تبیان، دستیار زندگی
ضا امیرخانی در یادداشتی نوشت: سال 91 فرصت خوبی برای مطالعه داشته‌ام. بیش از 100 جلد کتاب خوانده‌ام. سعی می‌کنم به عوض نسخه‌های کلیِ بی‌مبنا و شخصی، نظراتم را در‌باره پاره‌ای از آنها بیان کنم؛ با ذکرِ عناوین!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تناقض‌هایی در عصر چاوزیه

یادداشتی از رضا امیرخانی


رضا امیرخانی در یادداشتی نوشت: سال 91 فرصت خوبی برای مطالعه داشته‌ام. بیش از 100 جلد کتاب خوانده‌ام. سعی می‌کنم به عوض نسخه‌های کلیِ بی‌مبنا و شخصی، نظراتم را در‌باره پاره‌ای از آنها بیان کنم؛ با ذکرِ عناوین!

رضا امیرخانی

رضا امیرخانی، نویسنده رمان‌های پرفروش «من او» و «قیدار» و پدیدآورنده کتاب پرمخاطب «جانستان کابلستان» در یادداشتی به مناسبت نوروز سال 92 ، می‌نویسد که در سال رفته، بیش از 100 کتاب خوانده و درباره آنها نظر دارد که خلاصه‌ای از این نظرات را در قالب یادداشتی گرد آورده. و اینک آنچه رضا امیرخانی نگاشته؛ تا اندازه‌ای با رسم‌الخط خودش!

در آثار غیرداستانیِ غیرادبی با چند سال تاخیر، درخشش ابن رشد در حکمت را خواندم از آثار جناب دینانی. دو مقدمه بر دو ویراست داشت؛ هر دو خواندنی. اصل قصه به گمانم البته یک نگاه تطبیقی بود به ابن رشد و ارسطویی بودنِ او. البته مخالفت‌هاش با ابن سینا نیز برایم تاز‌گی داشت. اثر دیگری که باز در عرصه غیرداستانی تقسیم‌بندی می‌شد، ساخت‌های زبان فارسی و مسئله ترجمه قرآن بود؛ اثر جناب مرتضی کریمی‌نیا که نشر هرمس آن را منتشر کرده بود. البته کتاب، یک متن پیوسته نبود و نظام‌واره کلی نداشت. گردآوری بود از پاره‌هایی از تعمقاتِ گردآورنده در این عرصه و مصاحبه‌هاش با صاحب‌نامان. برای من کتاب و خاصه نقدهای عالمانه مولف بر برخی ترجمه‌های مشهور بسیار جذاب بود. مثلا تفاوت‌های شگفت در ترجمه عبارات مشابه در یک ترجمه و به قلم ان‌شاءالله یک نفر! سه کتاب جناب حجت‌الاسلام زائری را نیز که نشر آرما منتشر کرده بود، خواندم و نکاتی در معرفی‌شان در جلسه رونمایی عرض کردم. در کتابِ حدیث سحرگاهان که دروس تفسیری امام مغیب موسای صدر است، نکته‌ای نه چندان تازه، اما با بیانی متفاوت دیدم؛ راجع به حروف مقطعه. ایشان گفته بود حروف مقطعه یعنی همان تحدی... مثل اینکه کسی بگوید سیمان؛ آجر؛ آهن... این بنای بشکوه را با همین‌ها ساخته‌ام... با همین‌ها فقط... الف و لام و میم... نیز از این جنس است. از آن دسته تذوقات عالمانه‌ای بود که بسیار به دلم خوش نشست... (پیش‌تر در دو کتاب جیبی تفاسیر سور مبارکه فلق و ناس را از ایشان خوانده بودم و آن تفسیر درخشان ایشان از بدیِ دمنده‌گان بر گره‌ها ـ و من شر النفاثات فی العقد ـ که مرا به یاد برخی از همین آقایان همه‌چیزدان امروزی می‌انداخت که کارشان گره‌افکنی است بر اعتقادات مردمان.)

از سال 88 به مدد بودجه‌های بی‌حساب، کتب کم‌مایه‌ای راجع به بحران منتشر شده‌اند که به گمانم در عرصه غیرداستانی، بدترین کتبی که تورق کردم از این دسته بودند. دو سال گذشته دستِ کم ده کتاب به دستم رسید که رونویسی بود از نظریه جوزف نای راجع به جنگ نرم و تقریبا در هیچ‌کدام نکاتِ تالیفیِ اصیل دیده نمی‌شد، اما در این میان باید تاسف بخورم از کتابی که به قلم یکی از اصحابِ فضل با عنوان پرطمطراق کالبدشکافی فتنه 88 نوشته شده بود و به گمان من به هیچ عنوان در شان مولف نبود. مولف برای من در دوره‌ای، بسیار در زمینه نظریِ تولید علم قابل احترام بود، اما در این کتاب متاسفانه اصالت فکری به صندوق آراء داده شده بود ـ و همان خلط رایج مفهوم اکثریت و جمهوریت ـ که اگر کمی به عقب مثلاً به سال 76 برمی‌گشتیم، یا کمی به جلو، مثلا به همین شرایط حاضر و ایام چاوزیه می‌رسیدیم، نگاه غرض‌ورزانه‌ و غیرعلمی مولف به شدت زننده و برخورنده می‌نمود و تناقض‌ها نمودار می‌شد.

اما در موردِ آثار داستانی و آن هم آثار ایرانی خوش می‌دارم که با ذکر مصادیق به برخی آثاری که خوانده‌ام اشاره کنم

اما در موردِ آثار داستانی و آن هم آثار ایرانی خوش می‌دارم که با ذکر مصادیق به برخی آثاری که خوانده‌ام اشاره کنم. تنها اثر جناب مهدی شریفی را خواندم؛ کار روان بود. شکستِ زمان‌ها هم بد از کار در نیامده بود، اما شبیه بود به مجموعه داستانِ به هم پیوسته. قصه گوسفندِ بی‌مادر ریز‌پردازی‌های خوبی داشت. سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار را نیز از جناب مصطفی مستور خواندم. سرراست بود و مهم‌تر این که از گزندِ تکرار در این کار مصون مانده بود و این مرا بسیار شادمان کرد. کاری که مرا به صندلی چسباند، منچستر مهدی یزدانی خرم بود. لولاهایی که در کار نصب کرده بود، بسیار روغن‌خورده و روان بودند و جیرجیر نمی‌کردند. در جریده خاطرات، مفصل‌ترین نوشته امسالم راجع به همین کتاب بود. ترکیبِ خشونت و طنزِ تارانتینویی کار را بسیار متفاوت و خواندنی کرده بود.

از زمره کارهایی که پیش از انتشار خواندم زیباتر سینا دادخواه بود که کاملاً امیدوارکننده است و یک فضای شهری جدید از نسل جدید را با روایتی صادقانه به مخاطب ارائه می‌دهد. دقیقا مثل کار خوب کیوان ارزاقی در سرزمین نوچ که افق منتشرش کرده است.

دشت‌های سوزان صادق کرمیار اگر چه کمی به فیلمنامه پهلو می‌زند، اما کاری خواندنی است؛ به خلاف رام‌کننده کاتب که خوب پیش نمی‌رود و به خلاف آغازش پایانی کش‌دار دارد.

در خرابات مغان و به خاطر یک فیلم بلند لعنتی نیز هر دو اثر جناب داریوش مهرجویی است که مهم‌ترین ویژ‌گی‌شان روانی است. باز هم جادوی سینما در کلمات. البته در خرابات مغان حال و هوای فلسفی‌تری دارد با رنگ پلورالیسم اعتقادی و نه پلورالیسم اجتماعی که خیلی هم مذموم نیست. حسد مسعود خان کیمیایی را نیز دوباره خواندم و آن را در ادامه کارنامه ادبی او و کار خواندنی جسدهای شیشه‌ای ندیدم.

جیرجیرک‌های جناب احمد غلامی به گمان من بهترین کار کارنامه او بوده است. صادقانه باید بگویم که کارهای پیشینش هیچ کدام چنگی به دلم نزده بود، اما رابطه ظریف پدر و پسر در این کار، همواره در خاطرم خواهد ماند. عجیب است که این کار بازتاب مطبوعاتی درخوری نداشته است.

جمجمه‌ات را به من قرض بده اثر جناب مرتضا کربلایی‌لو، در جاهایی به ادبیات ناب نزدیک می‌شد مثلا همان‌جا که نقبی زیرزمینی زیر اروند می‌زد، اما به نظرم هلال و مصطفا چیزهایی را از مخاطب پنهان می‌کنند و این همان گرفتاری کار اوست.

اقیانوس مشرق اثر جناب مجید پورولی کلشتری نیز یک دوره امام‌شناسی است در قالب داستان. ارادت عمیق کار به نظرم قسمت باارزش‌تر آن است.

در میان آثار نشر آموت، اثر سرکار خانم فریبا کلهر ـ شوهر عزیز من ـ بسیار روان بود و از حیث روانی تنه می‌زد به آثار سرکار خانم پیرزاد.

طناب‌کشی جناب مجید قیصری نیز خواندنی و درخشان بود. شک فرزند به مادر، از جنس چالش‌های عمیق روانشناسانه‌ای بود که در ژرف‌ساخت این اثر جنگی نشسته بود. البته موخره‌اش را نپسندیدم، اما کار یکی از بهترین آثار مجید است.

از زمره نقدهای خوبی که خواندم، من و بوف کور اثر جناب دکتر عباس پژمان بود که بسیار عالمانه و محققانه در سه لایه روایتی بوف کور را می‌خواند. به نظرم نقد، عمیق‌تر از کار درآمده بود و شانه ادبی بوف کور، فارغ از همه حب و بغض‌های افراطی تحمل چنین نقد دقیقی را نداشت. نقد از کتاب، محکم‌تر بود اگر چه قاعدتا کتاب چیز دیگری می‌خواست بگوید.

اما چندتایی از کتاب‌های اینترنتی را نیز به سبب تبلیغات خواندم که چیز دندان‌گیری بینشان ندیدم. از ضعیف‌ترین‌هاشان یکی هم بی‌شعوری خاویر کرمنت بود که سرگرم‌کننده، اما بسیار سطحی بود.

* * *

با چنین شرحی حکم کلی دادن راجع به پس‌رفت ادبیات، به گمانم دور از واقع است. بحران اقتصادی باعث خواهد شد تا ناشران قوی خصوصی، در میدان تنگ رقابت باقی بمانند، در عوض ناشران ضعیف خصوصی حذف شوند. از آن سو هر ناشری که به خرید دولتی متصل باشد، قاعدتا ورشکست خواهد شد. این یعنی یک اتفاق خوب برای ادبیات. ویترین‌هایی خلوت‌تر اما درخشان‌تر...

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

منبع: خبرگزاری مهر