرفتنم مصادف شد با وقوع جنگ و به جبهه رفتم. در جبهه بودم كه دانشگاه قبول شدم و در سال 1361 به تهران آمدم.»

كاكایی 9 ماه در جبهه‌های دفاع مقدس حضور داشت: اوایل سال 61 تا دی ماه همان سال. او در پایگاه كشاورزی منطقه‌ای مهران می‌جنگید. «زمانی كه در جبهه بودم، درست وقتی بود كه عراق عقب‌نشینی كرده بود و تقریبا جبهه‌ها ساكت بود. اما گاهی هم عملیات‌هایی مثل عملیات محرم نیز انجام می‌شد.»

كاكایی پس از آمدن به تهران در سال 61 رشته ادبیات فارسی را در مقطع لیسانس و در دانشكده‌ای در شهرری آغاز كرد. فوق لیسانس همان رشته را نیز در دانشگاه آزاد تهران مركز گرفت. «مستقیم از جبهه با همان پوتین‌ها و چفیه سر كلاس‌های دانشگاه آمدم و نشستم.» او در دانشگاه شاگرد «مظاهر مصفا» و «جلیل تجلیل» بوده است.


آغاز دوران شاعری

عبدالجبار كاكایی به لطف پدرش از همان دوران نوجوانی با شعر آشنا شد. و از این طریق او شعرهای میرزاده عشقی، باباطاهر عریان و حافظ را خواند. «تمام شعرهای عشقی را حفظم.» كمی بعدتر، در دوران دبیرستان، كه او توانست بیشر بخواند، به نثر و نظم ادبیات كهن فارسی علاقه‌مند شد.

اما كاكایی سرودن شعر را از همان دوران دبیرستان آغاز كرد. «اولین شعری را كه سرودم به نام خودم در روزنامه دیواری مدرسه‌مان چاپ نكردم، بلكه اسم «سعدی» را نوشتم. زیرا فكر می‌كردم آن شعر مال سعدی است و فقط به ذهن من آمده است!»

كاكایی اكنون زمینه مطالعاتش شعر، نقد ادبی، تاریخ و تا حدودی كتاب های فلسفی است. اولین كتابی كه كاكایی منتشر كرد، مجموعه شعر «آوازه واپسین» كه توسط نشر «همراه» در سال 69 بود. این مجموعه كه به چاپ دوم هم رسید، كارهای اول این شاعر را شامل غزل‌ها و مثنوی‌های سال‌های دهه 60 شامل می‌شد. كاكایی تاكنون 12 كتاب چاپ كرده و سه كتاب هم در دست چاپ دارد. «سال‌های تاكنون»، «حتی اگر آینه باشی» و «زنبیلی از ترانه»، از عناوین چند كتاب اوست.

اما اولین شعری كه كاكایی در مطبوعات چاپ كرد به مجله امید انقلاب در سال 61 مربوط می‌شود. آن شعر یك چارپاره بود كه در صفحه‌ای كه به مسئولیت «علی‌رضا قزوه» منتشر می‌شد، به چاپ رسید. «وقتی این شعر چاپ شد خیلی خوشحال شدم. خیلی دیر فهمیدم كه این شعر چاپ شده، بنابراین دنبال این مجله می‌گشتم كه شعر چاپ شده‌ام را ببینم تا بالاخره در میدان فردوسی از لا به لای مجلات یك دوره گرد آن را پیدا كردم. این شعر من كه جزو اولین شعرهایی بود كه من سروده بودم برنده جایزه هم شد و یك دوره فرهنگ معین گرفتم. این دو اتفاق (چاپ شعر و برنده شدن جایزه) در روحیه من خیلی تأثیر گذاشت.»

شاعری برای كاكایی چیست؟ او چه هدفی از سرودن شعر دنبال می‌كند؟ «شعر سرودن به شاعر مهلت جواب دادن به سؤالی را كه در ذهنش ایجاد شده، نمی‌دهد، چه برسد به اینكه به دنبال هدفی برایش بگردد. به ویژه اینكه شعری كه من می‌سرودم بر حسب یك ضرورت بود. من از یك منطقه محروم كه جنگ زده هم شده بود، آمده بودم. این محرومیت فرصت هرگونه اندیشیدن به هدف شعر را از من گرفته بود و كلمات بود كه جاری می‌شد.»

با این حال بیشترین توجه كاكایی در شعر متوجه جنگ بود. زیرا او جنگ را بی‌واسطه درك كرده بود. «محل بازی من در ایلام توسط دشمن گرفته شده بود. همه اینها كافی بود كه من شعر بگویم. بیشترین مضامین من در میان اشعار جنگ مربوط به فتح است. می‌خواستم با سرودن شعر، آن زمین‌ بازی‌ام را از دشمن بگیرم.»

كاكایی وقتی به تهران آمد معلم شد. «در كنار درس خواندن معلمی می‌كردم. سه روز درس می‌خواندم و سه روز درس می‌دادم.» یكی از مدرسه‌هایی كه كاكایی در آن تدریس می‌كرد، مدرسه «ابوذر» در جنوب شهر تهران است. «شاگردان من اكنون پلیس، قبركن، پزشك، دوره‌گرد، فوتبالیست و گمنام شده‌اند.»

كاكایی همچنین در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس هم مشغول فعالیت‌های ادبی بوده و نیز مدتی را از طرف آموزش و پرورش در مراكز فرهنگی مامور شده‌ است. او كه در سال 1368 ازدواج كرده و اكنون یك پسر و یك دختر دارد، اكنون مدیریت خانه شعر بنیاد نویسندگان و هنرمندان را اداره می‌كند.

كاكایی درباره ارتباطش با دیگر شاعران می‌گوید: «ارتباط من با دیگر شاعران بستگی به موقعیت كارم دارد. به طور طبیعی اگر شعری بگویم اولین مخاطب من علیرضا قزوه است، زیرا قدمت دوستی ما زیاد است. اما من دوست دارم با همه شاعران ارتباط داشته باشم؛ جدای از مرزبندی‌هایی كه هر كدام‌مان برای خودمان ساخته‌ایم. دوست دارم با همه شاعران رفیق باشم و كارهایشان را نقد كنم.»

كاكایی شاعر دفاع مقدس است و جنگ را درك كرده. او می‌تواند شعر جنگ بسراید، بی‌آنكه شعرش تصنعی شود. اما یك شاعر جوانی كه می‌خواهد اكنون درباره جنگ هشت‌ساله شعر بگوید، چگونه شعر بگوید؟ «به شاعر جوانی كه می‌خواهد شعر جنگ بگوید، توصیه می‌كنم كه اگر جنگ یا آثار باقی مانده‌ از جنگ دلش را لرزانده، می‌تواند شعر جنگ بگوید، و اگر می‌خواهد برای تثبیت موقعیت خودش شعر جنگ بگوید، بی فایده است.» كاكایی سرودن شعر جنگ را برای قطور كردن كتاب‌های شعر یا برای نهاد‌های دولتی بی‌ارزشی می‌داند. «این امر درباره موضوعات دیگر هم صادق است. شاعر باید با مضمون شعرش ارتباط درونی برقرار كند.»


لینک :

عبدالجبار كاكایی : رهبر، شعر دهه اخیر را مثبت ارزیابی كردند

ترانه‌ی امروز طراوت و شادابی گذشته را ندارد

نشست‌های شعر و ترانه‌خوانی به ترانه امروز جان می‌دهد