تبیان، دستیار زندگی
در قضیه کاپیتولاسیون، یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا مصطفی رفته و گفته بود: اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جلوه‌هایی از صلابت و قاطعیت امام(2)

جلوه‌هایی از صلابت و قاطعیت امام(2)
در قضیه کاپیتولاسیون، یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا مصطفی رفته و گفته بود: اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزند.

استکبار

 «یک روز حاج احمد آقا نقل می‌کرد: امام فرمودند: اگر من بودم با ورود اولین ناو آمریکایی به خلیج فارس آن را هدف قرار می‌دادم!!»

(حجة الاسلام آشتیانی)

«یکی از سفیران کشورمان در نامه‌ای خطاب به امام نوشته بود: در بعضی مجالس دعوت می‌شویم؛ مشروبات الکلی وجود دارد و اگر ما نپذیریم و نرویم حمل بر چیزهایی دیگر می‌شود و مشکلاتی در روابط پیش می‌آید.

حضرت امام فرمودند: به جهنم! نباید از این چیزها بترسند! نباید بروند! دلیلش را هم بگویند تا آنها کم کم بفهمند برای چیست.‌»

(حجة الاسلام رحیمیان)

«در پیام حضرت امام به مناسبت نیمه شعبان، 2/1/68، چنین بیان شده است:

«من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم...

من باز می‌گویم: همه مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی تان - به خیال خام خودشان - بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان، خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه‌ای آرامتان نمی‌گذارند!»

 «در قضیه کاپیتولاسیون، یکی از مقامات آمده بود قم که با امام ملاقات کند. امام اجازه ملاقات به او نداده بود؛ لذا او هم به حضور آقا مصطفی رفته و گفته بود: اگر امام علیه کاپیتولاسیون حرف می‌زند مواظب باشد علیه آمریکا حرف نزند. امروز علیه آمریکا حرف زدن خیلی خطرناک‌تر از سخن گفتن علیه شاه است. همین باعث شد که امام در آن سخنرانی خود فرمودند: رئیس جمهور آمریکا بداند که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است. امروز تمام گرفتاریهای ما از آمریکاست! و شدیدترین حمله‌ها را به آمریکا کردند.

(حجة الاسلام حمید روحانی)

«سال 62 مرحوم حاج احمد آقا به من زنگ زدند و گفتند: حضرت امام ‌ با توجه به وضعیتی که شوروی در حمایت از عراق دارد، شما سفیر شوروی را بخواهید و به او خفت بدهید و خفیفش کنید. گفتم باشد. بعد از این، من به وزارت امور خارجه زنگ زدم و گفتم: به سفیر شوروی بگویید: بیاید من ببینمش.

آن موقع من در وزارت سپاه، در ساختمانی در خیابان فردوسی بودم. سفیر شوروی [بولدوریف] آمد. وقتی در اتاق را باز کرد و همراه افسر سیاسی داخل شد، فریاد زدم همان جا بایست.

او یکه خورد و ایستاد و چون فارسی می‌دانست، پرسید: چه فرمایشی دارید؟! گفتم: من می‌خواهم سۆال کنم این خرسهای قطبی کی از خواب بیدار می‌شوند؟ گفت: منظورتان از خرسهای قطبی چیست و چه کسانی هستند؟ گفتم: این رهبران شوروی!

گفت: چطور مگر؟

گفتم: آخر خرسهای قطبی در طول پاییز و زمستان و بهار خواب هستند و وقتی که آفتاب مستقیم تابستان به آنها بتابد، بیدار می‌شوند؛ تا بیدار می‌شوند طولی نمی‌کشد که تابستان می‌گذرد و دوباره به خواب می‌روند.

این احمقها خیال می‌کنند که صدام طرفدار شوروی است؟ نه خیر، صدام آمریکایی است. شما از قول من به رهبران شوروی پیغام دهید که هفتاد میلیون بمب در کشور شما هست که چاشنی آنها در دست ماست، تا کی باید بمبها و موشکهای شما روی سر ملت ما بریزد؟ کاری نکنید که ما این چاشنیها را آتش بزنیم.

سفیر شوروی همه را نوشت و اجازه رفتن خواست. به او گفتم: برو گم شو! دو هفته بعد، از وزارت امورخارجه زنگ زدند که سفیر شوروی وقت ملاقات می‌خواهد؛ گفتم: بیاید. این مرتبه که آمد داخل، نزدیک در اتاق ایستاد و گفت: اجازه می‌دهید بیایم داخل؟ گفتم: بیا. وقتی آمد گفت: اجازه می‌دهید بنشینم؟ گفتم: بنشین. پس از چندی، کاغذی از جیب خود بیرون آورد و بلند شد ایستاد و گفت: من پیغام شما را رساندم. رهبران شوروی این پیغام را بسیار عالی ارزیابی و توصیف کردند و گفتند: اگر شما را دعوت کنیم به مسکو، می‌آیید یا نه؟ گفتم: من دوست دارم شوروی را ببینم اما این مسافرت باید به اجازه امام انجام شود؛ اگر اجازه دادند می‌آیم. بعد از این ملاقات رفتم خدمت مرحوم حاج احمد آقا و ملاقات اولیه را تشریح کردم. ایشان، پس از بیان کردن داستان برای حضرت امام، به من گفتند: امام خیلی خوششان آمد و فرمود: خوب برخورد کردید.‌»

(محسن رفیق دوست)


منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان

تهیه و تنظیم: جواددلاوری، گروه حوزه علمیه تبیان