تبیان، دستیار زندگی
هتل لوزان یکی از معدود رمان هایی است که نقش زمان را به نفع نقش مکان حذف می کند. تیه ری که خود مهندس شهر سازی است در این رمان به مکان تشخص ویژه ای می دهد و شخصیت هایش در مکان هایی که نویسنده برای آنها می سازد...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گمشده در مکان


هتل لوزان یکی از معدود رمان هایی است که نقش زمان را به نفع نقش مکان حذف می کند. تیه ری که خود مهندس شهر سازی است در این رمان به مکان تشخص ویژه ای می دهد و شخصیت هایش در مکان هایی که نویسنده برای آنها می سازد همدیگر را پیدا کرده و به دلتنگی های هم پی می برند.

گمشده در مکان

هتل لوزان. تیه ری دانکور. مترجم: منیره اکبر پوران. تهران. نشر افراز. چاپ اول: 1391. 176 صفحه. 1100 نسخه. 6800 تومان.

«چند بار دیگر در خیابان پوانکاره به این‌طرف و آن‌طرف رفتم، بعد، با قدم‌هایی محکم، و درحقیقت با اعتمادبه‌نفس و قاطعیتِ یک خواب‌گرد وارد هتلِ لوزان شدم و به‌طرف پذیرش رفتم .کارمند که مردی تقریباً سی‌ساله بود یک نیم‌تنه‌ی آبی ملوانی به‌تن داشت که روی آن یک نشان خانوادگی دیده می‌شد.- آقا..؟ دو دستم را روی میز پذیرش گذاشتم و چند لحظه از نزدیک به او چشم دوختم، بدون این‌که چیزی بگویم، همان‌طور که آدم به چهره‌ی کسی زل بزند که مدت‌ها است او را ندیده و تلاش می‌کند که او را به‌خاطر بیاورد.- آقا؟... بفرمایید...صدای خودم را شنیدم:- اتاق خالی دارید؟...»[1]

هتل لوزان اولین رمان «تیه ری دانکور» است که برای اولین بار در ایران به زبان فارسی ترجمه شده است.

این رمان در سال 2008 در فرانسه منتشر شد و همان سال جهان ادبیات را تکان داد. هتل لوزان بلافاصله توانست جایزه رمان اول و همچنین جایزه آکادمی فرانسه را از آن خود کند. جایزه ای که بیشتر برای رمان های هفتم و هشتم یک نویسنده اختصاص پیدا می کند.

دانکور این رمان را در فضایی مالیخولیایی و با بکار گیری سبک میانه ای از موریاک مدرن و ژان ژیونو شهری نوشته است. دانکور خود مهندس فضاهای شهری است و مشخصه اصلی رمان او نیز تمرکز بر مکان است که نقش سازنده ای در پیشبرد داستان دارد.

دانکور این رمان را در فضایی مالیخولیایی و با بکار گیری سبک میانه ای از موریاک مدرن و ژان ژیونو شهری نوشته است

راوی داستان که عتقیه فروش است در گورستانی خلوت با دختر جوانی به نام «کریستین استرتر» آشنا می شود. این دختر برای راوی داستان به مثابه شاهزاده خسته ای پر از دلتنگی ظاهر می شود. آن دو در روزها و سال های بعد بارها همدیگر را در مکان های مختلف از جمله هتل کازابلانکا که هرگز اشاره مستقیمی به آن نمی شود، به صورت اتفاقی ملاقات می کنند. در جریان این ملاقات ها است که راوی داستان با دلبستگی های کریستین آشنا می شود و همراه با او مکانی را که در آن قرار گرفته اند تجربه می کنند. تجربه ای از جنسی دیگر.

مکان در واقع کانالی است برای پیدا کردن و جستجوی گذشته و جستجوی کریستین در گذشته از یادرفته. پدر کریستین نیز کلکسیونر کره جغرافی است، نامزدی دارد که به سینما علاقمند است و برای کریستین هتل کازابلانکا که هرگز اشاره مستقیمی به آن نمی شود نقطه مهم زندگی اوست.

این رمان جزو معدود رمان هایی است که نقش زمان را به نفع مکان کم رنگ و حذف می کند. با وجودی که رمان درباره آشنایی دو جنس مخالف است اما هیچ صحنه عاشقانه ای در این رمان توصیف نمی شود. رمان سرشار از سکوتی است که در مکان جاری است. این رمان یکی از رمان های شهری و مدرن است که بدون شرح اتفاقات خارق العاده زندگی دو انسان مدرن در بستر یک شهر تاریخی چون پاریس را روایت می کند و خواننده را با دلتنگی های این دو شخصیت آشنا می سازد. در این رمان با عکس هایی رو به رو هستیم که با گذر زمان خطوط اصلی آن محو شده است. شخصیت های این رمان هم همچون عکس های قدیمی خطوط اطرافشان محو شده است و تنها مکان است که مرز ها را روشن می کند و نشان می دهد.

منیره اکبر پوران که خود دانشجوی دکترای رشته زبان فرانسه است این رمان را در ارتباط با موضوع رساله اش که درباره نقد جامعه شناختی اثر است ترجمه کرده است.

مترجم درباره دلیل ترجمه این کتاب می گوید: "من بیش تر کارهای ترجمه ام را از روی جایزه ها انتخاب می کنم. دانکور نثری ساده دارد و به هیچ وجه بر روی زبان و فرم مانور نمی دهد. پازلی که او تهیه می کند، از طریق عکس ها و مکان هاست. آن چه ترجمه این اثر را سخت می کرد، حضور بسیار زیاد اسامی خاص مکان بود که برای این که خواننده ما هم بتواند آن ها را بشناسد و با آن ها ارتباط برقرار کند، نیاز بود که نه با پاورقی بلکه با اشارات کوچکی در خود متن، نقش و بار معنایی آن ها مشخص شود."

« و اما آن عکسی که بالای میز پذیرش آویزان بود، طبقه همکف یک ساختمان اداری را نشان می داد: یک سطح وسیع شیشه ای با چهار چوب های ظریف تیره رنگ و خمیده تا تورفتگی ورودی را شکل دهد که ستون هایش از مرمر سیاه بود... روی شیشه با خطی که حروف سایه دارش کمان یک طاق را تداعی می کردند، نوشته شده بود: " موسسه ژانتی و بورده". از پشت پنجره که تصویر اتومبیل ها و رهگذران روی شیشه ی آن درهم آمیخته بودند، میزی بزرگ، در میان یک سالن بزرگ، با چند تایپیست که با ماشین تحریر مشغول تایپ هستند، قابل تشخیص بود. یک دستگاه تهویه در سقف.» [2]

پی نوشت ها:

1. پشت جلد کتاب.

2. صفحه 113 کتاب.

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان