خاطراتی از شهید احمد پاریاب
آنچه میخوانید گفتوگویی است کوتاه با سید حسن شکری، دوست و همرزم شهید احمد پاریاب، فرمانده گردان شهادت که سالها جراحتهای ناشی از جنگ را تحمل نمود.
سید حسن شکری یکی از همرزمان سردار شهید احمد پاریاب با اشاره به شجاعت زیاد این شهید میگوید: حاج احمد از نیروهای لشکر 27 محمد رسولالله (ص) و فرمانده گردان شهادت بود که در عملیاتها، یکی از سختترین کارها بر عهده این گردان بود.
گردان شهادت را میتوان به نوعی گردان ویژه دانست، زیرا مراحل سخت یک حمله را که میخواستند قطعاً نتیجه دهد، بر عهده این گردان به فرماندهی سردار پاریاب میگذاشتند.
شکری با ذکر خاطرهای از دوران دفاع مقدس اظهار میکند: در یکی از عملیاتها بچههای گردان شهادت حدود 6 یا 7 ساعت در قایق داخل جزایر مجنون بودند؛ و در همین حال توانستند با دشمن جنگ خوبی را داشته باشند. وقتی فردای آن روز شهید عباس کریمی، فرمانده لشکر به آن منطقه میرود با توجه به شرایط سخت منطقه، باورش نمیشود که نیروهای حاج احمد توانسته باشند چنین درگیری سنگینی را داشته باشند و پیشروی کنند. نیروهای گردان شهادت چند ساعت را بهسختی گذرانده بودند تا بتوانند وارد پدی شوند که برایشان مشخص شده بود.
در عملیات بدر، حاج احمد چند ماهی را فرمانده گردان حبیب بن مظاهر بود و ما هم در خط پدافندی مهران خدمت ایشان بودیم. حاج اجمد یکی از فرماندهان گردانهای بسیار نترس لشکر بود.
من در آن مقطع، مسئول دسته ایشان بودم. یک روز صبح در منطقه قلاویزان در سنگرهای گروهی خودمان بودیم که دیدم شهید پاریاب با موتور آمد. ایشان همیشه یک اورکت تنش میکرد و جلویش را میبست. با همان تیپ خاص خودش نزدیکم شد. به من گفت: سید حسن بیا برویم.
پرسیدم کجا؟ جوابی نداد. فکر کردم میخواهد همین دور و برها چرخی بزند، به این خاطر در حالی که دمپایی پایم بود دنبالش رفتم.
مدتی را همینطور میرفتیم تا اینکه رسیدیم به یک تپه. ایشان از تپه بالا رفت و گفت: سید تو هم پشت سر من از این تپه غلت بخور و بیا پایین. در همین حین حاج احمد ناگهان نگاهش افتاد به دمپایی من. با خنده پرسید: این دیگه چیه پا کردی؟!
گفتم: من فکر میکردم قرار است همین نزدیکیها قدم بزنیم. خلاصه پنجاه متری را سینهخیز رفتیم. طوری که تنها 30 متر با سنگر عراقیها فاصله داشتیم.
احمد در کار عملیاتی به شدت وارد بود. به من گفت: اینجایی را که آمدیم، به خوبی در ذهنت نگهدار. امشب با یک آرپیجی زن میآیی و تمام این سنگرها را میزنی.
شکری با اشاره به خاطره دیگری از این جانباز شهید بیان میکند که یک بار هم بچههای تخریب قرار بود میدان مینی را پاکسازی کنند، درحالی که بعد از چند ساعت، هنوز خبری از آنها نبود. من به همراه حاج احمد رفتیم جلو. تقریباً ساعت 12 شب بود. رسیدیم به میدان مین و متوجه چند رزمنده شدیم که در میدان مین به شهادت رسیده بودند.
شهید پاریاب همان جا اورکتش را درآورد و شروع کرد میدان مین را پاکسازی کرد و شهدا را برگرداند. جالب اینجا بود که دوباره میدان مین را برای دشمن مسلح کرد!
خبرگزاری فارس
باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: ahmadchalepey
مطالب مرتبط:
نکات خواندنی از روحیات شهید خرازی
باشگاه کاربران در شبکه اجتماعی