تبیان، دستیار زندگی
گفتار پیشین: حاکمیت طبیعت بر رفتار انسان نظریه «اسمیت‏» درباره نفع شخصى، مشتمل بر سه نكته اساسى بود كه عبارتند از: انحصار انگیزه‏هاى انسان در خودخواهى و نفع‏طلبى شخصى، انحصار نفع شخصى در ثروت و درآمد، و خیر بودن تعقیب نفع شخ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تبعیت محض از نفع شخصى



گفتار پیشین: حاکمیت طبیعت بر رفتار انسان

نظریه «اسمیت‏» درباره نفع شخصى، مشتمل بر سه نكته اساسى بود كه عبارتند از: انحصار انگیزه‏هاى انسان در خودخواهى و نفع‏طلبى شخصى، انحصار نفع شخصى  در ثروت و درآمد، و خیر بودن تعقیب نفع شخصى. بنابراین نقد و بررسى ما بر محور این سه نكته متمركز خواهد شد.

1- این دیدگاه، تلاش فراوانى بكار برد تا تمامى رفتارهاى انسان را با انگیزه خودخواهى و تعقیب نفع شخصى، تفسیر كند. تاكید فراوان آن بر نفى انگیزه خیرخواهى و نوعدوستى حتى در رفتار نجات غریق و سایر كارهاى عام المنفعه، این دیدگاه را با صراحت‏بیان مى‏كند كه چگونه تصویر انسان را از دریچه دوربین تاجر حریصى منعكس میكند كه همه چیز و همه كس را تنها با معیار سود و زیان شخصى خود مى‏بیند و چشمان خود را از مشاهده‏هرگونه‏انگیزه و آرمانى كه افق وسیعترى را جستجوكند، فرومى‏بندد. شایدبتوان‏گفت‏در بینش محدود نظریه‏پردازان «لیبرال - سرمایه‏دارى‏»، اصلا افق وسیعترى وجود ندارد. چگونه میتوان از ذهنى كه آرمانى بالاتر از ثروت و رفاه مادى را نمى‏شناسد، انتظار داشت كه وجود آرمانها و گرایشهاى بالاتر چون عشق به حقیقت و كمال مطلق، عشق به همنوع، عشق به عدالت و... را در باور خود بگنجاند؟ به بیان دیگر، مسئله اصلى، این نیست كه چنین انگیزه‏هایى وجود دارد یا نه؟ مهم، این است كه ما با چه بینشى دنیار ا تفسیر مى‏كنیم، و گر نه كم نیستند انسانهایى كه لااقل در بعضى رفتارهاى خود اصلا نفعى براى خویش، طلب نمى‏كنند و به یقین مى‏توان گفت كه غالب انسانها براساس فطرت پاك و خدادادى، همانطور كه خود را دوست دارند، دیگران را هم دوست دارند و از شادى آنها شاد و از رنجشان، اندوهگین مى‏شوند. انسان همانطور كه آسایش خود را دوست دارد و براى تامین آن تلاش مى‏كند، عدالت را نیز دوست دارد و تجاوز به حقوق دیگران را خوب نمى‏داند و به همین علت در رفتار خود، منافع دیگران را هم در نظر مى‏گیرد و در موارد بسیارى، ازمنافع خود چشم مى‏پوشد و با هدیه و با ایثار، درآمد خود را در اختیار دیگرى قرار مى‏دهد.

آنچه مسلم است، انسانها در رفتارهاى خود كم و بیش این اهداف را در نظر مى‏گیرند و ثروت را براى تامین آنها مفید مى‏دانند. ولى مكتب سرمایه‏دارى از این میان، ثروت را كه در نهایت‏بصورت تولید و مصرف كالاهاى فیزیكى تجلى پیدا مى‏كند، به عنوان هدف رفتار انسان مورد توجه قرار میدهد.

بنابراین برخلاف تصور بنیانگذاران اقتصاد سرمایه‏دارى  و «توسعه لیبرالى‏»، انسان، داراى انگیزه‏هاى متعدد است و در رفتار خود از همه آنها تاثیر مى‏پذیرد. اقتصاددانان مكتب تاریخى آلمان با چنین اعتقادى گفتند:

«یك استدلال روانشناسى ناقص و محدود، كلاسیك‏ها را به این نتیجه قابل تردید رسانده كه انسان فقط به خاطر منافع خصوصى خود تلاش و فعالیت میكند و از این نظر كلاسیك‏ها، اقتصاد سیاسى را به «تاریخ طبیعى خودخواهى‏» تنزل داده‏اند، حال آنكه كردارهاى اقتصادى انسانها تابع محرك‏هاى دیگر است، مثلا احساس وظیفه‏شناسى،محبت، مردم دوستى، هوس مجد و نام‏آورى، جاه‏طلبى و غیره. وانگهى زیاده روى در محدود كردن فرضیات، آنها را بحدى از حقیقت دور كرده است كه بجاى آنكه تصویرى از حقیقت‏بیابند، فقط كاریكاتورى از حقایق اقتصادى یافته‏اند.»

حال كه انگیزه‏هاى انسان، متعدد است، میزان نیرومندى هر یك از انگیزه‏ها و عملكرد آنها در ارتباط با یكدیگر چگونه خواهد بود؟ پاسخ این مسئله به عوامل متعددى از قبیل خصوصیات روانى شخص، بینش مذهبى و تربیت اخلاقى او و خصوصیات مورد عمل، بستگى پیدا مى‏كند و قاعده واحدى براى تصمیم‏گیرى وجود ندارد.

در این میان عاملى كه تاثیر آن در شكل دهى رفتارهاى انسان فوق‏العاده حائز اهمیت است، الگوهاى رایج و مطرح در محافل علمى و فرهنگى جامعه است. وقتى یك نظریه بظاهر علمى، تمامى انگیزه‏هاى خیرخواهانه و نوعدوستانه را نفى مى‏كنند و بصورت مبالغه‏آمیزى برانگیزه خودخواهى و نفع‏طلبى، تاكید مى‏ورزد، روشن است كه سلطه چند صد ساله آن بر متون علمى و مراكز فرهنگى و تبلیغى، رفتار مردم را تا حد زیادى متحول ساخته است چنانكه در مقابل، پیامبر اسلام(ص) در عرض مدت كوتاهى با مطرح ساختن الگوهاى متعالى و ارزشهاى والاى انسانى، رفتار جاهلانه اعراب بادیه‏نشین را تحول و تكامل بخشید.

2- نكته دوم در قاعده «نفع شخصى‏» كلاسیك‏ها، انحصار منافع شخصى در سود و درآمد مادى بود. اكنون مى‏خواهیم ببینیم بر فرض اینكه همه انسانها در همه رفتارهایشان از نفع شخصى تبعیت كنند (كه نمى‏كنند) آیا مى‏توان گفت نفع شخصى، همانا ثروت و درآمد مادى است؟


جهت اول مسئله این است كه آیا انسانها در یك رفتار خاص، سود و زیان شخصى خود از پیامد آن رفتار را ملاحظه مى‏كنند یا خیر؟

درست است كه نوع انسانها عاقلند و در رفتار خود، سنجیده عمل مى‏كنند، اما معیار سنجش براى همه و در همه جا یكسان نیست و در سود و زیانى كه با مقایسه قیمت‏ها بدست مى‏آید، خلاصه نمى‏شود. یك خانم خانه‏دار ممكن است‏به هنگام خرید، حساسیت زیادى نسبت‏به سود و زیان خرید داشته و به همین منظور، قیمت‏ها را دقیقا بررسى كند اما یك فیلسوف به علت ارزش زیادى كه براى وقت‏خود قائل است‏به آن اندازه به قیمت‏ها حساسیت نشان ندهد. همچنین معیار سود و زیان براى یك فرد مادى‏گرا كه فقط منافع دنیوى خود را مورد توجه قرار میدهد با فرد با ایمانى كه موطن اصلى خود را در جهان آخرت مى‏بیند و نفع واقعى خود را در سود اخروى مى‏داند، در موارد زیادى، متفاوت است. یك رفتار خاص كه در نظر اولى، «زیان ده‏» به حساب مى‏آید ممكن است‏براى دومى «سودآور» تلقى شود. بنابراین، مسئله «سود و زیان‏» و نفع شخصى، یك امر ارزشى است و عوامل مختلفى مانند بینش دینى، سطح معلومات، نوع شغل، شرایط اجتماعى، فرهنگى بستگى پیدا مى‏كند. به این ترتیب، بصورت یك قاعده كلى نمى‏توان پذیرفت كه همه انسانها در هر شرایط اجتماعى و فرهنگى، نفع شخصى خود را فقط در سود و درآمد مادى مى‏دانند. هر چند ممكن است در جامعه‏اى كه مدتها با تربیت مادى رشد یافته، اكثریت افراد چنین بینشى داشته باشند.

اما مسئله، ابعاد دیگرى نیز دارد و آن، قرار گرفتن ثروت و درآمد در موضع عالى‏ترین هدف فعالیت‏هاى انسان است. ابتدا مى پرسیم كه آیا در دنیاى واقعى، چنین چیزى بصورت یك قاعده كلى وجود دارد؟ این قضیه نیز مانند بسیارى از اصول پایه‏اى اقتصاد سرمایه‏دارى، یك قضیه ایدئولوژیك است چنانكه استوارت میل با اعتراف به این امر، انسان اقتصادى مورد نظر كلاسیك‏ها را نه یك موجود خارجى، بلكه یك مفهوم انتزاعى میداند كه براى توضیح پاره‏اى از جنبه‏هاى حیات انسانى، مفید است. اهمیت ثروت و درآمد در زندگى فردى و اجتماعى انسان، مورد تردید هیچ عاقلى نیست اما جایگاه ثروت در زندگى انسان، مسئله قابل تاملى است كه همواره مورد بحث‏بوده است. در واقع، این مسئله به برداشت انسان از مقوله‏هاى سعادت و شقاوت، هدف زندگى و فلسفه آفرینش مربوط می شود.

از دیدگاه معتقدان به ادیان الهى، هدف قرار گرفتن ثروت، حركتى است در جهت‏باطل نمودن آرمانهاى بزرگى كه پیامبران براى تحقق آن قیام نموده‏اند، و نمى‏توان آن را پذیرفت.

اگر نگاه خود را فقط به اهداف دنیوى، محدود كنیم، مى‏توانیم اهداف متعددى براى زندگى انسان، معرفى كنیم كه اهم آنها عبارتند از: عزت نفس، رشد علمى، شهوت وموقعیت اجتماعى، آرامش روانى، بهداشت جسمى، امنیت، عدالت و رفاه و آسایش.

آنچه مسلم است، انسانها در رفتارهاى خود كم و بیش این اهداف را در نظر مى‏گیرند و ثروت را براى تامین آنها مفید مى‏دانند. ولى مكتب سرمایه‏دارى از این میان، ثروت را كه در نهایت‏بصورت تولید و مصرف كالاهاى فیزیكى تجلى پیدا مى‏كند، به عنوان هدف رفتار انسان مورد توجه قرار میدهد.

3- محور سوم در نقد دیدگاه سرمایه‏دارى درباره «نفع شخصى‏»، این است كه ببینیم با فرض قبول اینكه انسان بطور طبیعى، تحت تاثیر انگیزه خودخواهى ونفع شخصى قرار دارد و نفع شخصى را هم منحصر در ثروت و درآمد مى‏داند آیا از نظر اخلاقى مى‏توان چنین چیزى را پذیرفت؟

اقتصاددانان اولیه سرمایه‏دارى كه با اعتقاد به دئیسم، معیارهاى مذهبى و ارزشهاى متعالى را نفى كرده و «وضع غریزى‏» را معیار خوب و خیر مى‏دانستند، وقتى در تشریح «وضع طبیعى‏» نیز فقط انگیزه خودخواهى و نفع‏طلبى را واقعى مى‏پنداشتند، قهرا نه تنها رفتار منفعت‏طلبانه را «خیر» مى‏دانستند، بلكه براساس اصول پذیرفته شده آنان معیار دیگرى براى فعل اخلاقى، به جز «فایده شخصى‏»، وجود نداشت.

معیار اخلاقى كه مبناى اقتصاد سرمایه‏دارى را تشكیل داد، بعدها مورد ایرادات فراوانى قرار گرفت، مثلا رفتارهاى منفعت‏طلبانه جنایت‏آمیز مانند بمباران اتمى شهرهاى هیروشیما و ناكازوكى، یا باید براساس این معیار مورد تایید قرار مى‏گرفت، كه البته چنین چیزى جز از ناحیه افراد ناقص‏العقل و مریض‏القلب ممكن نیست، و یا باید تمسك به معیار دیگرى محكوم مى‏گردید و این به معناى عدول از مبناى «منفعت‏طلبى‏» بود. به دلیل همین ایرادات، امروزه هیچ مكتب اخلاقى، مبناى منفعت‏طلبى را بصورت مطلق، قبول ندارد و حتى مادى‏گرایان افراطى نیز آنرا با اضافه كردن قیودى مى‏پذیرند.

امروزه با باطل شدن معیار «فایده‏گرایى‏»، اقتصاددانان لیبرال - سرمایه‏دارى كه بخش زیادى از سرمایه علمى خود را مدیون همین معیار هستند؟ با ترفندهاى مختلف مانند جدایى اخلاق از اقتصاد و توسل به فرمولهاى ریاضى تلاش مى‏كنند تا این واقعیت را مخفى نگهدارند. ولى انتقاداات اقتصاددانان معارض و اندیشمندان علوم اجتماعى نشان میدهد كه آنان موفقیت چندانى در این كار كسب نكرده‏اند. كینز، اقتصاددان بزرگ معاصر، با انتقاد از اصول اقتصاد كلاسیك، اقتصادگرایى را مورد سرزنش قرارداد و پیشنهاد كرد بهتر است كه دیگر، اقتصاد به عنوان هدف و ارزش نهایى تلقى نشود، بلكه از آن به عنوان وسیله‏اى در جهت تحقق هدفهاى متعالى اجتماعى از قبیل عدالت و سایر هدفهاى انسانى و اجتماعى استفاده شود. برتراند راسل نیز با آنكه گرایشهاى مادى دارد در انتقاد به اخلاق سرمایه‏دارى مى‏گوید:

«كارى كه منظور آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدى بار نخواهد آورد. براى چنین نتیجه‏اى باید كارى پیشه كرد كه در آن «ایمان‏» به یك فرد، به یك مرام و به یك غایت، نهفته باشد.»

افزون بر این قبیل انتقادات از دیدگاه معتقدان به ادیان الهى، هدف قرار گرفتن ثروت، حركتى است در جهت‏باطل نمودن آرمانهاى بزرگى كه پیامبران براى تحقق آن قیام نموده‏اند، و نمى‏توان آن را پذیرفت.