تبیان، دستیار زندگی
ابوسعید ابوالخیر یکی از خاص‌ترین، تاثیرگذارترین و شاید بتوان گفت متفاوت‌ترینِ عرفا و شخصیت‌های زبان و ادب فارسی است که نامش با عرفان و شعر پیوندی عمیق یافته است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این کیست چنین غلغله در شهر فکنده؟


یکی از شاخه‌های مهم زبان و ادبیات فارسی که پیوند محکمی با آن دارد، عرفان و تصوف است. شناخت حقیقت و اصل وجود یکی از مهمترین مسائلی است که از دیرباز ذهن هر انسان کمال گرایی را به خود مشغول داشته است و پیرو این کنجکاوی علم شناخت آن "عرفان" نامگذاری شد.


ابوسعید ابوالخیر

برای رسیدن به حق و حقیقت انسان‌‌های بسیاری پا در مسیر نهادند، برخی به مطلوب رسیدند و برخی هم اگر به آنچه که باید دست پیدا نکردند، اما دلخوش بودند که در این مسیر جان نهادند. امروزه آنچه که از این بزرگان به جا مانده نامی بلند همراه با احترام است. یکی از این عرفای مشهور  که نام او در تاریخ و اندیشه او تا ابد جاودانی است، پیر خراسان -ابوسعید ابوالخیر- است که در این مقاله به معرفی او می پردازیم.

ابوسعید ابوالخیر کیست؟

ابوسعید فضل الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم معروف به "ابوسعید ابوالخیر"، یکی از بزرگان عرفان در قرن4 و 5 هجری است. او در روز یکشنبه اول محرم سال 357 هجری قمری در ناحیه‌ای بین ابیورد و سرخس به نام "میهنه" به دنیا آمد.

پدرش عطار (داروفروش) بود  و به دلیل علاقه به عرفان و تصوف، به درویشان میهنه عشق و ارادتی خاص داشت و به مجالس آنها رفت و آمد می‌کرد. گاه پیش می‌آمد که پدر، ابوسعید را با خود به این مجالس می‌برد و می‌توان گفت مهمترین دلیل ابتلاء ابوسعید به شناخت حقیقت و عرفان، حضور در این مجالس بود.

ابوسیعد در مسیر شناخت حقیقت پیر و مراد بسیار داشت، ریاضت و سختی‌های فراوان کشید و از محضر بزرگانی چون ابوالقاسم بشر یاسین، لقمان سرخسی، شیخ ابوالعباس قصاب و... استفاده کرد و با اکثر عرفای عصر خود از جمله ابوالحسن خرقانی دوستی و مراودت داشت.

بر طبق روایات بسیاری ابوسعید، دیداری هم با حکیم نامدار ایرانی –ابوعلی سینا- داشته و حتی نامه‌هایی هم بین آنها رّد و بدل شده است.

قسمت اعظم و مهم زندگی ابوسعید در نیشابور و زادگاهش میهنه سپری شد و سرانجام  در روز پنجشنبه چهارم شعبان 440 هجری در همان جا درگذشت و قبرش در طول قرون متمادی زیارتگاه ارادتمندان اوست.

عارف خاص

ابوسعید ابوالخیر یکی از خاص‌ترین، تاثیرگذارترین و شاید بتوان گفت متفاوت‌ترینِ عرفا و شخصیت‌های زبان و ادب فارسی است که نامش با عرفان و شعر پیوندی عمیق یافته است. او اولین کسی است که سماع، شور، وجد و حال را وارد عرفان کرد و آن را در بین مریدان خویش رواج داد. او بر سر منبر برای بیان مقصود و هدف خویش از شعر و رباعیات مختلف استفاده می‌کرد، و آوازه‌اش تا دشت‌های آندلس(اسپانیا) هم رسیده بود.

از چرخ فلک گردش یکسان مطلب                  وز دور زمانه عدل سلطان مطلب

                               روزی پنـج در جهـان خواهی بود                    آزار دل هـیـچ مـسلـمـان مـطـلـب

****

                               آگاه بزّی ای دل و آگاه بمیر                           چـون طالـب مـنزلی تـو در راه بـمیـر

عشقست بسان زندگانی ورنه                         زینسان که تویی خواه بزّی، خواه بمیر

در بین حکایات و اقوال شیخ آنچه که بیشتر از همه جلب توجه می‌کند و نشان از خوی و خصلت او دارد، دوری از تعصب، گرایش به شادی، احترام به همه بندگان خدا بدون در نظر گرفتن دین و آیین آنها و سبک روحی است

اما با توجه به وضعیت اجتماعی و سیاسی آن دوران، این کار خلاف عادت بود و باعث شد که در بین فقها و علما مخالفان و دشمنان بسیاری پیدا کند تا جایی که از او به پادشاه وقت -محمود غزنوی- شکایت کردند و احتمال مرگ او می‌رفت. اما خوی، منش، خصلت و پاکی دل او باعث شد که مخالفان به او احترام گذاشته و اکثرشان دست از مخالفت با او بردارند.

روش و طریقت ابوسعید ابوالخیر

روش و طریقت ابوسعید در شناخت حقیقت و ذات حق تعالی، روش شور، بسط و وجد بود. در نهایت آرامش و تسامح با خلق زندگی می‌کرد و معتقد بود که عرفان و تصوف تجربه کردنی است نه گفتنی و وصف کردنی.

عرفان و طریقه او آمیخته با شعر و سماع و شور و سرور است. از آنجا که در مجالس خود از اشعار فارسی و عربی بسیاری استفاده می‌کرد، این باور اشتباه جا افتاده بود که او یک عارفِ شاعر بوده و این اشعار را به او نسبت می‌دهند، در حالیکه تمامی این اشعار به شاعران قبل از او اختصاص داشته و شیخ تنها در صورت لزوم از آنها استفاده می کرده است.

با این حال، مجموعه رباعیاتی به جا مانده که آن را به ابوسعید ابوالخیر منسوب کرده‌اند و اگرچه شاعر آنها پیر مهینه نیست، اما در نهایت ذکاوت و هوشمندی، افکار و تعالیم خود را به وسیله این اشعار به شاگردانش انتقال می‌داد.

گفتم: چشمم، گفت: به راهش می دار                  گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می دار

گفتم: که دلم، گفت: چه داری در دل؟                 گفتم: غم تو، گفت نگاهش می دار

حکایات بسیاری از شرح حال و زندگی او به جا مانده که اکثر آنها توسط نوه‌اش"محمد بن منوّر" در قرن 6 هجری، در کتابی با عنوان "اسرار التوحید فی مقامات ابوسعید ابوالخیر" جمع آوری شده است. همچنین کتاب دیگری با عنوان " حالات و سخنان شیخ ابوسعید ابوالخیر" وجود دارد که توسط یکی دیگر از اقوام او گرد آوری شده است.

در بین حکایات و اقوال شیخ آنچه که بیشتر از همه جلب توجه می‌کند و نشان از خوی و خصلت او دارد، دوری از تعصب، گرایش به شادی، احترام به همه بندگان خدا بدون در نظر گرفتن دین و آیین آنها و سبک روحی است. ابوسعید قضاوت کردن را کفر می‌داند و معتقد است که یک عارف و سالک راه حق نباید جز حق به هیچ چیز دیگر گرایش پیدا کند و باید که از خودیِ خود گذر کند.

ابوسعید اهل سماع بود و دوست داشت که همه فرقه‌ها و مذاهب و حتی ادیان، متحد باشند و به یک حقیقت بنگرند. مدام در حال ارشاد خلق و جلب دوستی همه چه مخالف، چه دشمن و چه دوست بود.

او هرچه که بود، یگانه روزگار خویش بود و در راه رسیدن به اصل، هر آنچه را که در توان داشت انجام داد.

دیشب که دلم ز تاب هجران می‌سوخت                   اشکم همه در دیده گریان می‌سوخت

می‌سـوختـم آنچـنان که غـیر از دل تـو                    بر من دل کافر و مسلمان می‌سوخت

اینطور می‌گویند که در یک مجلس نامش را پرسیدند و جواب او این بود: هیچ کس بن هیچ کس.

درویشی از او پرسید: او (خدا) را از کجا طلبیم؟ گفت: کجاش جستی که نیافتی؟

آسیه ترک بیاتانی

بخش ادبیات تبیان


منابع:

1. حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، انتشارات سخن، 1384.

2. ارزش میراث صوفیه، دکتر عبدالحسین زرین کوب، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1362.

3. جستجو در تصوف، دکتر عبدالحسین زرین کوب، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1386.

4. مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، دکتر ضیاءالدین سجادی، تهران، انتشارات سمت، 1380.

5. سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، سعید نفیسی، انتشارات سنایی، 1376.