تبیان، دستیار زندگی
بچه تمساح و بچه میمون باهم مشغول تاب بازی بودند. اول نوبت بچه تمساح بود . بچه میمون با حوصله و مهربانی تا عدد پنجاه شمرد و هولش داد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گریه‌های بچه تمساح

تمساح و میمون

بچه تمساح و بچه میمون باهم مشغول تاب بازی بودند. اول نوبت بچه تمساح بود . بچه میمون با حوصله و مهربانی تا عدد پنجاه شمرد و هولش داد. بعد نوبت بچه میمون بود. اما بچه تمساح هنوز دلش می خواست تاب بخوره. بچه میمون گفت: دیگه هولت نمی دم باید بیایی پایین حالا نوبت منه.

بچه تمساح با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن. بزرگتر ها جمع شدن تا ببینند چه اتفاقی افتاده. یکی گفت: شاید بچه میمون کتکش زده؟ یکی گفت شاید از روی تاب افتاده دردش گرفته!

بچه میمون گفت: تقصیر خودشه... اما هنوز حرفش تموم نشده بود که بزرگترها عصبانی بهش نگاه کردند و گفتند: خجالت بکش . تو چه بچه میمون بدی هستی.

بچه میمون دیگه هیچی نگفت و دوباره شروع به هول دادن بچه تمساح کرد.

بعد نوبت خوردن خوراکیها شد. اول قرار بود خوراکیهای بچه میمون رو باهم بخورند و بعد خوراکیهای بچه تمساح رو. ولی وقتی خوراکیهای میمون تموم شد تمساح دوباره شروع به گریه کرد و دوباره بزرگتر ها جمع شدند. بچه تمساح با گریه گفت: میمون می خواد خوراکیهای منو بخوره.

میمون گفت: آخه ... آخه

دوباره بزرگترها چپ چپ نگاهش کردند و ....

بچه تمساح اون روز تا شب چند بار دیگه گریه کرد و دل همه براش سوخت . بیچاره میمون ،دیگه نمی دونست با این همه کلک و حقه ی تمساح چکار کنه.

فردای اون روز دوباره بچه تمساح اومد سراغ بچه میمون و گفت: بیا با هم بازی کنیم. میمون گفت: اگه اول تو منو تا عدد صد هول بدی من هم تو رو پشت خودم سوار می کنم و توی جنگل دور می زنم. تمساح خوشحال شد و قبول کرد و تا صد شمرد و میمون رو هول داد. وقتی به صد رسید میمون خودش رو از روی تاب انداخت پایین و شروع به گریه کرد. بزرگتر ها جمع شدند و حسابی تمساح رو دعوا کردند.

تمساح خجالت کشید و قبول کرد از خوراکی هاش به میمون بده تا میمون راضی بشه و به شرطش عمل کنه. میمون خوراکیهای بچه تمساح رو خورد. بعد به تمساح گفت: بیا پشت من سوار شو.وقتی تمساح پشت میمون سوار شد میمون شروع به گریه کرد. بزرگتر ها جمع شدند و دیدند بچه تمساح چاق با اون هیکل گنده اش پشت بچه میمون لاغر سوار شده. بزرگترها خیلی عصبانی شدند و حسابی بچه تمساح رو ادب کردند و از بچه میمون عذرخواهی کردند. حالا برای اولین بار بچه تمساح داشت واقعی گریه می کرد.

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

لاک پشت گرفتار

دوچرخه‌ی افسرده

نقطه ضعف خرس شجاع

ازچشمه تا دریا

داستان‌های کوتاه و خنده دار

ببر و مرد مسافر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.